آبان ۰۴، ۱۳۹۸

در کف شیرِ گرِ خون خواره ای، غیر تسلیم و رضا، کو چاره‌ای


ساختمان مغز آدمی‌ بسیار پیچیده است. اگر بخواهیم تعریف و تشبیهی از شکل ظاهری مغز داده باشیم، میتوانیم اینطور بگوییم که: اگر در یک کاسه بیضی شکل یک تا دو کفگیر رشته‌های ماکارونی بریزیم و سپس مقداری روغن جامد را آب کرده و آنرا در داخل کاسه ریخته بطوری که تمامی رشته‌های ماکارونی را بپوشاند و سپس بگذاریم روغن دوباره جامد شده و رشته‌های ماکارونی را در داخل خود گرفته و پنهان سازد، در واقع یک کارتونی از مغز بشر ساخته ایم که رشته‌های ماکارونی، نقش همان رشته‌های عصبی را دارند که بطور بسیار پیچیده و درهم در یک قالب روغن منجمد شده‌اند. و آن روغن بستر رشته‌های عصبی است و آنها را حفاظت می‌کند. مغز آدمی‌ از نظر ظاهری ساده است ولی‌ آنچنان قوی و توانا است که میتواند کار‌هایی‌ را انجام دهد که اگر من یکی‌ از آنها را در اینجا بنویسم، به توهم و اغراق از طرفِ باهوش‌ها متهم خواهم شد ( مامورانِ زرشکی واقعا باهوشند!!!)

بعد پرسش میشود که اگر مغز واقعا چنین است و چنان است، پس چرا آدمی‌ اینچنین احمقانه رفتار می‌کند. در پاسخ باید گفت که بجز آن دسته رندان که ناچارا و خواهی نشوی رسوا و جانت در خطر نباشد و از روی مصالح احمقند، اکثر مردم بدلیل تربیت احمقانه و فاسدی که از ابتدا دچار آن میشوند، احمق گشته و مغز و توانایی‌هایش را محدود میسازند.

در نتیجه مغز بشر امروزی توانایی فهمِ جهان بیکران هستی‌ را ندارد، حتی توانایی درک دو گام بیرون تر از دنیای خود را ندارد. بشر امروزی تنها خواب و خوراک و رفتار بهایم را میشناسد و بس. و معنا را در جنگیدن، مکاری و مبارزه بر سر هر چیزی با همدیگر میداند. و تنها جنگنده‌هایی‌ که از روی اجساد زنده و مرده دیگران گذشته ا‌ند، را شایسته چند متر جا بر روی زمین میداند. و احمقانه تصور می‌کند که اگر با توسل بچند یافته‌ای که از اینجا و آنجا فرا گرفته، و اسمش را روان شناسی‌ میگذارد، و توسط آنها قادر به آزار و فریفتن دیگران است، خدا شده و دیگر شمر سیری چند. غافل از اینکه در کف شیرِ گرِ خون خواره ای، غیر تسلیم و رضا، کو چاره‌ای است.