حرفها دارم با تو
ای مرغی که میخوانی نهان ازچشم
و زمانرا باصدایت میگشایی
چه ترا دردیست
کزنهان خلوت خود میزنی آوا
و نشاط زندگی را ازکف من میربایی
درکجا هستی نهان- ای مرغ
زیر تور سبزههای تر
یا درون شاخههای شوق
میپری از روی چشم سبز یک مرداب
یاکه میشویی کنار چشمه ادارک بال و پر
هر کجا هستی، بگو بامن
روی جاده نقش پایی نیست از دشمن
آفتابی شو
رعد دیگر پا نمیکوبد به بام ابر
مار برق از لانهاش بیرون نمیآید
و نمیغلتد دگر زنجیر طوفان بر تن صحرا
روز خاموشست، آرامست
از چه دیگر میکنی پروا؟
سهراب سپهری