دی ۲۲، ۱۳۹۹
درساخته نگر, سازنده را بشناس
پیش از آنکه دست روزگار ترا نرم کند, و با پتک خود موجودیت ترا بروی سندان زمان خرد کند, تو خود بچشم عقل بر سخن من نگر و ازاین پند ها فزونی یاب تا آرامش دو جهان حاصل کنی.
هرچند سرشت آدمی برآنست که هیچ پند بکار نبندد. چرا که حماقتی در باطن او نهفته اس
که از روی غفلت, پنداشت خویش را برتراز دانش پیران ببیند.
بهرحال من شرط انسانیت بجای آورده و آنچه باید گفت را میگویم که گفته اند: بر گوینده بیش از گفتار نیست, اگر شنونده خریدار نبود, جای آزار نیست.
- خودکام نباش و از ناشایست پرهیز کن و بروشی زندگی کن که سزای اصل پاک توست که تورا اصل شریفست
و پیوسته اجداد تو ملوک جهان بوده اند.
- بدان که این جهان کشتزاریست از نیک و بد, آنچه بکاری بدروی, و دروده خویش را هر کسی در کشتزار خود خورد,
آدمیان نیک طبع در این کشتزار, همت شیران و خوی آتش دارند, و نخچیر گاهشان این سرای سپنج است و نخچیرشان دانش و نیکی کردن. خدای خود را جویند و چون آتش , هرچند نگونشان سازی, برتری و فزونی جویند.
باب اول: شناخت ایزد یکتا
- خدای تو یکتاست چه هیچ چیز از بودنی و نابودنی مانند او نیست و هیچکس را یارای شناسایی او نیست بجز تو,
همه کس در شناخت آفریدگار تو عاجزند, بجز تو که خادم اویی.
بغیر از تو همه ناشناخته و در وی راه ندارند.
و تو زمانی شناسنده خدایت شوی که شناس شوی.او را بشناسی , مانند نقاشی که در منقوش خود مینگرد.
و تو در خود نگری , در آفریدگار نگریسی.
درساخته نگر, سازنده را بشناس.
او با توست درهمه حال, در شادی با تو شاد است, درحال گریستن مانند تو میگرید, در ناامیدی با تو ناامید است و در ظلم مانند تو ظالم میشود و حتی بتو هم رحم نمیکند.
خدایت را توانا و دانا میخواهی, توانا و دانا باش.
و تا عمرباقیمانده درخود نگر تا درنگ شناخت, راه را از تو نرباید، که همه درنگی از زمان بود و زمان گذرنده است و گذرنده را آغازوانجامی است.
اگر جهانت را تنگ و بسته میبینی, از او مدان و گمان مبر که او جهان را بر تو تنگ کرده, آنچه خود کرده ای را از روی نادانی از او ندان. برعکس او یاوری بند گشاست و ترا براه باز میگرداند, جایی که بیراه رفتی.
-و ایمان داشته باش که تو مجازی, او حقیقت, تو جسمی او روح, تو صورتی, او ذات, تو فرعی او اصل, تو مکان و زمانی او ابدیت, تو عرضی او جوهر, تو عنصری او هیولی , تو گمانی او نشان, تو نیستی و او هستی.
ادامه دارد.