دروغ میگفت که هیچ احساسی ندارد، سرا پا آتش نفرت و انتقام و جنایت بود.
بخشی از یاوه گوئیهای آن ملعون گور بگور شده و نفرین ابدی گشته و تو اون روحش آتش گرفته مزدور خمینی در روز دوازدهم بهمن ماه ۱۳۵۷ در بهشت زهرا:
خمینی: پدران ما چه حقی دارند که برای ما سرنوشت مشخص کنند. سرنوشت هرملتی بدست خودش است. ما در زمان سابق، فرض بفرمائید كه زمان اول قاجاریه نبودیم، اگر فرض كنیم كه سلطنت قاجاریه به واسطه یك رفراندمی تحقق پیدا كرد و همه ملت هم ما فرض كنیم كه رای مثبت دادند، اما رای مثبت دادند بر آقامحمدخان قجر و آن سلاطینی كه بعدها می آیند. در زمانی كه ما بودیم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هیچ یك از ما زمان آقا محمدخان را ادراك نكرده، آن اجداد ما كه رای دادند برای سلطنت قاجاریه، به چه حقی رای دادند كه زمان ما احمد شاه سلطان باشد سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پیش از این، صدوپنجاه سال پیش از این، یك ملتی بوده، یك سرنوشتی داشته است و اختیاری داشته ولی او اختیار ماها را نداشته است كه یك سلطانی را بر ما مسلط كند. ما فرض می كنیم كه این سلطنت پهلوی، اول كه تاسیس شد به اختیار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختیار مردم تاسیس كردند و این اسباب این می شود كه – بر فرض اینكه این امر باطل، صحیح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد، آن هم بر آن اشخاصی كه در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر این جمعیتی كه الان بیشتر شان، بلكه الا بعض قلیلی از آنها ادارك آنوقت را نكرده اند، چه حقی داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در این زمان معین كنند؛ بنابر این سلطنت محمدرضا اولا كه چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تاسیس شده بود مجلس، غیر قانونی است، پس سلطنت محمدرضا هم غیر قانونی است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بكنیم كه قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند كه برای ما سرنوشت معین كنند هر كسی سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی كه درصد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می توانند سرنوشت یك ملتی را كه بعدها وجود پیدا كنند، آنها تعیین بكنند؟ این هم یك دلیل كه سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نیست. علاوه بر این، این سلطنتی كه در آنوقت درست كرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض كنیم كه صحیح بوده است، این ملتی كه سرنوشت خودش با خودش باید باشد، در این زمان می گوید كه ما نمی خواهیم این سلطان را. وقتی كه اینها رای دادند به اینكه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژیم سلطنتی را نمی خواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است. این هم یك راه است از برای اینكه سلطنت او باطل است!
بسم الله الرحمن الرحیم
ما در این مدت مصیبت ها دیده ایم، مصیبت های بسیار بزرگ و بعضی پیروزیها حاصل شد كه البته آن هم بزرگ بوده، مصیبت های زن های جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده، طفل های پدر از دست داده.
من وقتی چشمم به بعضی از اینها كه اولاد خودشان را از دست داده اند می افتد، سنگینی در دوشم پیدا می شود كه نمی توانم تاب بیاورم. من نمی توانم از عهده این خسارات كه بر ملت ما وارد شده است برآیم، من نمی توانم تشكر از این ملت بكنم كه همه چیز خودش را در راه خدا داد، خدای تبارك و تعالی باید به آنها اجر عنایت فرماید.
من به مادرهای فرزند از دست داده تسلیت عرض می كنم و در غم آنها شریك هستم. من به پدرهای جوان داده، من به آنها تسلیت عرض می كنم. من به جوان هائی كه پدرانشان را در این مدت از دست داده اند تسلیت عرض می كنم.
خوب، ما حساب بكنیم كه این مصیبت ها برای چه به این ملت وارد شد، مگر این ملت چه می گفت و چه می گوید كه از آنوقتی كه صدای ملت در آمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اینها ادامه دارد. ملت ما چه می گفتند كه مستحق این عقوبات شدند ملت ما یك مطلبش این بود كه این سلطنت پهلوی از اول كه پایه گذاری شد برخلاف قوانین بود. آنهائی كه در سن من هستند، می دانند و دیده اند كه مجلس موسسان كه تاسیس شد، با سرنیزه تاسیس شد، ملت هیچ دخالت نداشت در مجلس موسسان، مجلس موسسان را با زور سرنیزه تاسیس كردند و با زور، وكلای آن را وادار كردند به اینكه به رضاشاه رای سلطنت بدهند.
پس این سلطنت از اول یك امر باطلی بود، بلكه اصل رژیم سلطنتی از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلی است و خلاف حقوق بشر است. برای اینكه ما فرض می كنیم كه یك ملتی تمامشان رای داند كه یك نفری سلطان باشد، بسیار خوب، اینها از باب اینكه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رای آنها برای آنها قابل است؛ لكن اگر چنانچه یك ملتی رای دادند (ولو تمامشان) به اینكه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقی ملت پنجاه سال از این، سرنوشت ملت بعد را معین می كند سرنوشت هر ملتی به دست خودش است. ما در زمان سابق، فرض بفرمائید كه زمان اول قاجاریه نبودیم، اگر فرض كنیم كه سلطنت قاجاریه به واسطه یك رفراندمی تحقق پیدا كرد و همه ملت هم ما فرض كنیم كه رای مثبت دادند، اما رای مثبت دادند بر آقامحمدخان قجر و آن سلاطینی كه بعدها می آیند. در زمانی كه ما بودیم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هیچ یك از ما زمان آقامحمدخان را ادراك نكرده، آن اجداد ما كه رای دادند برای سلطنت قاجاریه، به چه حقی رای دادند كه زمان ما احمد شاه سلطان باشد سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پیش از این، صدوپنجاه سال پیش از این، یك ملتی بوده، یك سرنوشتی داشته است و اختیاری داشته ولی او اختیار ماها را نداشته است كه یك سلطانی را بر ما مسلط كند.
ما فرض می كنیم كه این سلطنت پهلوی، اول كه تاسیس شد به اختیار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختیار مردم تاسیس كردند و این اسباب این می شود كه - بر فرض اینكه این امر باطل، صحیح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد، آن هم بر آن اشخاصی كه در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر این جمعیتی كه الان بیشتر شان، بلكه الا بعض قلیلی از آنها ادارك آنوقت را نكرده اند، چه حقی داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در این زمان معین كنند؛ بنابر این سلطنت محمدرضا اولا كه چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تاسیس شده بود مجلس، غیر قانونی است، پس سلطنت محمدرضا هم غیر قانونی است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بكنیم كه قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند كه برای ما سرنوشت معین كنند هر كسی سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی كه درصد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می توانند سرنوشت یك ملتی را كه بعدها وجود پیدا كنند، آنها تعیین بكنند؟ این هم یك دلیل كه سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نیست.
علاوه بر این، این سلطنتی كه در آنوقت درست كرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض كنیم كه صحیح بوده است، این ملتی كه سرنوشت خودش با خودش باید باشد، در این زمان می گوید كه ما نمی خواهیم این سلطان را. وقتی كه اینها رای دادند به اینكه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژیم سلطنتی را نمی خواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است. این هم یك راه است از برای اینكه سلطنت او باطل است.
حالا می آئیم سراغ دولت هائی كه ناشی شده از سلطنت محمدرضا و مجلس هائی كه ما داریم. در تمام طول مشروطیت الا بعضی از زمان ها آن هم نسبت به بعض از وكلا، مردم دخالت نداشتند در تعیین وكلا. شما الان اطلاع دارید كه در این مجلسی كه حالا هست، چه مجلس شورا و چه مجلس سنا و شما ملت ایران هستید، شما ملتی هستید كه در تهران سكنی دارید، من از شما مردم تهران سوال می كنم كه آیا این وكلائی كه در مجلس هستند، چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا شما اطلاع داشتید كه اینها را خودتان تعیین كنید اكثر این مردم می شناسند این افرادی را كه به عنوان مجلس و به عنوان وكیل مجلس سنا یا مجلس شورا در مجلس هستند یا این هم با زور تعیین شده بدون اطلاع مردم. مجلسی كه بدون اطلاع مردم است و بدون رضایت مردم است، این مجلس، مجلس غیرقانونی است. بنابر این اینهائی كه در مجلس نشسته اند و مال ملت را گرفته اند به عنوان اینكه حقوق هر فرض كنید كه وكیلی اینقدر است، این حقوق را حق نداشتند بگیرند و ضامن هستند.
آنهائی هم كه در مجلس سنا هستند، آن ها هم حق نداشتند و ضامن هستند. و اما دولتی كه ناشی می شود از یك شاهی كه خودش و پدرش غیر قانونی است، خودش علاوه بر او غیرقانونی است، وكلائی كه تعیین كرده است غیرقانونی است، دولتی كه از همچو مجلسی و همچو سلطانی انشا بشود، این دولت غیرقانونی است. این ملت حرفی را كه داشتند در زمان محمدرضاخان می گفتند كه این سلطنت را ما نمی خواهیم و سرنوشت ما با خود ماست.
در حالا هم می گویند كه ما این وكلا را غیرقانونی می دانیم، این مجلس سنا را غیرقانونی می دانیم، این دولت را غیرقانونی می دانیم. آیا كسی كه خودش از ناحیه مجلس، از ناحیه مجلس سنا، از ناحیه شاه منصوب است و همه آنها غیر قانونی هستند، می شود كه قانونی باشد ما می گوئیم كه شما غیر قانونی هستید باید بروید. ما اعلام می كنیم كه دولتی كه به اسم دولت قانونی خودش را معرفی می كند، حتی خودش قبول ندارد كه قانونی است، خودش تا چند سال پیش از این، تا آنوقتی كه دستش نیامده بود این وزارت، قبول داشت كه غیرقانونی است، حالا چه شده است كه می گوید من قانونی هستم این مجلس غیرقانونی است، از خود وكلا بپرسید كه آیا شما را ملت تعیین كرده است هر كدام ادعا كردند كه ملت تعیین كرده است، ما دستشان را می دهیم دست یك نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابیه اش، در حوزه انتخابیه اش از مردم سوال می كنیم كه این آقا آیا وكیل شما هست، شما او را تعیین كردید حتما بدانید كه جواب آنها نفی است.
بنابر این آیا یك ملتی كه فریاد می كند كه ما این دولت مان، این شاه مان، این مجلس مان برخلاف قوانین است و حق شرعی و حق قانونی و حق بشری ما این است كه سرنوشت مان دست خودمان باشد، آیا حق این ملت این است كه یك قبرستان شهید برای ما درست بكنند، در تهران، یك قبرستان هم در جاهای دیگر .
من باید عرض كنم كه محمد رضای پهلوی، این خائن خبیث برای ما رفت، فرار كرد و همه چیز ما را به باد داد. مملكت ما را خراب كرد، قبرستان های ما را آباد كرد. مملكت ما را از ناحیه اقتصاد خراب كرد. تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ریخته است كه اگر چنانچه بخواهیم ما این اقتصاد را به حال اول برگردانیم، سال های طولانی با همت همه مردم، نه یك دولت این كار را می تواند بكند و نه یك قشر از اقشار مردم این كار را می توانند بكنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمی توانند این به هم ریختگی اقتصاد را از بین ببرند.
شما ملاحظه كنید، به اسم اینكه ما می خواهیم زراعت را، دهقان ها را دهقان كنیم، تا حالا رعیت بودند و ما می خواهیم حالا دهقانشان كنیم، اصلاحات ارضی درست كردند، اصلاحات ارضی شان بعد از این مدت طولانی به اینجا منتهی شد كه بكلی دهقانی از بین رفت، بكلی زراعت ما از بین رفت و الان شما در همه چیز محتاجید به خارج؛ یعنی محمدرضا این كار را كرد تا بازار درست كند از برای آمریكا و ما محتاج به او باشیم در اینكه گندم از او بیاوریم، برنج از او بیاوریم، همه چیز را، تخم مرغ از او بیاوریم یا از اسرائیل كه دست نشانده آمریكاست بیاوریم.
