آنچه که میپنداری، میگویی و انجام میدهی، تبدیل به دوستان و دشمنانِ همیشگی و جاودان تو میگردند. دوستان جدا نشدنی و دشمنان رها نگشتنی و خلاصی نیافتنی.
چرا با وجود داشتنِ همه آنچه که روزگار میطلبد، همچنان احساس خوبی نداری و سنگینی همیشگی غم با چهره و درونت همامیخته است، میپرسد آشفته ای.
چرا شادیها عمری به طولانی کف امواج دریا دارند، میپرسد بینوایی.
و چراهایی از ایندست، میپرسد بشریت.
چون دوستان و دشمنانی که پروریده ای، از جنسی که باید باشند، نیستند، پاسخ میدهد زرتشت.