اسفند ۰۲، ۱۳۹۶

باران ستاره اتاقت را پر کرد


دراین اتاق تهی پیکر
انسان مه آلود
نگاهت بحلقه کدام درآویخته؟
درها بسته
و کلیدشان در تاریکی دور شد
نسیم از دیوارها می تراود
گلهای قالی میلرزد
ابرها در افق رنگارنگ پرده- پر میزنند
باران ستاره اتاقت را پر کرد
و تو در تاریکی گم شده ای
انسان مه آلود
پاهای صندلی کهنه ات در پاشویه فرو رفته
درخت بید از خاک بسترت روییده
و خودرا در حوض کاشی میجوید
تصویری بشاخه بید آویخته
کودکی که چشمانش خاموشی ترا دارد
گویی ترا مینگرد
وتو ازمیان هزاران نقش تهی
گویی مرا مینگری
انسان مه آلود
ترا درهمه شبهای تنهایی
توی همه شیشه ها دیده ام
مادر مرا میترساند
لولو پشت شیشه هاست
و من توی شیشه ها ترا میدیدم
لولوی سرگردان
پیش آ
بیا درسایه هامان بخزیم
درها بسته
و کلیدشان در تاریکی دور شد
بگذار پنجره را برویت بگشایم
انسان مه آلود از روی حوض کاشی گذشت
و گریان سویم پرید
شیشه پنجره شکست و فروریخت
لولوی شیشه ها
شیشه عمرش شکسته بود.


سهراب سپهری



Tracy Chapman - All that you have is your soul