بنابراین كارهائی كه این آدم كرده به عنوان اصلاح، این كارها خودش افساد بوده است. قضیه اصلاحات ارضی یك لطمه ای بر مملكت ما وارد كرده است كه تا شاید بیست سال دیگر ما نتوانیم این را جبرانش بكنیم مگر همه ملت دست به هم بدهند و كمك كنند تا سال بگذرد و جبران بشود این معنا. فرهنگ ما را یك فرهنگ عقب نگه داشته درست كرده است، فرهنگ ما را این عقب نگه داشته به طوری كه جوان های ما تحصیلاتشان در اینجا تحصیلات تام و تمام نیست و باید بعد از اینكه یك مدتی در اینجا یك نیمه تحصیلی كردند آن هم با این مصیبت ها، آن هم با این چیزها، باید بروند در خارج تحصیل بكنند.
ما پنجاه سال است، بیشتر از پنجاه سال است دانشگاه داریم و قریب سی و چند سال است كه این دانشگاه را داریم لكن چون خیانت شده است به ما، از این جهت رشد نكرده، رشد انسانی ندارد، تمام انسان ها و نیروی انسانی ما را از بین برده است این آدم.
این آدم به واسطه نوكری كه داشته، مراكز فحشا درست كرده، تلویزیونش مركز فحشاست، رادیویش بسیاریش فحشاست، مراكزی كه اجازه دادند برای اینكه باز باشد، مراكز فحشاست، اینها دست به دست هم دادند. در تهران مركز مشروب فروشی بیشتر از كتابفروشی است، مراكز فساد دیگر الی ماشائالله است. برای چه سینمای ما مركز فحشاست.
ما با سینما مخالف نیستیم ما با مركز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم ما با آن چیزی كه در خدمت اجانب برای عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ماست، با آن مخالف هستیم.
ما كی مخالفت كردیم با تجدد، با مراتب تجدد مظاهر تجدد وقتی كه از اروپا پایش را در شرق گذاشت خصوصا در ایران، مركز چیزی كه باید از آن استفاده تمدن بكنند ما را به توحش كشانده است. سینما یكی از مظاهر تمدن است كه باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد و شما می دانید كه جوان های ما را اینها به تباهی كشیده اند و همین طور سایر این جاها. ما با اینها در این جهات مخالف هستیم. اینها به همه معنا خیانت كرده اند به مملكت ما.
و اما نفت ما، تمام نفت ما را به غیر دادند، به آمریكا و غیر از آمریكا دادند، آنی كه به آمریكا دادند عوض چه گرفتند عوض، اسلحه برای پایگاه درست كردن برای آقای آمریكا. ما، هم نفت دادیم و هم پایگاه برای آنها درست كردیم. آمریكا با این حیله كه این مرد هم دخالت داشت، با این حیله نفت را از ما برد و برای خودش در عوض پایگاه درست كرد یعنی اسلحه آورده اینجا كه ارتش ما نمی تواند این اسلحه را استعمال بكند، باید مستشارهای آنها باشند، باید كارشناس های آنها باشند. این هم از ناحیه نفت كه این نفت ما را اگر چند سال دیگر خدای نخواسته این عمر پیدا كرده بود، عمر سلطنتی پیدا كرده بود، مخازن نفت ما را تمام كرده بود، زراعت مان را هم كه تمام كرده، این ملت بكلی ساقط شده بود و باید عملگی كند برای اغیار.
ما كه فریاد می كنیم از دست این، برای این است. خون های جوان های ما برای این جهات ریخته شده، برای اینكه آزادی می خواهیم ما. ما پنجاه سال است كه در اختناق بسر بردیم، نه مطبوعات داشتیم، نه رادیوی صحیح داشتیم، نه تلویزیون صحیح داشتیم، نه خطیب توانست حرف بزند، نه اهل منبر می توانستند حرف بزنند، نه امام جماعت می توانست آزاد كار خودش را ادامه بدهد، نه هیچ یك از اقشار ملت كارشان را می توانستند ادامه بدهند و در زمان ایشان هم همین اختناق به طریق بالاتر باقی است و باقی بود و الا هم باز نیمه حشاشه او كه باقی است، نیمه حشاشه این اختناقی هم باقی است. ما می گوئیم كه خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اینها غیر قانونی است واگر ادامه به این بدهند اینها مجرمند و باید محاكمه بشوند و ما آنها را محاكمه می كنیم.
من دولت تعیین می كنم، من تو دهن این دولت می زنم، من دولت تعیین می كنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می كنم، من به واسطه اینكه ملت مرا قبول دارد (تكبیر حضار) این آقا كه خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقایش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمریكا از این پشتیبانی كرده و فرستاده به ارتش دستور داده كه از او پشتیبانی بكنید، انگلیس هم از این پشتیبانی كرده و گفته است كه باید از این پشتیبانی بكنید. یك نفر آدمی كه نه ملت قبولش دارد نه هیچ یك از طبقات ملت از هر جا بگوئید قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند كه می آورند توی خیابان ها، از خودشان هست این اشرار، فریاد هم می كنند، از این حرف ها هم می زنند لكن ملت این است، این ملت است (اشاره به حضار). می گوید كه در یك مملكت كه دو تا دولت نمی شود. خوب واضح است این، یك مملكت دو تا دولت ندارد لكن دولت غیرقانونی باید برود، تو غیرقانونی هستی، دولتی كه ما می گوئیم، دولتی است كه متكی به آرای ملت است، متكی به حكم خداست، تو باید یا خدا را انكار كنی یا ملت را. باید سرجایش بنشیند این آدم و یا اینكه به امر آمریكا و اینها وادار كند یك دسته ای از اشرار را این ملت را قتل عام كند.
ما تا هستیم نمی گذاریم اینها سلطه پیدا كنند، ما نمی گذاریم دوباره اعاده بشود آن حیثیت سابق و آن ظلم های سابق، ما نخواهیم گذشت كه محمدرضا برگردد، اینها می خواهند او را برگردانند، بیدار باشید. ای مردم! بیدار باشید، نقشه دارند می كشند، ستاد درست كرده مردیكه در آن جائی كه هست، روابط دارند درست می كنند، می خواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدی كه همه چیزمان اختناق در اختناق باشد و همه هستی ما به كام آمریكا برود. ما نخواهیم گذاشت، تا جان داریم نخواهیم گذاشت و من از خدای تبارك و تعالی سلامت همه شما را خواستار هستم و من عرض می كنم بر همه ما واجب است كه این نهضت را ادامه بدهیم تا آنوقتی كه اینها ساقط بشوند و ما به واسطه آرای مردم، مجلس سنا درست بكنیم و دولت اول را، دولت دائمی را (مقصود من از مجلس سنا مجلس موسسان بود، نه مجلس سنا. مجلس سنا اصلش یك حرف مزخرفی است، همیشه بوده.) تعیین بكنیم.
و من باید یك نصحیت به ارتش بكنم و یك تشكر از یكی از اركان ارتش، یك قشرهائی از ارتش. اما آن نصحیتی كه می كنم این است كه ما می خواهیم كه شما مستقل باشید، ماها داریم زحمت می كشیم، ماها خون دادیم، ماها جوان دادیم، ماها حیثیت و آبرو دادیم، مشایخ ما حبس رفتند، زجر كشیدند، می خواهیم كه ارتش ما مستقل باشد. آقای ارتشبد! شما نمی خواهید شما نمی خواهید مستقل باشید
آقای سرلشكر! شما نمی خواهید مستقل باشید، شما می خواهید نوكر باشید من به شما نصحیت می كنم كه بیائید در آغوش ملت، همان كه ملت می گوید بگوئید، ما باید مستقل باشیم، ملت می گوید ارتش باید مستقل باشد، ارتش نباید زیر فرمان مستشارهای آمریكا و اجنبی باشد، شما هم بیائید، ما برای خاطر شما این حرف را می زنیم، شما هم بیائید برای خاطر خودتان این حرف را بزنید، بگوئید (ما می خواهیم مستقل باشیم، ما نمی خواهیم این مستشارها باشند.) ما كه این حرف را می زنیم كه ارتش باید مستقل باشد، جزای ما این است كه بریزید توی خیابان خون جوان های ما را بریزید كه چرا می گوئید من باید مستقل باشم ما می خواهیم تو آقا باشی.
و اما تشكر می كنم از این قشرهائی كه متصل شدند به ملت، اینها آبروی خودشان را، آبروی كشورشان را، آبروی ملت شان را اینها حفظ كردند. این درجه دارها، همافرها، افسرهای نیروی هوائی، اینها همه مورد تشكر و تمجید ما هستند و همین طور آنهائی كه در اصفهان و در همدان و در سایر جاها، اینها تكلیف شرعی، ملی، كشوری خودشان را دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتیبانی از نهضت اسلامی ملت را كردند ما از آنها تشكر می كنیم و به اینهائی كه متصل نشدند می گوئیم كه متصل بشوید به اینها، اسلام برای شما بهتر از كفر است، ملت برای شما بهتر از اجنبی است. ما برای شما می گوئیم این مطلب را، شما هم برای خودتان این كار را بكنید، رها بكنید این را، خیال نكنید كه اگر رها كردید ما می آئیم شما را به دار می زنیم.
این چیزهائی است كه شماها یا كسان دیگر درست كرده اند والا این همافرها و این درجه دارها و این افسرها كه آمدند و متصل شدند، ما با كمال عزت و سعادت آنها را حفظ می كنیم و ما می خواهیم كه مملكت، مملكت قوی باشد، ما می خواهیم كه مملكت دارای یك نظام قدرتمند باشد، ما نمی خواهیم نظام را به هم بزنیم، ما می خواهیم نظام محفوظ باشد لكن نظام ناشی از ملت در خدمت ملت، نه نظامی كه دیگران سرپرستی اش را بكنند و دیگران فرمان به آن بدهند.
