اردیبهشت ۳۱، ۱۳۹۷

ملکه‌ای که یک ملت است


یکی‌ از خصلت‌های مثبتی را که میشود از فرهنگ دانمارکی آموخت، برگزاری جشن‌ها و رخداد‌های مهم به سادگی‌ آب روان است. مثلا دانمارکی‌ها زمانی‌ که قرار است سالروز تولد ولیعهد خود را جشن بگیرند، در خیابان‌ها مسابقه دو ماراتون برگزار میکنند. زن و مرد و پیر و جوان به مناسبت تولد ولیعهد خود در خیابان‌ها میدوند، میخندند، و بدین ترتیب شور و هیجان و شادی محکم، عمیق و زیبائی را در رگ‌های ملت روان میسازند. و در تمام طول برگزاری مسابقه در شهر‌های بزرگ، ولیعهد دانمارک نیز بدون محافظ و بگیر و ببند (محافضین هم با لباس ورزشی لابلای جمعیت میدوند ) با آنها میدود. چنین روز مهمی‌ در تقویم ملت دانمارک به عقده گشایی "تاریخ نداشته" و نشان دادن "دزدی‌های خود از دیگر ملت ها"، و پز دادن با "نیاکان دیگران"، صرف نمیشود، بلکه به سادگی‌ِ یک برگ درخت، تنها و تنها، به شادی و انسجام بیش از پیش ملت اختصاص داده میشود.
ملکه‌ی دانمارک پیش از اینکه یک ملکه باشد -و با وجودی که لباس ملکه به تن او واقعا برازنده است- یک انسان به تمام معنا است. این زن آنچنان بی‌ آلایش است که زمانی‌ که شوهرش بدرود حیات گفت، با گیسوان سپید از پشت بسته شده و پیراهنی ساده به رنگ سیاه که قامت بلند او را تا زانو پوشانده بود و کفش‌های تخت مشکی‌، از خانه بیرون آمده و با مردمی که در کنار درب کاخ او اجتماع کرده بودند، خوش و بش کرده و از آنها برای گلهایی که بمناسبتِ آن روز در کنار درب کاخ گذاشته بودند، تشکر کرد. دیدن این صحنه آنچنان تاثیرِ بسزایی داشت که زمانی‌ که ملکه به کاخ خود برگشت، چشم‌های تماشاگران با غمی نمناک پوشانده شده بود.
در آن لحظه با خود اندیشیدم، اگر قلم من توانایی داشت تمام ستاره‌ها را به آسمان ملتی میبخشیدم که ملکه یکی‌ از آنهاست.


بله یکی‌ از خصلت‌های مثبت فرهنگ دانمارکی "سادگی‌ در عین توانایی" است.