خلاصه فیلم: بیوه زنی مسن بنام "سارا گلد فارب" که همه زندگیش در آپارتمان کوچک و محقری جمع گشته و از مال دنیا پسری جوان بنام "هری" دارد که به مواد مخدر اعتیاد داشته و طبق رسم معتادین مرتبا از مادر دزدیده و خرج مواد خود میکنند.
تنها سرگرمی و دلخوشی سارا یک تلویزیون کهنه است که اکثر اوقات خود را در پای آن و به دیدن شو مورد علاقه ش میگذراند. این تلویزیون بارها توسط پسر به مالخری، فروخته شده و مادر هر بار رفته و پول مالخر را داده و تلویزیون را برگردانده است.
هری معتاد اغلب اوقاتش را با دختر مورد علاقه ش بنام ماریون (یک طراح مد ناکام) و بهترین دوستش تایرون (مواد فروش سیاهپوست) میگذراند. هری و تایرون در پی به جیب زدن پول از راه فروش مواد مخدر هستند و ماریون هم در حالیکه کم کم به مواد اعتیاد بیشتر میابد، با آن دو همراه میشود و بخاطر هری و برای تهیه سرمایه اولیه فروش مواد مخدر، تن به فاحشه گی میدهد.
سارا که تمام وقت خود را در جلوی تلویزیون میگذراند و رؤیای شرکت در مسابقه تلویزیونی محبوبش را در سر میپروراند ، روزی از طریق تلفن، اطلاع میابد که برای شرکت در شو مورد علاقه ش و حضور در آن، انتخاب شده و او میبایستی منتظر رسیدن اطلاعات بیشتر از طرف کانال تلویزیونی باشد.
سارا که باور دارد حضورش در تلویزیون قطعی است، زیر نظر پزشک بدنامی شروع به گرفتن رژیم خوراکی میکند تا لباس قرمز رنگی که در جوانیش میپوشید، دوباره اندازهاش شود. او بزودی گرفتار قرصهایش میشود که در واقع مواد مخدر (مخلوطی از کوکایین و هروئین) هستند. اعتیادش او را از دنیای واقعی دور و توهمهای هراسناکی را جانشین آن میکند.
هری و تایرون هرچند در آغاز کار موفق بجمعآوری پول قابل توجهی میشوند، اما درنهایت این پول خرج مصرف فزاینده هر سه میشود و از دست میرود. هری که همراه تایرون درصدد قاچاق مواد از شهری دیگر هستند، با عفونت بازوی هری (بر اثر تزریق با سرنگ آلوده) به دکتر مراجعه میکنند و به چنگ پلیس میافتند. بازوی هری برای پرهیز از گسترش عفونت قطع میشود ، رفیقش زندانی گشته و ماریون نیز که اینک تنها و بیکس شده، برای تهیه مواد روی به تنفروشی میآورد. سارا هم پس از گذشت مدتی کوتاه دچار فروپاشی عصبی و در آسایشگاه روانی بستری میشود.
دیدن این فیلم که اکیدا سفارش میشود، از این نظر اهمیت دارد که:
۱- بازگو کننده و نشانگرِ گوشه کوچکی از فاجعهای است که در جامعه آمریکا در دهههای ۷۰-۸۰ در جریان بوده است.(امروزه شدت و حدت آن دهها برابر است) و تاکید و تائید این واقعیت که نخستین بار از حنجره رئیس جمهور وقت- رونالد ریگان -درامد، که گفت: دشمن اصلی امریکاییها (تمامی ملت ها) مواد مخدر است.
۲- تاثیر برنامههای فاسد و مخرب ساخت امپراطوری رسانهای غربی و کانالهای تلویزیونی که هر کدام برای خود، یک کارخانه احمق سازی است، بروی عوام و مردمیست که به دلیلِ تجربهِ دیگر معضلات موجود در جامعه، آسیب دیده اند.
۳- بی ثباتی رکن اصلی جامعه بشری یعنی خانواده در جوامع و تاثیرات مخرب و ترمیم ناپذیر آن، بر روی افراد.
۴- تاثیر مخرب و هولناکِ بی سوادها و ندانم کارها که خود را متخصص و کارامد میدانند، بویژه در بخشهای دولتی، مانند بیمارستان ها، زندانها و ارگانهای رسیدگی به امور اجتماعی.
دیدن این فیلم با اینکه عنوان نمایش و سرگرمی را یدک میکشد و معمولا به فیلمها و سناریوها نمیبایست با نگاهی جدی پرداخت، ولی از آنجایی که داستان فیلم، واقعیتهایی غیر قابل انکار را به دید میکشاند، واقعیتهایی که در جامعه و زندگی واقعی دیده و شنیده و تجربه شده اند، از این نظر، بسیار تفکر برانگیز و قابل بحث است.
کارگردان: دارن آرونوفسکی
تهیهکننده: اریک واتسون پالمر وست اسکات ووگل(دستیار)
نویسنده: هوبرت سلبی جونیور دارن آرونوفسکی بر اساس مرثیه بهجای رویا اثر هوبرت سلبی جونیور
بازیگران: الن برستین جرد لتو جنیفر کانلی مارلون وینس کریستوفر مکدونالد لوئیز لسر
موسیقی: کلینت منسل
فیلمبرداری: متیو لیباتیک
تدوین: جی رابینوویتز
توزیعکننده: آرتیسان اینترتیمنت
تاریخهای انتشار: ۱۴ مه ۲۰۰۰ (جشنواره کن) ۲۷ اکتبر ۲۰۰۰ (ایاالات متحده)
مدت زمان: ۱۰۲ دقیقه
زبان: انگلیسی
هزینهٔ فیلم: ۴٬۵ میلیون دلار
فروش گیشه : ۷٬۳۹۰٬۱۰۸ دلار