والسلام علیكم ورحمت الله وبركاته
خمینی: هیچ احساسی از بازگشت به ایران ندارم
سعید بشیرتاش، ابراهیم نبوی پنجشنبه دوازدهم بهمن ۱۳۵۷ برابر اول فوریه ۱۹۷۹ میلادی. خبرنامه جبهه ملی: خورشید از غرب به شرق آمد!!! در شماره امروز «خبرنامه جبهه ملی»، به مناسبت ورود آیتالله خمینی به کشور، تمام صفحه اول اختصاص به تصویر نقاشی شده از آیتالله خمینی داشت، با این عبارت: «اینک مردی میآید مردآسا که قطره قطره خون دردکشیدگان وطن در تن او جاری است.» و در سرلوحه خبرنامه نیز در یک کادر به همین مناسبت این عبارت است: «تنها همین یکبار است که خورشید از غرب به شرق میآید.» در مطلبی بعد با عنوان «بشارت» نیز چنین نوشته شده است: «اینک مردی میآید مرد آسا، که قطره قطره خون دردکشیدگان وطن در تن او جاری است و چکه چکه خون شهیدان از قلب او فرو چکیده است. مردی که خاطره رنج یک ملت است و مژده رهایی همه ملتها از رنج... نه یک قدیس، نه یک معجزه، نه یک دست از آستین غیب در آمده، بلکه انسان راستین عصر حاضر و ابرمرد زنده تاریخ میآید. مردی که همه عزم راسخ است و همه اراده پولادین... مردی چنین، دو بار نمیآید. در تمام طول حیات انسان، تنها همین یکبار است که خورشید از غرب به شرق میآید، خورشیدی که امانت شرق بود نزد غرب...» او آمد روزنامه اطلاعات با تیتر بزرگ «امام آمد» و با متن بالا به استقبال آیتالله خمینی رفت. «انتظار ۱۵ ساله ملت ایران، سرانجام در نخستین ساعات صبح امروز به پایان رسید... انتظاری که پایان آن، شکوه طلوع ناگهانی آفتاب درخشان و گرمتاب را با خود داشت. گویی پس از یک زمستان طولانی یخبندان، یک شب سرد و سیاه قطبی، شبی که ظلمت آن پانزده سال تمام پاییده بود، ناگهان آفتاب دمید، از تیرگیهای یاس سر بر آورده است. ورود زعیم عالیقدر نهضت عظیم ایران، همچون طلوع آفتابی چنین زندگیبخش، چشم و دل میلیونها ایرانی منتظر را، روشن ساخت.» اسناد انقلاب اسلامی این روزنامه نوشت: «در ساعت نه وپنج دقیقه بامداد امروز، غرش هواپیمای ایرفرانس در آسمان تهران و بر فراز فرودگاه مهرآباد، تاریخ ایران را ورق زد. انتظار تمام شد و همزمان با غرش هواپیما، فریادهای شادی مردم نیز به آسمان برخاست.» به گزارش روزنامه اطلاعات «در ساعت نه و پانزده دقیقه، پس از توقف هواپیما، حاج احمد خمینی، نخستین کسی بود که از هواپیما پیاده شد. بعد در حدود یکصد خبرنگار و فیلمبردار از هواپیما بیرون آمدند. در ساعت نه و سی پنج دقیقه، امام خمینی در حالی که توسط مهماندار هواپیما و همراهان همراهی میشدند، از هواپیما خارج شدند و فریاد الله اکبر حاضران، محوطه فرودگاه را پر کرد.» همراهان امام هنگام پایین آمدن از هواپیما (تصویر بعضی افراد از جمله آیتالله منتظری در این عکس پاک شده است) روزنامه اطلاعات نوشت: «آیتالله خمینی سرانجام پس از ۱۱۸ روز اقامت در فرانسه، این کشور را به قصد بازگشت به کشورش ترک کرد. حدود ساعت دوازده نیمه شب، آیتالله و همراهان دهکده نوفل لوشاتو را به مقصد فرودگاه ترک کردند. پنج هزار ژاندارم، پلیس و نیروهای مخصوص، مسیر حرکت آیتالله را همچون یک رییس دولت از نوفل لوشاتو تا هواپیما زیر نظر داشتند.» در ادامه آمده است: «در فرودگاه، آیتالله طی خطابه کوتاهی از دولت و مردم فرانسه به خاطر مهماننوازی تشکر کرد. برای بازگشت به ایران، از هواپیمایی ایرانی استفاده نشد. بلکه بنا به ملاحظاتی، یک فروند هواپیمای ایرفرانس به طور دربست کرایه شد. هزینه کامل این پرواز را ـ حدود چهارصد هزار تومان ـ چند تن از بازاریان ملی ـ مذهبی هوادار انقلاب پرداختند، که بعدها برخی از آنان به گفته دکتر یزدی، مورد جفای انقلاب قرار گرفتند.» همراهان امام هنگام پایین آمدن از هواپیما آژانس مگنوم هواپیمای چارتر ایرفرانس گنجایش بیش از چهارصد نفر را داشت. اما حدود دویست مسافر (۱۵۰ روزنامهنگار و ۵۰ تن از نزدیکان آیتالله) را نپذیرفت تا بتواند به اندازه کافی بنزینگیری کند تا در صورت عدم فرود در تهران به پاریس بازگردد. نوشابه امیری و کارول ژروم، خبرنگار سیبیسی در پاریس تنها زنانی بودند که از مسافران این پرواز بودهاند. در هواپیما، در کنار آیتالله خمینی، صادق قطبزاده نشست. آیتالله خمینی کمی بعد از پرواز هواپیما، به طبقه بالای هواپیما رفت، نمازش را خواند و بعد روی دو پتو خوابید. بعد از اذان صبح، دکتر یزدی به طبقه دوم هواپیما رفته و جلیقه ضد گلوله بر تن آیتالله کرد. سپس آیتالله برای خواندن نماز بار دیگر به قسمت پایین هواپیما آمد. کلیه ایرانیان شروع به خواندن نماز کردند. پس از آن به چند تن از خبرنگاران اجازه گرفتن عکس داده شد. خبرنگاری از آیتالله پرسید: «حالا که پس از پانزده سال تبعید و دوری از وطن به ایران برمیگردید، چه احساسی دارید؟ وی پاسخ داد: «هیچ». قطبزاده، این گفته آیتالله را برای خبرنگار خارجی ترجمه کرد. این جواب، تفسیرهای زیادی را در پی داشت. هنگامی که هواپیما بر فراز شهر تهران رسید، علیرغم اخطار میهمانداران، ایرانیان حاضر در هواپیما فریادهای الله اکبر سر دادند.1 پیوند به گفت و گوی خبرنگار مذکور با آیتالله خمینی دیو چو بیرون رود، فرشته درآید محمد علی سفری درباره استقبال از آیتالله خمینی نوشت: «کمیته استقبال از آیتالله خمینی که متشکل از آیتالله مطهری، رییس کمیته، آیتالله مفتح، سخنگو، فضلالله محلاتی، رابط روحانیت، صباغیان، مسئول برنامهریزی، حسین شاهحسینی، مسئول تدارکات، علیاصغر تهرانچی، مسئول انتظامات و محمد توسلی، مسئول تبلیغات است، برنامه استقبال از آیتالله خمینی در فرودگاه مهرآباد، انتقال وی به دانشگاه تهران و سپس گورستان بهشت زهرا و نیز حفظ امنیت را بر عهده داشت. این کمیته در رابطه با مسایل امنیتی با سپهبد مقدم، رییس ساواک، ارتشبد قرهباغی، رییس ستاد ارتش و نیز سپهید ربیعی، فرمانده نیروی هوایی هماهنگی داشت. کمیته استقبال از حدود هزار تن از شخصیتهای روحانی، سیاسی و اجتماعی برای استقبال از آیتالله دعوت کرده بود. در میان این شخصیتها افرادی چون کریم سنجابی، علیاصغر حاج سید جوادی، آیتالله طالقانی، آیتالله مطهری و مهندس بازرگان دیده میشدند. این افراد در جایگاههای مخصوصی قرار گرفته بودند تا بتوانند به آیتالله خمینی خیر مقدم بگویند. اما با خبر ورود آیتالله خمینی به سالن فرودگاه، ناگهان فشار جمعیتی عظیم، صف مأموران انتظامی را که مقابل در ورودی سالن ایستاده و از ورود کسانی که کارت دعوت نداشتند جلوگیری میکرد کنار زد و جمعیت وارد سالن شد، به طوری که امکان انجام تشریفات پیشبینی شده به طور کلی از بین رفت. در نتیجه شخصیتهای مهم سیاسی که منتظر دیدن آیتالله و خیر مقدم گفتن به وی بودند پس از ساعتها انتظار، از این کار باز ماندند. بر دیوارهای سالن فرودگاه شعارهایی چون: «دیو چو بیرون رود فرشته درآید»، «ای پرچمدار نهضت متدین اسلام، تو اساس استبداد و استعمار و استثمار را ویران کردی» و «ای رهبر و مرجع بزرگ، ای ابراهیم زمان که بتها را شکستی، به خاک گلگون ایران خوش آمدی» نوشته شده بود. پس از ورود آیتالله به سالن فرودگاه، یک دانشجو به وی خیر مقدم گفت. این دانشجو در نطق خود گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم ـ جاءالحق و زهق الباطل ـ ان الباطل کان زهوقا علی ان حزب الله هم الغالبون. ای روح خدا و ای ابراهیم بتشکن اسلام... هجرت شما از وطن عزیز در چهارده سال پیش، تحت فشار و اجبار سمبلهای استبداد و استعمار، یادآور هجرت جد مکرمتان رسول خدا و یاران بزرگوار اوست که به گناه خواستاری جامعه توحید از شهر و دیار خود رانده شد و بازگشت امروزتان یادآور فتح مبین و عظیم مکه است که سمبلهای زر و زور و بتهای فلزی و گوشتی یکی پس از دیگری از مقر حکمرانی به زیر آورده شدند و حکومت خدایی جایگزین حکومت طاغوتی گردید.» در ادامهی نطق این دانشجو آمده است: «ملت ایران جان بر کف در انتظار فرمان رهبر عظیم الشأن خویش است و با برقراری جامعه توحیدی، جامعهای که در آن انسان از قید بندگی انسان آزاد باشد و در یک کلمه، بندگی از آن خدا و حکومت، حکومت الهی باشد، از پای نخواهد نشست... بر قرار باد جامعه توحیدی و جمهوری اسلامی به رهبری امام خمینی.» سپس عدهای از دانشجویان سرودی به نام «خمینی ای امام» خواندند و پس از آن آیتالله در سخنان کوتاهی ضمن تشکر از طبقات مختلف، گفت: «پیروزی شما الآن یک قدم است و اینکه خائن اصلی را که محمدرضا نام دارد، از صحنه کنار بردهاید... پیروزی ما وقتی است که دست تمام اجانب کوتاه شود و تمام ریشههای رژیم سلطنتی از این مرز و بوم بیرون برود...» در تمامی این مدت، حاج سید احمد خمینی، فرزند آیتالله خمینی، حالتی به شدت نگران داشت و گاهی نیز گریه میکرد. سپس آیتالله با یک اتومبیل شورلت بلیزر به رانندگی محسن رفیقدوست و در میان استقبال صدها هزار نفر، از فرودگاه به طرف بهشت زهرا حرکت کرد.2 پیوند به صدای سرود دیو چو بیرون رود، فرشته درآید هلیکوپتر حامل امام در بهشت زهرا فرود میآید آژانس مگنوم سروده «خمینی ای امام» روزنامه اطلاعات در صفحه سوم خود در تاریخ چهاردم بهمن نوشت: به هنگام ورود امام خمینی در فرودگاه مهرآباد سرودی خوانده شد که سخت مورد توجه مردم قرار گرفت. این روزنامه متن این سرود را به شرح زیر آورده است: خمینی ای امام، خمینی ای امام، خمینی ای امام، خمینی ای امام ای مجاهد، ای مظهر شرف ای گذشته ز جان در ره هدف چون نجات انسان شعار توست مرگ در راه حق افتخار توست این تویی، این تویی پاسدار حق خصم اهریمنان، دوستدار حق بود شعار تو به راه حق قیام ز ما تو را درود، ز ما تو را سلام خمینی ای امام، خمینی ای امام، خمینی ای امام، خمینی ای امام پیوند به ویدیوی سرود خمینی ای امام آیتالله خمینی هنگام خارج شدن از هلیکوپتر اسناد انقلاب اسلامی از فرودگاه تا بهشت زهرا بلیزر حامل آیتالله خمینی در حالی که پنج نفر برای حفظ جان آیتالله روی سقف آن نشسته بودند در میان جمعیت استقبال کننده، در ساعت یازده و چهل دقیقه به جلوی دانشگاه رسید. در اطراف دانشگاه تهران، پرچمها، شعارها و پلاکاردهایی از نیروهای مختلف سیاسی چون جبهه ملی، سازمان مجاهدین خلق، سازمان چریکهای فدایی خلق و حزب توده برای گفتن خیر مقدم به آیتالله نصب شده بود. آیتالله خمینی که طبق برنامه قبلی قرار بود در دانشگاه تهران سخنرانی کند، با دیدن این شعارها و پلاکاردها، از سخنرانی در دانشگاه صرفنظر کرد و بدون توقف، یکراست به سوی بهشت زهرا رفت. آیتالله خمینی پس از رسیدن به بهشت زهرا از اتومبیل پیاده شده و سوار یک هلیکوپتر از نیروی هوایی ارتش که برای وی در نظر گرفته بود شد. هلیکوپتر، آیتالله را در نزدیکی جایگاه سخنرانی در قطعه هفده بهشت زهرا پیاده کرد. آیتالله: من توی دهن این دولت میزنم آیتالله خمینی در نخستین سخنرانی خود پس از بازگشت به ایران که یکی از مهمترین سخنرانیهای زندگی وی بود، به تبیین اهداف انقلاب پرداخت. وی در این سخنرانی در پاسخ به ادعاهای شاپور بختیار که خود را قانونی میداند، کلیت رژیم پهلوی را به علت منتخب مردم نبودن، غیر قانونی دانست. آیتالله خمینی در این سخنرانی بر «حق تعیین سرنوشت ملت» تأکید کرد. وی نتیجه حکومتهای رضا شاه و پسرش محمدرضا شاه را نابودی اقتصاد کشور دانست و گفت که سالهای طولانی همت دولت و همه مردم لازم است تا اقتصاد کشور به حال اول یعنی پیش از روی کار آمدن رضا شاه برگردد. وی افزود که شاه، فرهنگ عقب افتاده و مراکز فحشاء درست کرده، کشور را در اختناق قرار داده و پول نفت را نیزدر قبال اسلحههای غیر قابل استفاده به آمریکا داده است. آیتالله خمینی در پایان از ارتش خواست که به آغوش ملت بازگردد. وی گفت که میخواهد که ارتشبد و سپهبد، مستقل و آقای خودشان باشند و شایعه دار زدن فرماندهان ارتش را تکذیب کرد. آیتالله خمینی در این سخنرانی3 گفت: «ما در این مدت مصیبتها دیدهایم. مصیبتهای بسیار بزرگ... مصیبتهای زنهای جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده... خب، ما حساب بکنیم که این مصیبتها برای چه به این ملت وارد شد؟ مگر این ملت چه میگفت و چه میگوید که از آن وقتی که صدای ملت درآمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اینها ادامه دارد؟» آیتالله خمینی در ادامه گفت: «ملت ما یک مطلبش این بود که این سلطنت پهلوی از اول که پایهگذاری شد، بر خلاف قوانین بود... مجلس موسسان که تأسیس شد، با سرنیزه تأسیس شد. ملت هیچ دخالتی نداشت. با زور وکلای آن را وارد کردند به اینکه به رضا شاه رأی سلطنت بدهند. پس این سلطنت از اول یک امر باطلی بود، بلکه رژیم سلطنتی از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلی است و خلاف حقوق بشر است...» پیوند به ویدیوی سخنرانی آیتالله خمینی در بهشت زهرا «به چه حقی ملت پنجاه سال پیش، سرنوشت ملت بعد را معین میکند؟» آیتالله خمینی در ادامه سخنرانی افزود: «... به چه حقی ملت پنجاه سال پیش از این، سرنوشت ملت بعد را معین میکند؟... ما فرض میکنیم که این سلطنت پهلوی، اول که تأسیس شد به اختیار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختیار مردم تأسیس کردند و این اسباب این میشود که بر فرض اینکه این امر باطل صحیح باشد، بر این جمعیتی که الآن بیشترشان، بلکه الا بعض قلیلی از آنها ادراک آنوقت را نکردهاند. چه حقی داشتند ملت در آنزمان سرنوشت ما را در این زمان معین کنند؟ هر کس سرنوشتش با خودش است. مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ این هم یک دلیل که سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نیست.» ایشان در ادامهی سخنرانی گفت: «...حالا میآییم سراغ دولتهایی که ناشی شده از سلطنت محمدرضا و مجلسهایی که ما داریم در طول عمر مشروطیت. مجلسی که بدون اطلاع مردم است و بدون رضایت مردم است، این مجلس، مجلس غیر قانونی است... و اما دولتی که ناشی میشود از یک شاهی که خودش و پدرش غیر قانونی است، خودش علاوه بر او غیر قانونی است، دولتی که از همچو مجلس، همچو سلطانی انشاء بشود، این دولت غیر قانونی است....» آیتالله در ادامه افزود: «ما میگوییم که شما غیر قانونی هستید، باید بروید. ما اعلام میکنیم که الآن دولتی که به اسم دولت قانونی خودش را معرفی میکند، حتی خودش قبول ندارد که قانونی است. خودش تا چند سال پیش از این، تا آن وقتی که دستش نیامده بود این وزارت، قبول داشت که غیر قانونی است. حالا چه شده است که میگوید من قانونی هستم؟» «مملکت ما را خراب کردند، قبرستانهای ما را آباد کردند» آیتالله خمینی در بخش دیگری از سخنرانی گفت: «این مجلس غیر قانونی است. از خود وکلا بپرسید: آیا شما را ملت تعیین کرده است؟ هر کدام که ادعا کردند که ملت تعیین کرده است، ما دستشان را میدهیم دست یک نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابیش، از مردم سوال میکنیم که این آقا آیا وکیل شماست؟ شما او را تعیین کردهاید؟ حتماً بدانید که جواب آنها منفی است.» ایشان در ادامه افزود: «بنابراین آیا یک ملتی که فریاد میکند که ما این دولتمان، این شاهمان، این مجلسمان بر خلاف قوانین است و حق شرعی و حق قانونی و حق بشری ما این است که سرنوشتمان دست خودمان باشد، آیا حق این ملت است که یک قبرستان شهید برای ما درست بکنند؟... محمد رضای پهلوی، این خائن خبیث برای ما، رفت، فرار کرد و همه چیز ما را به باد داد و مملکت ما را خراب کرد. قبرستانهای ما را آباد کرد.» «اگر بخواهیم اقتصاد را به حال اول برگردانیم سالها طول میکشد» آیتالله خمینی در ادامه درباره وضعیت اقتصادی کشور گفت: «مملکت ما را از ناحیه اقتصاد خراب کرد. تمام اقتصاد ما الآن خراب است و از هم ریخته است که اگر چنانچه بخواهیم ما این اقتصاد را به حال اول برگردانیم، سالهای طولانی با همت همه مردم، نه یک دولت این کار را میتواند بکند و نه یک قشر از اقشار مردم این کار را میتوانند بکنند... قضیه اصلاحات ارضی یک لطمهای بر مملکت ما وارد کرده است که شاید تا بیست سال دیگر ما نتوانیم این را جبرانش بکنیم...» ایشان در ادامه افزود: «فرهنگ ما را یک فرهنگ عقب افتاده نگه داشته درست کرده است، فرهنگ ما را این عقب نگه داشته، به طوری که الآن جوانهای ما تحصیلاتشان در اینجا تحصیلات تام و تمام نیست و باید بعد از اینکه یک مدتی در اینجا یک نیمه تحصیلی کردند، آنهم با این مصیبتها، آنهم با این چیزها باید بروند در خارج تحصیل کنند...» آیتالله در بخش دیگری افزود: «... این آدم به واسطه نوکری که داشته، مرکز فحشا درست کرده، تلویزیونش مرکز فحشاست، رادیوش و بسیارش فحشاست، مراکزی که اجازه دادند برای اینکه باز باشد، مراکز فحشاست... در تهران مرکز مشروبفروشی بیشتر از کتابفروشی است، مراکز فساد دیگر الی ماشاءالله است، برای چه؟ سینمای ما مرکز فحشاست، ما با سینما مخالف نیستیم، ما با مرکز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم...» «در اختناق هستیم، نه مطبوعات داریم، نه رادیو» آیتالله خمینی در بخش دیگری از سخنرانی گفت: «... تمام نفت ما را به غیر دادند. به آمریکا و غیر از آمریکا دادند. آنی که به آمریکا دادند، عوض چه گرفتند؟ عوض اسلحه برای پایگاه درست کردن برای آمریکا... یعنی اسلحه آورد. اینجا که ارتش ما نمیتواند این اسلحه را استعمال بکند، باید مستشارهای آنها باشند. این هم از ناحیه نفت که اگر چند سال دیگر خدای نخواسته این عمر پیدا کرده بود، عمر سلطنتی پیدا کرده بود، مخازن نفت ما را تمام کرده بود، زراعتمان را هم تمام کرده، این ملت به کلی ساقط شده بود و باید عملگی کند برای غیر...» وی دربارهی آزدای در ایران افزود: «پنجاه سال است که در اختناق به سر میبریم. نه مطبوعات داشتیم، نه رادیو صحیح داشتیم، نه خطیب میتوانست حرف بزند، نه اهل منبر میتوانستند حرف بزنند، نه امام جماعت میتوانست آزاد کار خودش را ادامه دهد.» «من توی دهن این دولت میزنم، من دولت تعیین میکنم» آیتالله خمینی در بخش دیگری از سخنرانی افزود: «...الآن هم که باز نیمه حشاشه او که باقی است. نیمه حشاشه این اختناق هم باقی است. ما میگوییم که خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اینها غیر قانونی است و اگر ادامه به این بدهند، اینها مجرمند و ما آنها را محاکمه میکنیم. من دولت تعیین میکنم، من توی دهن این دولت میزنم، من دولت تعیین میکنم.» وی در ادامه گفت: «من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین میکنم. من به واسطه اینکه ملت مرا قبول دارد (حضار تکبیر) این آقا که خودش هم خودش را قبول ندارد. رفقایش هم قبول ندارند. ملت هم قبولش ندارد. ارتش هم قبولش ندارد. فقط آمریکا از این گروه پشتیبانی کرده و فرستاده به ارتش دستور داده و گفته است که باید از این پشتیبانی کنید. انگلیس هم از این پشتیبانی کرده و گفته است که باید از این پشتیبانی کنید... میگوید که در یک مملکت که دو تا دولت نمیشود. خوب واضح است این.» آیتالله خمینی در ادامهی سخنانش افزود :«یک مملکت دو تا دولت ندارد، لکن دولت غیر قانونی باید برود. تو غیر قانونی هستی، دولتی که ما میگوییم، دولتی است که متکی به آرا ملت است، متکی به حکم خداست. تو باید یا خدا را انکار کنی یا ملت را، یا باید سر جایش بنشیند این آدم و یا اینکه به امر آمریکا و اینها وادار کند، یک دستهای از اشرار را این ملت را قتل عام کنند... میخواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدی که همه چیزمان اختناق بشد و همه هستی ما به کام آمریکا برود. ما نخواهیم گذاشت...» عکس: اسناد انقلاب اسلامی «آقای ارتش! خیال نکنید اگر رها کردید، ما شما را دار میزنیم» آیتالله خمینی در بخش دیگری از سخنانش در رابطه با کارمندان ارتش گفت: «... و من یک نصیحت به ارتش باید بکنیم و یک تشکر از یکی از ارکان ارتش، یک قشرهایی از ارتش. اما آن نصیحتی که میکنم این است که ما میخواهیم شما مستقل باشید. ماها داریم زحمت میکشیم... میخواهیم که ارتش ما مستقل باشد. آقای ارتشبد! شما نمیخواهید؟ شما نمیخواهید مستقل باشید؟ شما میخواهید نوکر باشید؟ من به شما نصیحت میکنم که بیایید در آغوش ملت، همان که ملت میگوید بگویید.» وی در ادامه افزود: «ما باید مستقل باشیم. ملت میگوید ارتش باید مستقل باشد. ارتش نباید زیر فرمان مستشارها و اجنبی باشد. ما برای خاطر شما این حرف را میزنیم. شما هم بیایید برای خاطر خودتان این حرف را بزنید، بگویید، ما میخواهیم مستقل باشیم، ما نمیخواهیم این مستشارها باشند... ما میخواهیم تو آقا باشی... خیال نکنید که اگر رها کردید، ما میآییم شما را به دار میزنیم. این چیزهایی است که شماها یا کسان دیگر درست کردهاند...» قطع برنامه تلویزیونی روزنامههای اطلاعات و کیهان نوشتند: در حالی که برنامه ورود آیتالله خمینی به کشور به دستور شاپور بختیار به صورت زنده از تلویزیون پخش میشد، در ساعت نه و چهل و پنج دقیقه، در زمانی که آیتالله خمینی و همراهان به سوی جایگاه مستقبلین حرکت میکردند، ناگهان قطع شد و گوینده اعلام کرد: «... متأسفانه پخش مراسم برایمان مقدور نیست. ارتباط صدا بین فرودگاه و تلویزیون قطع شده است و به همین جهت نمیتوانیم مراسم را پخش کنیم...» سپس سرود شاهنشاهی از تلویزیون پخش شد. علت قطع پخش زنده این برنامه، ورود یک گروهان نظامی به تلویزیون و اعتراض آنها به عدم پخش سرود شاهنشاهی در آغاز برنامه و نیز پخش برنامه ورود آیتالله بود. چند تن از کسانی که مبادرت به پخش این برنامه کرده بودند نیز دستگیر شده، ولی سپس در محوطه تلویزیون آزاد شدند. پانوشت: ۱. این بخش از روزنامه اطلاعات ۱۲ و ۱۴ بهمن، ابراهیم یزدی در «آخرین تلاشها در آخرین روزها»، کرباسچی در «هفت هزار روز تاریخ انقلاب« و محمدعلی سفری در «قلم و سیاست» نقل شده است. ۲. محمدعلی سفری در کتاب قلم و سیاست (جلد چهارم) و روزنامه اطلاعات چهاردهم بهمنماه ۳. متن سخنرانی از صحیفه نور، جلد ۴، صفحه ۲۸۱ برگرفته شده است.
