در دور دست
قویی پریده بیگاه از خواب
شوید غبار نیل ز بال و پر سپید
لبهای جویبار
لبریز موج زمزمه در بستر سپید
درهم دویده سایه و روشن
لغزان میان خرمن دوده
شبتاب میفروزد در آذر سپید
همپای رقص نازک نیزار
مرداب میگشاید چشم تر سپید
خطی ز نور روی سیاهیست
گویی برآبنوس درخشد رز سپید
دیوار سایهها شده ویران
دست نگاه در افق دور
کاخی بلند ساخته با مرمر سپید.
سهراب سپهری
توصیف لحظهای از مرداب در سپیده دم.