چو گردد هوا صافی از تیره دود
شود نورباران، سپهر کبود
فرو خُسبد این گرد و گردَد به باغ
ز فوّاره، خاکِ چمن، مُشکسود
به بار آید آن مینوی شاخسار
که بر گلشن افزود زیب و نمود
به بزم اندرون، چنگیِ خوشنواز
همی سردهد آریایی سرود
به باغ طرب، بلبل نغمهسنج
بنالد چو در بزمگه، چنگ و رود
شکوفا شود فرّ و فرهنگ و نام
ز بُن برفتد بیخِ هر ناستود
عروس هنر، جامه پوشد بتن
ز زرّینهتار و ز سیمینهپود
تباهی هویدا شود دیردیر
روایی نمایان شود زودزود
نه گنج آکند هرکه نابرده رنج
نه غم پرورد هرکه ناکرده سود
ببالد همی کاویانی درفش
سران را به پیشش سرآید فرود
نباشد رادان و گُندآوران
پریشان ز تیمار بود و نبود
ز بیدادِ دونان نباشد نهان
به دلها همه عقده ناگشود
به ایران بنازد وطنخواهمرد
چنان چون «سپاهان» که بر «زندهرود»
شود رهنمون، «ایزدی» راه و رسم
بکام جوانمردِ رنجآزمود
سبکخیز مردانِ فرّخسرشت
نشینند باهم بگفت و شنود
شود سر بسر کشور آباد مرز
ز لنگرگهِ «لنگه» تا «لنگرود»
در آن روزگارانِ فرخندهفال
که دور از بدیها توانی غنود
سزد گر هر ایرانیِ پاکزاد
به ملّتگرایان فرستد درود
بر آنان که در پاسِ ایران «ادیب»
نهادند، از خویشتن یادبود.
ادیب برومند
اجراى زیبای سورنای نوروز ۱۳۹۷