بخشی از یاوه گوئیهای آن ملعون گور بگور شده و نفرین ابدی گشته و تو اون روحش آتش گرفته مزدور خمینی در روز دوازدهم بهمن ماه ۱۳۵۷ در بهشت زهرا:
خمینی: پدران ما چه حقی دارند که برای ما سرنوشت مشخص کنند. سرنوشت هرملتی بدست خودش است. ما در زمان سابق، فرض بفرمائید كه زمان اول قاجاریه نبودیم، اگر فرض كنیم كه سلطنت قاجاریه به واسطه یك رفراندمی تحقق پیدا كرد و همه ملت هم ما فرض كنیم كه رای مثبت دادند، اما رای مثبت دادند بر آقامحمدخان قجر و آن سلاطینی كه بعدها می آیند. در زمانی كه ما بودیم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هیچ یك از ما زمان آقا محمدخان را ادراك نكرده، آن اجداد ما كه رای دادند برای سلطنت قاجاریه، به چه حقی رای دادند كه زمان ما احمد شاه سلطان باشد سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پیش از این، صدوپنجاه سال پیش از این، یك ملتی بوده، یك سرنوشتی داشته است و اختیاری داشته ولی او اختیار ماها را نداشته است كه یك سلطانی را بر ما مسلط كند. ما فرض می كنیم كه این سلطنت پهلوی، اول كه تاسیس شد به اختیار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختیار مردم تاسیس كردند و این اسباب این می شود كه – بر فرض اینكه این امر باطل، صحیح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد، آن هم بر آن اشخاصی كه در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر این جمعیتی كه الان بیشتر شان، بلكه الا بعض قلیلی از آنها ادارك آنوقت را نكرده اند، چه حقی داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در این زمان معین كنند؛ بنابر این سلطنت محمدرضا اولا كه چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تاسیس شده بود مجلس، غیر قانونی است، پس سلطنت محمدرضا هم غیر قانونی است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بكنیم كه قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند كه برای ما سرنوشت معین كنند هر كسی سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی كه درصد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می توانند سرنوشت یك ملتی را كه بعدها وجود پیدا كنند، آنها تعیین بكنند؟ این هم یك دلیل كه سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نیست. علاوه بر این، این سلطنتی كه در آنوقت درست كرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض كنیم كه صحیح بوده است، این ملتی كه سرنوشت خودش با خودش باید باشد، در این زمان می گوید كه ما نمی خواهیم این سلطان را. وقتی كه اینها رای دادند به اینكه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژیم سلطنتی را نمی خواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است. این هم یك راه است از برای اینكه سلطنت او باطل است!
بسم الله الرحمن الرحیم
ما در این مدت مصیبت ها دیده ایم، مصیبت های بسیار بزرگ و بعضی پیروزیها حاصل شد كه البته آن هم بزرگ بوده، مصیبت های زن های جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده، طفل های پدر از دست داده.
من وقتی چشمم به بعضی از اینها كه اولاد خودشان را از دست داده اند می افتد، سنگینی در دوشم پیدا می شود كه نمی توانم تاب بیاورم. من نمی توانم از عهده این خسارات كه بر ملت ما وارد شده است برآیم، من نمی توانم تشكر از این ملت بكنم كه همه چیز خودش را در راه خدا داد، خدای تبارك و تعالی باید به آنها اجر عنایت فرماید.
من به مادرهای فرزند از دست داده تسلیت عرض می كنم و در غم آنها شریك هستم. من به پدرهای جوان داده، من به آنها تسلیت عرض می كنم. من به جوان هائی كه پدرانشان را در این مدت از دست داده اند تسلیت عرض می كنم.
خوب، ما حساب بكنیم كه این مصیبت ها برای چه به این ملت وارد شد، مگر این ملت چه می گفت و چه می گوید كه از آنوقتی كه صدای ملت در آمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اینها ادامه دارد. ملت ما چه می گفتند كه مستحق این عقوبات شدند ملت ما یك مطلبش این بود كه این سلطنت پهلوی از اول كه پایه گذاری شد برخلاف قوانین بود. آنهائی كه در سن من هستند، می دانند و دیده اند كه مجلس موسسان كه تاسیس شد، با سرنیزه تاسیس شد، ملت هیچ دخالت نداشت در مجلس موسسان، مجلس موسسان را با زور سرنیزه تاسیس كردند و با زور، وكلای آن را وادار كردند به اینكه به رضاشاه رای سلطنت بدهند.
پس این سلطنت از اول یك امر باطلی بود، بلكه اصل رژیم سلطنتی از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلی است و خلاف حقوق بشر است. برای اینكه ما فرض می كنیم كه یك ملتی تمامشان رای داند كه یك نفری سلطان باشد، بسیار خوب، اینها از باب اینكه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رای آنها برای آنها قابل است؛ لكن اگر چنانچه یك ملتی رای دادند (ولو تمامشان) به اینكه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقی ملت پنجاه سال از این، سرنوشت ملت بعد را معین می كند سرنوشت هر ملتی به دست خودش است. ما در زمان سابق، فرض بفرمائید كه زمان اول قاجاریه نبودیم، اگر فرض كنیم كه سلطنت قاجاریه به واسطه یك رفراندمی تحقق پیدا كرد و همه ملت هم ما فرض كنیم كه رای مثبت دادند، اما رای مثبت دادند بر آقامحمدخان قجر و آن سلاطینی كه بعدها می آیند. در زمانی كه ما بودیم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هیچ یك از ما زمان آقامحمدخان را ادراك نكرده، آن اجداد ما كه رای دادند برای سلطنت قاجاریه، به چه حقی رای دادند كه زمان ما احمد شاه سلطان باشد سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پیش از این، صدوپنجاه سال پیش از این، یك ملتی بوده، یك سرنوشتی داشته است و اختیاری داشته ولی او اختیار ماها را نداشته است كه یك سلطانی را بر ما مسلط كند.
ما فرض می كنیم كه این سلطنت پهلوی، اول كه تاسیس شد به اختیار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختیار مردم تاسیس كردند و این اسباب این می شود كه - بر فرض اینكه این امر باطل، صحیح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد، آن هم بر آن اشخاصی كه در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر این جمعیتی كه الان بیشتر شان، بلكه الا بعض قلیلی از آنها ادارك آنوقت را نكرده اند، چه حقی داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در این زمان معین كنند؛ بنابر این سلطنت محمدرضا اولا كه چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تاسیس شده بود مجلس، غیر قانونی است، پس سلطنت محمدرضا هم غیر قانونی است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بكنیم كه قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند كه برای ما سرنوشت معین كنند هر كسی سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی كه درصد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می توانند سرنوشت یك ملتی را كه بعدها وجود پیدا كنند، آنها تعیین بكنند؟ این هم یك دلیل كه سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نیست.
علاوه بر این، این سلطنتی كه در آنوقت درست كرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض كنیم كه صحیح بوده است، این ملتی كه سرنوشت خودش با خودش باید باشد، در این زمان می گوید كه ما نمی خواهیم این سلطان را. وقتی كه اینها رای دادند به اینكه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژیم سلطنتی را نمی خواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است. این هم یك راه است از برای اینكه سلطنت او باطل است.
حالا می آئیم سراغ دولت هائی كه ناشی شده از سلطنت محمدرضا و مجلس هائی كه ما داریم. در تمام طول مشروطیت الا بعضی از زمان ها آن هم نسبت به بعض از وكلا، مردم دخالت نداشتند در تعیین وكلا. شما الان اطلاع دارید كه در این مجلسی كه حالا هست، چه مجلس شورا و چه مجلس سنا و شما ملت ایران هستید، شما ملتی هستید كه در تهران سكنی دارید، من از شما مردم تهران سوال می كنم كه آیا این وكلائی كه در مجلس هستند، چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا شما اطلاع داشتید كه اینها را خودتان تعیین كنید اكثر این مردم می شناسند این افرادی را كه به عنوان مجلس و به عنوان وكیل مجلس سنا یا مجلس شورا در مجلس هستند یا این هم با زور تعیین شده بدون اطلاع مردم. مجلسی كه بدون اطلاع مردم است و بدون رضایت مردم است، این مجلس، مجلس غیرقانونی است. بنابر این اینهائی كه در مجلس نشسته اند و مال ملت را گرفته اند به عنوان اینكه حقوق هر فرض كنید كه وكیلی اینقدر است، این حقوق را حق نداشتند بگیرند و ضامن هستند.
آنهائی هم كه در مجلس سنا هستند، آن ها هم حق نداشتند و ضامن هستند. و اما دولتی كه ناشی می شود از یك شاهی كه خودش و پدرش غیر قانونی است، خودش علاوه بر او غیرقانونی است، وكلائی كه تعیین كرده است غیرقانونی است، دولتی كه از همچو مجلسی و همچو سلطانی انشا بشود، این دولت غیرقانونی است. این ملت حرفی را كه داشتند در زمان محمدرضاخان می گفتند كه این سلطنت را ما نمی خواهیم و سرنوشت ما با خود ماست.
در حالا هم می گویند كه ما این وكلا را غیرقانونی می دانیم، این مجلس سنا را غیرقانونی می دانیم، این دولت را غیرقانونی می دانیم. آیا كسی كه خودش از ناحیه مجلس، از ناحیه مجلس سنا، از ناحیه شاه منصوب است و همه آنها غیر قانونی هستند، می شود كه قانونی باشد ما می گوئیم كه شما غیر قانونی هستید باید بروید. ما اعلام می كنیم كه دولتی كه به اسم دولت قانونی خودش را معرفی می كند، حتی خودش قبول ندارد كه قانونی است، خودش تا چند سال پیش از این، تا آنوقتی كه دستش نیامده بود این وزارت، قبول داشت كه غیرقانونی است، حالا چه شده است كه می گوید من قانونی هستم این مجلس غیرقانونی است، از خود وكلا بپرسید كه آیا شما را ملت تعیین كرده است هر كدام ادعا كردند كه ملت تعیین كرده است، ما دستشان را می دهیم دست یك نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابیه اش، در حوزه انتخابیه اش از مردم سوال می كنیم كه این آقا آیا وكیل شما هست، شما او را تعیین كردید حتما بدانید كه جواب آنها نفی است.
بنابر این آیا یك ملتی كه فریاد می كند كه ما این دولت مان، این شاه مان، این مجلس مان برخلاف قوانین است و حق شرعی و حق قانونی و حق بشری ما این است كه سرنوشت مان دست خودمان باشد، آیا حق این ملت این است كه یك قبرستان شهید برای ما درست بكنند، در تهران، یك قبرستان هم در جاهای دیگر .
من باید عرض كنم كه محمد رضای پهلوی، این خائن خبیث برای ما رفت، فرار كرد و همه چیز ما را به باد داد. مملكت ما را خراب كرد، قبرستان های ما را آباد كرد. مملكت ما را از ناحیه اقتصاد خراب كرد. تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ریخته است كه اگر چنانچه بخواهیم ما این اقتصاد را به حال اول برگردانیم، سال های طولانی با همت همه مردم، نه یك دولت این كار را می تواند بكند و نه یك قشر از اقشار مردم این كار را می توانند بكنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمی توانند این به هم ریختگی اقتصاد را از بین ببرند.
شما ملاحظه كنید، به اسم اینكه ما می خواهیم زراعت را، دهقان ها را دهقان كنیم، تا حالا رعیت بودند و ما می خواهیم حالا دهقانشان كنیم، اصلاحات ارضی درست كردند، اصلاحات ارضی شان بعد از این مدت طولانی به اینجا منتهی شد كه بكلی دهقانی از بین رفت، بكلی زراعت ما از بین رفت و الان شما در همه چیز محتاجید به خارج؛ یعنی محمدرضا این كار را كرد تا بازار درست كند از برای آمریكا و ما محتاج به او باشیم در اینكه گندم از او بیاوریم، برنج از او بیاوریم، همه چیز را، تخم مرغ از او بیاوریم یا از اسرائیل كه دست نشانده آمریكاست بیاوریم.
