بهمن ۰۸، ۱۳۹۸

آدمایی مثل ما


آدمی‌ نیازی به محبوس شدن در یک سلول زندان را ندارد. او خود سلولش را بروی شانه‌هایش بهمه جا میکشد و هر زمان فکر می‌کند که جلو میرود ، دو گام بعقب پرت میشود.

راستش اینطور که ما زندگی‌ می‌کنیم، خیلی‌ عجیب هم نیست که سر از ناکجاآباد در می‌آوریم. فرقی‌ هم نمیکند که در کجای زمین ایستاده باشیم و از کدامین محور حرکت کنیم. و بعد شگفتزده‌ میپرسی‌ که چگونه سر از اینجا درآوردی و چرا راهِ گریز نیست.

یک چیزی در درون ما فاسد شده، گندیده، شکسته، خرد شده، لهیده، سرِجایش نیست. کمبود چیزی که نمیدانی چیست ولی‌ نبودش آزارت میدهد، نارضایتی‌ جاودانه بهمراه دارد. برای آدما دیگر رویایی باقی‌ نمانده.

سناریو سریال بنشی