اسفند ۲۹، ۱۴۰۰

شکوفه‏‌ها همه چون پیله‏‌ها شکافته شد




بهار با نفس گرم بادها آمد
زمین جوانی ازو جست و آسمان از او
گلوی خشک درخت
چقدر شد از بغض دردناک بلوغ
که برگ، سر بدر آورد چون زبان از او
بنفشه، بوی سحرگاه خردسالی را
بکوچه های مه آلود بیچراغ آورد
نگاه نرگس همزاد خاکی خورشید
براه خیره شد و صبح را به باغ آورد
طلای روز در آیینه های جوی چکید
چمن ز روشنی و آب، تار و پود گرفت
شکوف‌ها همه چون پیله‌ها شکافته شدند
هوا لطافت ابریشم کبود گرفت
ایا بهار، الا ای مسیح تازه نفس
که مردگان نباتی را به یمن معجزه‌ه ای
رشک زندگان کردی
نهال لاغر بیمار را شفا دادی
درخت پیر زمینگیر را جوان کردی
ایا بهار، الا ای بشیر تازه
ایا پیمبر فصل، تویی که آتش نارنج را ز شاخه سبز
به یک نسیم، برافروزی و برویانی
سپس بحکم عصایی که سرسپرده توست
شکاف در دل نیل شب فکنی
که تا قبیله خورشید را بکوچانی
مرا به وادی سرسبز خردسالی بر
مرا بخامی آغاز زندگی بسپار
ایا بهار، الا ای بشیر تازه
ایا بهار، الا ای مسیح سبز بهار
مجموعه «از آسمان تا ریسمان» نادر نادرپور