بنابراین كارهائی كه این آدم كرده به عنوان اصلاح، این كارها خودش افساد بوده است. قضیه اصلاحات ارضی یك لطمه ای بر مملكت ما وارد كرده است كه تا شاید بیست سال دیگر ما نتوانیم این را جبرانش بكنیم مگر همه ملت دست به هم بدهند و كمك كنند تا سال بگذرد و جبران بشود این معنا. فرهنگ ما را یك فرهنگ عقب نگه داشته درست كرده است، فرهنگ ما را این عقب نگه داشته به طوری كه جوان های ما تحصیلاتشان در اینجا تحصیلات تام و تمام نیست و باید بعد از اینكه یك مدتی در اینجا یك نیمه تحصیلی كردند آن هم با این مصیبت ها، آن هم با این چیزها، باید بروند در خارج تحصیل بكنند.
ما پنجاه سال است، بیشتر از پنجاه سال است دانشگاه داریم و قریب سی و چند سال است كه این دانشگاه را داریم لكن چون خیانت شده است به ما، از این جهت رشد نكرده، رشد انسانی ندارد، تمام انسان ها و نیروی انسانی ما را از بین برده است این آدم.
این آدم به واسطه نوكری كه داشته، مراكز فحشا درست كرده، تلویزیونش مركز فحشاست، رادیویش بسیاریش فحشاست، مراكزی كه اجازه دادند برای اینكه باز باشد، مراكز فحشاست، اینها دست به دست هم دادند. در تهران مركز مشروب فروشی بیشتر از كتابفروشی است، مراكز فساد دیگر الی ماشائالله است. برای چه سینمای ما مركز فحشاست.
ما با سینما مخالف نیستیم ما با مركز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم ما با آن چیزی كه در خدمت اجانب برای عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ماست، با آن مخالف هستیم.
ما كی مخالفت كردیم با تجدد، با مراتب تجدد مظاهر تجدد وقتی كه از اروپا پایش را در شرق گذاشت خصوصا در ایران، مركز چیزی كه باید از آن استفاده تمدن بكنند ما را به توحش كشانده است. سینما یكی از مظاهر تمدن است كه باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد و شما می دانید كه جوان های ما را اینها به تباهی كشیده اند و همین طور سایر این جاها. ما با اینها در این جهات مخالف هستیم. اینها به همه معنا خیانت كرده اند به مملكت ما.
و اما نفت ما، تمام نفت ما را به غیر دادند، به آمریكا و غیر از آمریكا دادند، آنی كه به آمریكا دادند عوض چه گرفتند عوض، اسلحه برای پایگاه درست كردن برای آقای آمریكا. ما، هم نفت دادیم و هم پایگاه برای آنها درست كردیم. آمریكا با این حیله كه این مرد هم دخالت داشت، با این حیله نفت را از ما برد و برای خودش در عوض پایگاه درست كرد یعنی اسلحه آورده اینجا كه ارتش ما نمی تواند این اسلحه را استعمال بكند، باید مستشارهای آنها باشند، باید كارشناس های آنها باشند. این هم از ناحیه نفت كه این نفت ما را اگر چند سال دیگر خدای نخواسته این عمر پیدا كرده بود، عمر سلطنتی پیدا كرده بود، مخازن نفت ما را تمام كرده بود، زراعت مان را هم كه تمام كرده، این ملت بكلی ساقط شده بود و باید عملگی كند برای اغیار.
ما كه فریاد می كنیم از دست این، برای این است. خون های جوان های ما برای این جهات ریخته شده، برای اینكه آزادی می خواهیم ما. ما پنجاه سال است كه در اختناق بسر بردیم، نه مطبوعات داشتیم، نه رادیوی صحیح داشتیم، نه تلویزیون صحیح داشتیم، نه خطیب توانست حرف بزند، نه اهل منبر می توانستند حرف بزنند، نه امام جماعت می توانست آزاد كار خودش را ادامه بدهد، نه هیچ یك از اقشار ملت كارشان را می توانستند ادامه بدهند و در زمان ایشان هم همین اختناق به طریق بالاتر باقی است و باقی بود و الا هم باز نیمه حشاشه او كه باقی است، نیمه حشاشه این اختناقی هم باقی است. ما می گوئیم كه خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اینها غیر قانونی است واگر ادامه به این بدهند اینها مجرمند و باید محاكمه بشوند و ما آنها را محاكمه می كنیم.
من دولت تعیین می كنم، من تو دهن این دولت می زنم، من دولت تعیین می كنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می كنم، من به واسطه اینكه ملت مرا قبول دارد (تكبیر حضار) این آقا كه خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقایش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمریكا از این پشتیبانی كرده و فرستاده به ارتش دستور داده كه از او پشتیبانی بكنید، انگلیس هم از این پشتیبانی كرده و گفته است كه باید از این پشتیبانی بكنید. یك نفر آدمی كه نه ملت قبولش دارد نه هیچ یك از طبقات ملت از هر جا بگوئید قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند كه می آورند توی خیابان ها، از خودشان هست این اشرار، فریاد هم می كنند، از این حرف ها هم می زنند لكن ملت این است، این ملت است (اشاره به حضار). می گوید كه در یك مملكت كه دو تا دولت نمی شود. خوب واضح است این، یك مملكت دو تا دولت ندارد لكن دولت غیرقانونی باید برود، تو غیرقانونی هستی، دولتی كه ما می گوئیم، دولتی است كه متكی به آرای ملت است، متكی به حكم خداست، تو باید یا خدا را انكار كنی یا ملت را. باید سرجایش بنشیند این آدم و یا اینكه به امر آمریكا و اینها وادار كند یك دسته ای از اشرار را این ملت را قتل عام كند.
ما تا هستیم نمی گذاریم اینها سلطه پیدا كنند، ما نمی گذاریم دوباره اعاده بشود آن حیثیت سابق و آن ظلم های سابق، ما نخواهیم گذشت كه محمدرضا برگردد، اینها می خواهند او را برگردانند، بیدار باشید. ای مردم! بیدار باشید، نقشه دارند می كشند، ستاد درست كرده مردیكه در آن جائی كه هست، روابط دارند درست می كنند، می خواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدی كه همه چیزمان اختناق در اختناق باشد و همه هستی ما به كام آمریكا برود. ما نخواهیم گذاشت، تا جان داریم نخواهیم گذاشت و من از خدای تبارك و تعالی سلامت همه شما را خواستار هستم و من عرض می كنم بر همه ما واجب است كه این نهضت را ادامه بدهیم تا آنوقتی كه اینها ساقط بشوند و ما به واسطه آرای مردم، مجلس سنا درست بكنیم و دولت اول را، دولت دائمی را (مقصود من از مجلس سنا مجلس موسسان بود، نه مجلس سنا. مجلس سنا اصلش یك حرف مزخرفی است، همیشه بوده.) تعیین بكنیم.
و من باید یك نصحیت به ارتش بكنم و یك تشكر از یكی از اركان ارتش، یك قشرهائی از ارتش. اما آن نصحیتی كه می كنم این است كه ما می خواهیم كه شما مستقل باشید، ماها داریم زحمت می كشیم، ماها خون دادیم، ماها جوان دادیم، ماها حیثیت و آبرو دادیم، مشایخ ما حبس رفتند، زجر كشیدند، می خواهیم كه ارتش ما مستقل باشد. آقای ارتشبد! شما نمی خواهید شما نمی خواهید مستقل باشید
آقای سرلشكر! شما نمی خواهید مستقل باشید، شما می خواهید نوكر باشید من به شما نصحیت می كنم كه بیائید در آغوش ملت، همان كه ملت می گوید بگوئید، ما باید مستقل باشیم، ملت می گوید ارتش باید مستقل باشد، ارتش نباید زیر فرمان مستشارهای آمریكا و اجنبی باشد، شما هم بیائید، ما برای خاطر شما این حرف را می زنیم، شما هم بیائید برای خاطر خودتان این حرف را بزنید، بگوئید (ما می خواهیم مستقل باشیم، ما نمی خواهیم این مستشارها باشند.) ما كه این حرف را می زنیم كه ارتش باید مستقل باشد، جزای ما این است كه بریزید توی خیابان خون جوان های ما را بریزید كه چرا می گوئید من باید مستقل باشم ما می خواهیم تو آقا باشی.
و اما تشكر می كنم از این قشرهائی كه متصل شدند به ملت، اینها آبروی خودشان را، آبروی كشورشان را، آبروی ملت شان را اینها حفظ كردند. این درجه دارها، همافرها، افسرهای نیروی هوائی، اینها همه مورد تشكر و تمجید ما هستند و همین طور آنهائی كه در اصفهان و در همدان و در سایر جاها، اینها تكلیف شرعی، ملی، كشوری خودشان را دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتیبانی از نهضت اسلامی ملت را كردند ما از آنها تشكر می كنیم و به اینهائی كه متصل نشدند می گوئیم كه متصل بشوید به اینها، اسلام برای شما بهتر از كفر است، ملت برای شما بهتر از اجنبی است. ما برای شما می گوئیم این مطلب را، شما هم برای خودتان این كار را بكنید، رها بكنید این را، خیال نكنید كه اگر رها كردید ما می آئیم شما را به دار می زنیم.
این چیزهائی است كه شماها یا كسان دیگر درست كرده اند والا این همافرها و این درجه دارها و این افسرها كه آمدند و متصل شدند، ما با كمال عزت و سعادت آنها را حفظ می كنیم و ما می خواهیم كه مملكت، مملكت قوی باشد، ما می خواهیم كه مملكت دارای یك نظام قدرتمند باشد، ما نمی خواهیم نظام را به هم بزنیم، ما می خواهیم نظام محفوظ باشد لكن نظام ناشی از ملت در خدمت ملت، نه نظامی كه دیگران سرپرستی اش را بكنند و دیگران فرمان به آن بدهند.
