اردیبهشت ۲۷، ۱۳۹۸

میوهها آواز میخواندند


با سبد رفتم بمیدان
صبحگاهی بود
میوهها آواز میخواندند
میوهها در آفتاب آواز میخواندند
در طبقها زندگی روی کمال پوستها
خواب سطوح جاودان میدید
اضطراب باغها
درسایه هر میوه روشن بود
گاه مجهولی میان تابش "بِه" ها
شنا میکرد
هر اناری رنگ خود را
تا زمین پارسیان گسترش میداد
بینش همشهریان افسوس
بر محیط رونق نارنج ها
خط مماسی بود

من بخانه بازگشتم
مادر پرسید
میوه از میدان خریدی هیچ ؟
میوههای بینهایت را
کجا میشود میان این سبد جا داد
گفتم از میدان بخر یک انار خوب
امتحان کردم اناری را
انبساطش از کنار این سبد سررفت
"بِه" چه شد؟
آخر خوراک ظهر...

ظهر از آیینه ها
تصویر "بِه" تا دوردست زندگی میرفت.


چکامه "صدای دیدار" کتاب حجم سبز – سهراب سپهری