مهر ۲۵، ۱۳۹۸
دیدم در چند متری ملکوتم
زن دم درگاه بود
با بدنی از همیشه های جراحت
رفتم نزدیک
چشم مفصل شد
حرف بدل شد به پر به شور به اشراق
سایه بدل شد به آفتاب
رفتم قدری در آفتاب بگردم
دور شدم در اشاره های خوشایند
رفتم تا وعده گاه کودکی و شن
تا وسط اشتباه های مفرح
تا همه چیزهای محض
رفتم نزدیک آبهای مصور
پای درخت شکوفه دار گلابی
با تنه ای از حضور
نبض میآمیخت با حقایق مرطوب
حیرت من با درخت قاتی میشد
دیدم در چند متری ملکوتم
دیدم قدری گرفته ام
انسان وقتی دلش گرفت
از پی تدبیر می رود
من هم رفتم
رفتم تا میز
تا مزه ماست
تا طراوت سبزی
آنجا نان بود و استکان و تجرع
حنجره میسوخت در صراحت ودکا
باز که گشتم
زن دم درگاه بود
با بدنی از همیشه های جراحت
حنجره جوی آب را
قوطی کنسرو خالی
زخمی میکرد.
چکامه "نزدیکِ دور ها" کتاب ما هیچ ما نگاه، سهراب سپهری