پیش از این نوشتم که زمانی که ما بخواب میرویم، کارکرد مغز ما شروع شده و مغز با شدت و صرف انرژی زیاد که از ماهیچههای آدمی میگیرد، شروع به بایگانی کردن هرآنچه که آدمی در طول روز، دیده، شنیده، چشیده، بویده، حس و لمس کرده مینماید. و آنها را نمره گذاری کرده و در درون بایگانی خود جاسازی میکند. مدت زمانی که مغز برای بایگانی استفاده میکند کاملا به سلامت جسم آدمی بستگی دارد و معمولا از یک تا سه ساعت طول میکشد. پس از آن کار مغز اینستکه انرژی گرفته شده از ماهیچهها را به آنان بازگرداند. و مغز اینکار را با تجزیه خون انجام میدهد. مدت زمان اینکار هم باز در افراد گوناگون، متغیر است، ولی بطور طبیعی یک تا سه ساعت طول میکشد. و اینکه گفته میشود که آدمی دستکم به ۶ ساعت خواب در ۲۴ ساعت نیاز دارد از اینجا سرچشمه میگیرد.
اما چرا ما خواب میبینیم؟
پس از بایگانی تجربیات روزانه آدمی که تماماً توسط ۵ حس او منتقل شدهاند، کار دیگر مغز و یا این "شگفتی هستی" اینست که تمامی آنچه که بروی روح و روان آدمی (بگفته عوام) در طی روز تاثیر گذاشته اند را خنثی کند. تاثیرات ترس، شادی، غم، نفرت، عشق، سکس و و و همگی توسط مغز خنثی شده و روح و روان آدمی هم بدین ترتیب از آلودگیها منزه و پاک میگردد. و چگونه مغز روان آدمی را معالجه میکند؟ با ترتیب دادن نمایشی که بازیگر اصلیش شخص صاحب مغز است. که به این نمایش "خواب دیدن" گفته میشود.
مثلا وقتی شخصی در طی روز بر اثر نامیدی و مشکلات زیاد، متاثر میگردد، بهنگام پاک سازی در طول خواب، مغز نمایشی مانند اینکه آدمی پرواز میکند را براه میندازد. پرواز کردن در خواب تاثیر شگفتی برای پاکسازی روان آدمی از آلودگی نامیدی دارد.
و یا وقتی کسی در طول روز ترسیده باشد و یا دچار تاثیرات آزار دهنده نفرت ورزیدن گردد، مغز برای او یک فیلم اکشن و بزن بهادری ترتیب میدهد، که در آن شخص در حال جنگ و یا گریز و یا بزن بزن و یا مواجه شدن با ترس خود میگردد. مثلا اگر از بلندی میترسد، مغز نمایش افتادند در درهای عمیق را ترتیب میدهد و بدین ترتیب آدمی را صورت بصورت ترس خود میگرداند.
شخصی که دچار عذاب وجدان باشد، معمولا خواب میبیند که کسی او را دنبال کرده و قصد کشتن او را دارد.
غم از دست دادن مادیات، شخص مورد دلخواه و یا شکست مالی، معمولان با نمایش افتادند دندان ها، خنثی میگردد.
و خلاصه مغز کارگردان زیرکی است که همه تلاش خود را برای نجات آدمی از پدیدههای آزار دهنده میکند. بدین سبب است که وقتی کسی از خواب شبانه برمیخیزد، گرفتاریها و مشکلات روز پیشین بنظرش کمرنگ تر جلوه میکند.
اما چرا گاهی اوقات خوابها یادمان میماند، گاهی با ترس از خواب میپریم و گاهی اصلا بیاد نمیاوریم که چه خواب دیدهیم؟
تمامی این موارد بستگی بشدت و ضعف "تاثیرات منفی احساس تجربه گشته" در طی روز و نمایشی است که مغز ترتیب داده- دارد. مثلا اگر کسی دچار عذاب وجدان زیادی باشد، نمایش خشنتر است، در اینحالت قلب شروع به واکنش غیرمعمول نموده و مغز برای اینکه به قلب آسیب نرسد، شخص را از نمایش بیرون کشیده و شخص از خواب میپرد و میتواند تپش قلب خود را حس کند.
گاهی شخص ضمن دیدن یک خواب عاشقانه و یا سکسی، درست سر بزنگاه از خواب میپرد، در اینحالت آدمی احساس بسیار عمیقی را تجربه میکند که میتواند دنیای واقعی او را درهم ریزد و تمایل بخواب را در آدمی زیاد سازد، که باز مغز دست بکار گشته و آدمی را بحالت طبیعی باز میگرداند.
به یاد آوردن و یا از خاطر بردن خوابها هم تماماً بستگی بقدرت حافظه شخص و همچنین تاثیر نمایش مغز(خواب) بر روی آدمی دارد. زمانی که نمایش ها(خواب ها) آنچنان اهمیتی برای شخص ندارند، معمولاً آدمی آنها را بخاطر نمیسپارد، و یا اگر بیاد آورد(اگر حافظه ضعیفی نداشته باشد)، بسرعت از یاد خواهد برد.
گاهی افراد ادعا میکنند که اتفاق رخ داده در زندگی روزانه را، پیش از این در خواب دیده اند. پاسخ به این ادعا میتواند این باشد که مغز آنچنان آقا و سرور شخص است که میتواند در بروز پدیدههایی که رخ میدهد، نقش اساسی بازی کرده و همانی را که در خواب ترتیب داده است را، نیز در بیداری پیاده سازد. گاهی فرد حس میکند که اتفاق رخ داده را پیش از این تجربه کرده است، در اینحالت باید به او گفت که دارای مغزئ بسیار زیرک و قوی است که میتواند بجای فرد، در رخدادهای روزانه هم نقش بازی کند.