همه: تو تنهایی.
یکی: تنها نیستم، خدا را دارم.
همه: چه مرد باخدا و باایمانی!
یکی: دخترم را دارم.
همه: چه پدر شایسته ای!
یکی: سگم را دارم.
همه: چه انسان مهربانی!
یکی: عنکبوتی که بگوشه سقف اتاقم چسبیده و مرا نگاه میکند، را دارم.
همه: ها؟ مریضی مگر؟ آقا یکی زنگ بزنه به بخش روان درمانی! بیان آقا را با ژاکت سپید و آستین دراز ببرند!
مشکل اصلی اکثر مردم دنیا اینست که برخی موجودات زنده را اصولا بحساب نیاورده و هیچ حق و حقوقی برای آنان قائل نیستند. مثلا اکثر آدما، حیواناتی مانند گوسپند، مرغ و خروس و جوجه، گاو و خوک و ماهی و و و را تنها بچشم خوراک دیده و بعنوان موجوداتی که مانند دیگر جانداران دارای احساس و شعور و زندگی هستند، قبول ندارند. و در نتیجه از کشتن و کشته شدن آنان نه تنها خم به ابرو نمیاورند، نه تنها بیتفاوتند، بلکه در بیشتر مواقع، حتی زمانی که ایستاده و شاهد سربریدن آنها هستند، به گوشت تازه و کباب و خوراک اندیشیده و بانشاط میشوند!
اکثر آدما مگس و پشه و مورچه و عنکبوت و امثالهم را هیچ شمرده و از آنان بیزارند. بود و نبود سگ و گربه، کوبیدن سر مار، شکار آهو و گوزن، با تیر زدن گنجشکها و تو آب جوش انداختن قورباغهها و زدن انواع و اقسام ویروسها و میکربها به موشها و خرگوشها و زیر پا له کردن سوسک ها، ریختن بنزین و به آتش کشیدن لانه مورچه ها و و... برای اکثر آدما امری عادی و جز قوانین ثابت و همیشگی است.
و اگر کسی پیدا شود و بگوید که چرا در قفس هیچ کسی کلاغ نیست و یا من با عنکبوتی که به سقف اتاقم چسبیده، رفیقم! بچشم مجنون و قاطی به او مینگرند.
اکثر مردم آنچنان احمقانه میاندیشند و خود را برحق میشمارند که آدمی آرزو میکرد، سگ بدنیا آمده بود.