والسلام علیكم ورحمت الله وبركاته
خمینی: هیچ احساسی از بازگشت به ایران ندارم
سعید بشیرتاش، ابراهیم نبوی پنجشنبه دوازدهم بهمن ۱۳۵۷ برابر اول فوریه ۱۹۷۹ میلادی. خبرنامه جبهه ملی: خورشید از غرب به شرق آمد!!! در شماره امروز «خبرنامه جبهه ملی»، به مناسبت ورود آیتالله خمینی به کشور، تمام صفحه اول اختصاص به تصویر نقاشی شده از آیتالله خمینی داشت، با این عبارت: «اینک مردی میآید مردآسا که قطره قطره خون دردکشیدگان وطن در تن او جاری است.» و در سرلوحه خبرنامه نیز در یک کادر به همین مناسبت این عبارت است: «تنها همین یکبار است که خورشید از غرب به شرق میآید.» در مطلبی بعد با عنوان «بشارت» نیز چنین نوشته شده است: «اینک مردی میآید مرد آسا، که قطره قطره خون دردکشیدگان وطن در تن او جاری است و چکه چکه خون شهیدان از قلب او فرو چکیده است. مردی که خاطره رنج یک ملت است و مژده رهایی همه ملتها از رنج... نه یک قدیس، نه یک معجزه، نه یک دست از آستین غیب در آمده، بلکه انسان راستین عصر حاضر و ابرمرد زنده تاریخ میآید. مردی که همه عزم راسخ است و همه اراده پولادین... مردی چنین، دو بار نمیآید. در تمام طول حیات انسان، تنها همین یکبار است که خورشید از غرب به شرق میآید، خورشیدی که امانت شرق بود نزد غرب...» او آمد روزنامه اطلاعات با تیتر بزرگ «امام آمد» و با متن بالا به استقبال آیتالله خمینی رفت. «انتظار ۱۵ ساله ملت ایران، سرانجام در نخستین ساعات صبح امروز به پایان رسید... انتظاری که پایان آن، شکوه طلوع ناگهانی آفتاب درخشان و گرمتاب را با خود داشت. گویی پس از یک زمستان طولانی یخبندان، یک شب سرد و سیاه قطبی، شبی که ظلمت آن پانزده سال تمام پاییده بود، ناگهان آفتاب دمید، از تیرگیهای یاس سر بر آورده است. ورود زعیم عالیقدر نهضت عظیم ایران، همچون طلوع آفتابی چنین زندگیبخش، چشم و دل میلیونها ایرانی منتظر را، روشن ساخت.» اسناد انقلاب اسلامی این روزنامه نوشت: «در ساعت نه وپنج دقیقه بامداد امروز، غرش هواپیمای ایرفرانس در آسمان تهران و بر فراز فرودگاه مهرآباد، تاریخ ایران را ورق زد. انتظار تمام شد و همزمان با غرش هواپیما، فریادهای شادی مردم نیز به آسمان برخاست.» به گزارش روزنامه اطلاعات «در ساعت نه و پانزده دقیقه، پس از توقف هواپیما، حاج احمد خمینی، نخستین کسی بود که از هواپیما پیاده شد. بعد در حدود یکصد خبرنگار و فیلمبردار از هواپیما بیرون آمدند. در ساعت نه و سی پنج دقیقه، امام خمینی در حالی که توسط مهماندار هواپیما و همراهان همراهی میشدند، از هواپیما خارج شدند و فریاد الله اکبر حاضران، محوطه فرودگاه را پر کرد.» همراهان امام هنگام پایین آمدن از هواپیما (تصویر بعضی افراد از جمله آیتالله منتظری در این عکس پاک شده است) روزنامه اطلاعات نوشت: «آیتالله خمینی سرانجام پس از ۱۱۸ روز اقامت در فرانسه، این کشور را به قصد بازگشت به کشورش ترک کرد. حدود ساعت دوازده نیمه شب، آیتالله و همراهان دهکده نوفل لوشاتو را به مقصد فرودگاه ترک کردند. پنج هزار ژاندارم، پلیس و نیروهای مخصوص، مسیر حرکت آیتالله را همچون یک رییس دولت از نوفل لوشاتو تا هواپیما زیر نظر داشتند.» در ادامه آمده است: «در فرودگاه، آیتالله طی خطابه کوتاهی از دولت و مردم فرانسه به خاطر مهماننوازی تشکر کرد. برای بازگشت به ایران، از هواپیمایی ایرانی استفاده نشد. بلکه بنا به ملاحظاتی، یک فروند هواپیمای ایرفرانس به طور دربست کرایه شد. هزینه کامل این پرواز را ـ حدود چهارصد هزار تومان ـ چند تن از بازاریان ملی ـ مذهبی هوادار انقلاب پرداختند، که بعدها برخی از آنان به گفته دکتر یزدی، مورد جفای انقلاب قرار گرفتند.» همراهان امام هنگام پایین آمدن از هواپیما آژانس مگنوم هواپیمای چارتر ایرفرانس گنجایش بیش از چهارصد نفر را داشت. اما حدود دویست مسافر (۱۵۰ روزنامهنگار و ۵۰ تن از نزدیکان آیتالله) را نپذیرفت تا بتواند به اندازه کافی بنزینگیری کند تا در صورت عدم فرود در تهران به پاریس بازگردد. نوشابه امیری و کارول ژروم، خبرنگار سیبیسی در پاریس تنها زنانی بودند که از مسافران این پرواز بودهاند. در هواپیما، در کنار آیتالله خمینی، صادق قطبزاده نشست. آیتالله خمینی کمی بعد از پرواز هواپیما، به طبقه بالای هواپیما رفت، نمازش را خواند و بعد روی دو پتو خوابید. بعد از اذان صبح، دکتر یزدی به طبقه دوم هواپیما رفته و جلیقه ضد گلوله بر تن آیتالله کرد. سپس آیتالله برای خواندن نماز بار دیگر به قسمت پایین هواپیما آمد. کلیه ایرانیان شروع به خواندن نماز کردند. پس از آن به چند تن از خبرنگاران اجازه گرفتن عکس داده شد. خبرنگاری از آیتالله پرسید: «حالا که پس از پانزده سال تبعید و دوری از وطن به ایران برمیگردید، چه احساسی دارید؟ وی پاسخ داد: «هیچ». قطبزاده، این گفته آیتالله را برای خبرنگار خارجی ترجمه کرد. این جواب، تفسیرهای زیادی را در پی داشت. هنگامی که هواپیما بر فراز شهر تهران رسید، علیرغم اخطار میهمانداران، ایرانیان حاضر در هواپیما فریادهای الله اکبر سر دادند.1 پیوند به گفت و گوی خبرنگار مذکور با آیتالله خمینی دیو چو بیرون رود، فرشته درآید محمد علی سفری درباره استقبال از آیتالله خمینی نوشت: «کمیته استقبال از آیتالله خمینی که متشکل از آیتالله مطهری، رییس کمیته، آیتالله مفتح، سخنگو، فضلالله محلاتی، رابط روحانیت، صباغیان، مسئول برنامهریزی، حسین شاهحسینی، مسئول تدارکات، علیاصغر تهرانچی، مسئول انتظامات و محمد توسلی، مسئول تبلیغات است، برنامه استقبال از آیتالله خمینی در فرودگاه مهرآباد، انتقال وی به دانشگاه تهران و سپس گورستان بهشت زهرا و نیز حفظ امنیت را بر عهده داشت. این کمیته در رابطه با مسایل امنیتی با سپهبد مقدم، رییس ساواک، ارتشبد قرهباغی، رییس ستاد ارتش و نیز سپهید ربیعی، فرمانده نیروی هوایی هماهنگی داشت. کمیته استقبال از حدود هزار تن از شخصیتهای روحانی، سیاسی و اجتماعی برای استقبال از آیتالله دعوت کرده بود. در میان این شخصیتها افرادی چون کریم سنجابی، علیاصغر حاج سید جوادی، آیتالله طالقانی، آیتالله مطهری و مهندس بازرگان دیده میشدند. این افراد در جایگاههای مخصوصی قرار گرفته بودند تا بتوانند به آیتالله خمینی خیر مقدم بگویند. اما با خبر ورود آیتالله خمینی به سالن فرودگاه، ناگهان فشار جمعیتی عظیم، صف مأموران انتظامی را که مقابل در ورودی سالن ایستاده و از ورود کسانی که کارت دعوت نداشتند جلوگیری میکرد کنار زد و جمعیت وارد سالن شد، به طوری که امکان انجام تشریفات پیشبینی شده به طور کلی از بین رفت. در نتیجه شخصیتهای مهم سیاسی که منتظر دیدن آیتالله و خیر مقدم گفتن به وی بودند پس از ساعتها انتظار، از این کار باز ماندند. بر دیوارهای سالن فرودگاه شعارهایی چون: «دیو چو بیرون رود فرشته درآید»، «ای پرچمدار نهضت متدین اسلام، تو اساس استبداد و استعمار و استثمار را ویران کردی» و «ای رهبر و مرجع بزرگ، ای ابراهیم زمان که بتها را شکستی، به خاک گلگون ایران خوش آمدی» نوشته شده بود. پس از ورود آیتالله به سالن فرودگاه، یک دانشجو به وی خیر مقدم گفت. این دانشجو در نطق خود گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم ـ جاءالحق و زهق الباطل ـ ان الباطل کان زهوقا علی ان حزب الله هم الغالبون. ای روح خدا و ای ابراهیم بتشکن اسلام... هجرت شما از وطن عزیز در چهارده سال پیش، تحت فشار و اجبار سمبلهای استبداد و استعمار، یادآور هجرت جد مکرمتان رسول خدا و یاران بزرگوار اوست که به گناه خواستاری جامعه توحید از شهر و دیار خود رانده شد و بازگشت امروزتان یادآور فتح مبین و عظیم مکه است که سمبلهای زر و زور و بتهای فلزی و گوشتی یکی پس از دیگری از مقر حکمرانی به زیر آورده شدند و حکومت خدایی جایگزین حکومت طاغوتی گردید.» در ادامهی نطق این دانشجو آمده است: «ملت ایران جان بر کف در انتظار فرمان رهبر عظیم الشأن خویش است و با برقراری جامعه توحیدی، جامعهای که در آن انسان از قید بندگی انسان آزاد باشد و در یک کلمه، بندگی از آن خدا و حکومت، حکومت الهی باشد، از پای نخواهد نشست... بر قرار باد جامعه توحیدی و جمهوری اسلامی به رهبری امام خمینی.» سپس عدهای از دانشجویان سرودی به نام «خمینی ای امام» خواندند و پس از آن آیتالله در سخنان کوتاهی ضمن تشکر از طبقات مختلف، گفت: «پیروزی شما الآن یک قدم است و اینکه خائن اصلی را که محمدرضا نام دارد، از صحنه کنار بردهاید... پیروزی ما وقتی است که دست تمام اجانب کوتاه شود و تمام ریشههای رژیم سلطنتی از این مرز و بوم بیرون برود...» در تمامی این مدت، حاج سید احمد خمینی، فرزند آیتالله خمینی، حالتی به شدت نگران داشت و گاهی نیز گریه میکرد. سپس آیتالله با یک اتومبیل شورلت بلیزر به رانندگی محسن رفیقدوست و در میان استقبال صدها هزار نفر، از فرودگاه به طرف بهشت زهرا حرکت کرد.2 پیوند به صدای سرود دیو چو بیرون رود، فرشته درآید هلیکوپتر حامل امام در بهشت زهرا فرود میآید آژانس مگنوم سروده «خمینی ای امام» روزنامه اطلاعات در صفحه سوم خود در تاریخ چهاردم بهمن نوشت: به هنگام ورود امام خمینی در فرودگاه مهرآباد سرودی خوانده شد که سخت مورد توجه مردم قرار گرفت. این روزنامه متن این سرود را به شرح زیر آورده است: خمینی ای امام، خمینی ای امام، خمینی ای امام، خمینی ای امام ای مجاهد، ای مظهر شرف ای گذشته ز جان در ره هدف چون نجات انسان شعار توست مرگ در راه حق افتخار توست این تویی، این تویی پاسدار حق خصم اهریمنان، دوستدار حق بود شعار تو به راه حق قیام ز ما تو را درود، ز ما تو را سلام خمینی ای امام، خمینی ای امام، خمینی ای امام، خمینی ای امام پیوند به ویدیوی سرود خمینی ای امام آیتالله خمینی هنگام خارج شدن از هلیکوپتر اسناد انقلاب اسلامی از فرودگاه تا بهشت زهرا بلیزر حامل آیتالله خمینی در حالی که پنج نفر برای حفظ جان آیتالله روی سقف آن نشسته بودند در میان جمعیت استقبال کننده، در ساعت یازده و چهل دقیقه به جلوی دانشگاه رسید. در اطراف دانشگاه تهران، پرچمها، شعارها و پلاکاردهایی از نیروهای مختلف سیاسی چون جبهه ملی، سازمان مجاهدین خلق، سازمان چریکهای فدایی خلق و حزب توده برای گفتن خیر مقدم به آیتالله نصب شده بود. آیتالله خمینی که طبق برنامه قبلی قرار بود در دانشگاه تهران سخنرانی کند، با دیدن این شعارها و پلاکاردها، از سخنرانی در دانشگاه صرفنظر کرد و بدون توقف، یکراست به سوی بهشت زهرا رفت. آیتالله خمینی پس از رسیدن به بهشت زهرا از اتومبیل پیاده شده و سوار یک هلیکوپتر از نیروی هوایی ارتش که برای وی در نظر گرفته بود شد. هلیکوپتر، آیتالله را در نزدیکی جایگاه سخنرانی در قطعه هفده بهشت زهرا پیاده کرد. آیتالله: من توی دهن این دولت میزنم آیتالله خمینی در نخستین سخنرانی خود پس از بازگشت به ایران که یکی از مهمترین سخنرانیهای زندگی وی بود، به تبیین اهداف انقلاب پرداخت. وی در این سخنرانی در پاسخ به ادعاهای شاپور بختیار که خود را قانونی میداند، کلیت رژیم پهلوی را به علت منتخب مردم نبودن، غیر قانونی دانست. آیتالله خمینی در این سخنرانی بر «حق تعیین سرنوشت ملت» تأکید کرد. وی نتیجه حکومتهای رضا شاه و پسرش محمدرضا شاه را نابودی اقتصاد کشور دانست و گفت که سالهای طولانی همت دولت و همه مردم لازم است تا اقتصاد کشور به حال اول یعنی پیش از روی کار آمدن رضا شاه برگردد. وی افزود که شاه، فرهنگ عقب افتاده و مراکز فحشاء درست کرده، کشور را در اختناق قرار داده و پول نفت را نیزدر قبال اسلحههای غیر قابل استفاده به آمریکا داده است. آیتالله خمینی در پایان از ارتش خواست که به آغوش ملت بازگردد. وی گفت که میخواهد که ارتشبد و سپهبد، مستقل و آقای خودشان باشند و شایعه دار زدن فرماندهان ارتش را تکذیب کرد. آیتالله خمینی در این سخنرانی3 گفت: «ما در این مدت مصیبتها دیدهایم. مصیبتهای بسیار بزرگ... مصیبتهای زنهای جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده... خب، ما حساب بکنیم که این مصیبتها برای چه به این ملت وارد شد؟ مگر این ملت چه میگفت و چه میگوید که از آن وقتی که صدای ملت درآمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اینها ادامه دارد؟» آیتالله خمینی در ادامه گفت: «ملت ما یک مطلبش این بود که این سلطنت پهلوی از اول که پایهگذاری شد، بر خلاف قوانین بود... مجلس موسسان که تأسیس شد، با سرنیزه تأسیس شد. ملت هیچ دخالتی نداشت. با زور وکلای آن را وارد کردند به اینکه به رضا شاه رأی سلطنت بدهند. پس این سلطنت از اول یک امر باطلی بود، بلکه رژیم سلطنتی از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلی است و خلاف حقوق بشر است...» پیوند به ویدیوی سخنرانی آیتالله خمینی در بهشت زهرا «به چه حقی ملت پنجاه سال پیش، سرنوشت ملت بعد را معین میکند؟» آیتالله خمینی در ادامه سخنرانی افزود: «... به چه حقی ملت پنجاه سال پیش از این، سرنوشت ملت بعد را معین میکند؟... ما فرض میکنیم که این سلطنت پهلوی، اول که تأسیس شد به اختیار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختیار مردم تأسیس کردند و این اسباب این میشود که بر فرض اینکه این امر باطل صحیح باشد، بر این جمعیتی که الآن بیشترشان، بلکه الا بعض قلیلی از آنها ادراک آنوقت را نکردهاند. چه حقی داشتند ملت در آنزمان سرنوشت ما را در این زمان معین کنند؟ هر کس سرنوشتش با خودش است. مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ این هم یک دلیل که سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نیست.» ایشان در ادامهی سخنرانی گفت: «...حالا میآییم سراغ دولتهایی که ناشی شده از سلطنت محمدرضا و مجلسهایی که ما داریم در طول عمر مشروطیت. مجلسی که بدون اطلاع مردم است و بدون رضایت مردم است، این مجلس، مجلس غیر قانونی است... و اما دولتی که ناشی میشود از یک شاهی که خودش و پدرش غیر قانونی است، خودش علاوه بر او غیر قانونی است، دولتی که از همچو مجلس، همچو سلطانی انشاء بشود، این دولت غیر قانونی است....» آیتالله در ادامه افزود: «ما میگوییم که شما غیر قانونی هستید، باید بروید. ما اعلام میکنیم که الآن دولتی که به اسم دولت قانونی خودش را معرفی میکند، حتی خودش قبول ندارد که قانونی است. خودش تا چند سال پیش از این، تا آن وقتی که دستش نیامده بود این وزارت، قبول داشت که غیر قانونی است. حالا چه شده است که میگوید من قانونی هستم؟» «مملکت ما را خراب کردند، قبرستانهای ما را آباد کردند» آیتالله خمینی در بخش دیگری از سخنرانی گفت: «این مجلس غیر قانونی است. از خود وکلا بپرسید: آیا شما را ملت تعیین کرده است؟ هر کدام که ادعا کردند که ملت تعیین کرده است، ما دستشان را میدهیم دست یک نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابیش، از مردم سوال میکنیم که این آقا آیا وکیل شماست؟ شما او را تعیین کردهاید؟ حتماً بدانید که جواب آنها منفی است.» ایشان در ادامه افزود: «بنابراین آیا یک ملتی که فریاد میکند که ما این دولتمان، این شاهمان، این مجلسمان بر خلاف قوانین است و حق شرعی و حق قانونی و حق بشری ما این است که سرنوشتمان دست خودمان باشد، آیا حق این ملت است که یک قبرستان شهید برای ما درست بکنند؟... محمد رضای پهلوی، این خائن خبیث برای ما، رفت، فرار کرد و همه چیز ما را به باد داد و مملکت ما را خراب کرد. قبرستانهای ما را آباد کرد.» «اگر بخواهیم اقتصاد را به حال اول برگردانیم سالها طول میکشد» آیتالله خمینی در ادامه درباره وضعیت اقتصادی کشور گفت: «مملکت ما را از ناحیه اقتصاد خراب کرد. تمام اقتصاد ما الآن خراب است و از هم ریخته است که اگر چنانچه بخواهیم ما این اقتصاد را به حال اول برگردانیم، سالهای طولانی با همت همه مردم، نه یک دولت این کار را میتواند بکند و نه یک قشر از اقشار مردم این کار را میتوانند بکنند... قضیه اصلاحات ارضی یک لطمهای بر مملکت ما وارد کرده است که شاید تا بیست سال دیگر ما نتوانیم این را جبرانش بکنیم...» ایشان در ادامه افزود: «فرهنگ ما را یک فرهنگ عقب افتاده نگه داشته درست کرده است، فرهنگ ما را این عقب نگه داشته، به طوری که الآن جوانهای ما تحصیلاتشان در اینجا تحصیلات تام و تمام نیست و باید بعد از اینکه یک مدتی در اینجا یک نیمه تحصیلی کردند، آنهم با این مصیبتها، آنهم با این چیزها باید بروند در خارج تحصیل کنند...» آیتالله در بخش دیگری افزود: «... این آدم به واسطه نوکری که داشته، مرکز فحشا درست کرده، تلویزیونش مرکز فحشاست، رادیوش و بسیارش فحشاست، مراکزی که اجازه دادند برای اینکه باز باشد، مراکز فحشاست... در تهران مرکز مشروبفروشی بیشتر از کتابفروشی است، مراکز فساد دیگر الی ماشاءالله است، برای چه؟ سینمای ما مرکز فحشاست، ما با سینما مخالف نیستیم، ما با مرکز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم...» «در اختناق هستیم، نه مطبوعات داریم، نه رادیو» آیتالله خمینی در بخش دیگری از سخنرانی گفت: «... تمام نفت ما را به غیر دادند. به آمریکا و غیر از آمریکا دادند. آنی که به آمریکا دادند، عوض چه گرفتند؟ عوض اسلحه برای پایگاه درست کردن برای آمریکا... یعنی اسلحه آورد. اینجا که ارتش ما نمیتواند این اسلحه را استعمال بکند، باید مستشارهای آنها باشند. این هم از ناحیه نفت که اگر چند سال دیگر خدای نخواسته این عمر پیدا کرده بود، عمر سلطنتی پیدا کرده بود، مخازن نفت ما را تمام کرده بود، زراعتمان را هم تمام کرده، این ملت به کلی ساقط شده بود و باید عملگی کند برای غیر...» وی دربارهی آزدای در ایران افزود: «پنجاه سال است که در اختناق به سر میبریم. نه مطبوعات داشتیم، نه رادیو صحیح داشتیم، نه خطیب میتوانست حرف بزند، نه اهل منبر میتوانستند حرف بزنند، نه امام جماعت میتوانست آزاد کار خودش را ادامه دهد.» «من توی دهن این دولت میزنم، من دولت تعیین میکنم» آیتالله خمینی در بخش دیگری از سخنرانی افزود: «...الآن هم که باز نیمه حشاشه او که باقی است. نیمه حشاشه این اختناق هم باقی است. ما میگوییم که خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اینها غیر قانونی است و اگر ادامه به این بدهند، اینها مجرمند و ما آنها را محاکمه میکنیم. من دولت تعیین میکنم، من توی دهن این دولت میزنم، من دولت تعیین میکنم.» وی در ادامه گفت: «من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین میکنم. من به واسطه اینکه ملت مرا قبول دارد (حضار تکبیر) این آقا که خودش هم خودش را قبول ندارد. رفقایش هم قبول ندارند. ملت هم قبولش ندارد. ارتش هم قبولش ندارد. فقط آمریکا از این گروه پشتیبانی کرده و فرستاده به ارتش دستور داده و گفته است که باید از این پشتیبانی کنید. انگلیس هم از این پشتیبانی کرده و گفته است که باید از این پشتیبانی کنید... میگوید که در یک مملکت که دو تا دولت نمیشود. خوب واضح است این.» آیتالله خمینی در ادامهی سخنانش افزود :«یک مملکت دو تا دولت ندارد، لکن دولت غیر قانونی باید برود. تو غیر قانونی هستی، دولتی که ما میگوییم، دولتی است که متکی به آرا ملت است، متکی به حکم خداست. تو باید یا خدا را انکار کنی یا ملت را، یا باید سر جایش بنشیند این آدم و یا اینکه به امر آمریکا و اینها وادار کند، یک دستهای از اشرار را این ملت را قتل عام کنند... میخواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدی که همه چیزمان اختناق بشد و همه هستی ما به کام آمریکا برود. ما نخواهیم گذاشت...» عکس: اسناد انقلاب اسلامی «آقای ارتش! خیال نکنید اگر رها کردید، ما شما را دار میزنیم» آیتالله خمینی در بخش دیگری از سخنانش در رابطه با کارمندان ارتش گفت: «... و من یک نصیحت به ارتش باید بکنیم و یک تشکر از یکی از ارکان ارتش، یک قشرهایی از ارتش. اما آن نصیحتی که میکنم این است که ما میخواهیم شما مستقل باشید. ماها داریم زحمت میکشیم... میخواهیم که ارتش ما مستقل باشد. آقای ارتشبد! شما نمیخواهید؟ شما نمیخواهید مستقل باشید؟ شما میخواهید نوکر باشید؟ من به شما نصیحت میکنم که بیایید در آغوش ملت، همان که ملت میگوید بگویید.» وی در ادامه افزود: «ما باید مستقل باشیم. ملت میگوید ارتش باید مستقل باشد. ارتش نباید زیر فرمان مستشارها و اجنبی باشد. ما برای خاطر شما این حرف را میزنیم. شما هم بیایید برای خاطر خودتان این حرف را بزنید، بگویید، ما میخواهیم مستقل باشیم، ما نمیخواهیم این مستشارها باشند... ما میخواهیم تو آقا باشی... خیال نکنید که اگر رها کردید، ما میآییم شما را به دار میزنیم. این چیزهایی است که شماها یا کسان دیگر درست کردهاند...» قطع برنامه تلویزیونی روزنامههای اطلاعات و کیهان نوشتند: در حالی که برنامه ورود آیتالله خمینی به کشور به دستور شاپور بختیار به صورت زنده از تلویزیون پخش میشد، در ساعت نه و چهل و پنج دقیقه، در زمانی که آیتالله خمینی و همراهان به سوی جایگاه مستقبلین حرکت میکردند، ناگهان قطع شد و گوینده اعلام کرد: «... متأسفانه پخش مراسم برایمان مقدور نیست. ارتباط صدا بین فرودگاه و تلویزیون قطع شده است و به همین جهت نمیتوانیم مراسم را پخش کنیم...» سپس سرود شاهنشاهی از تلویزیون پخش شد. علت قطع پخش زنده این برنامه، ورود یک گروهان نظامی به تلویزیون و اعتراض آنها به عدم پخش سرود شاهنشاهی در آغاز برنامه و نیز پخش برنامه ورود آیتالله بود. چند تن از کسانی که مبادرت به پخش این برنامه کرده بودند نیز دستگیر شده، ولی سپس در محوطه تلویزیون آزاد شدند. پانوشت: ۱. این بخش از روزنامه اطلاعات ۱۲ و ۱۴ بهمن، ابراهیم یزدی در «آخرین تلاشها در آخرین روزها»، کرباسچی در «هفت هزار روز تاریخ انقلاب« و محمدعلی سفری در «قلم و سیاست» نقل شده است. ۲. محمدعلی سفری در کتاب قلم و سیاست (جلد چهارم) و روزنامه اطلاعات چهاردهم بهمنماه ۳. متن سخنرانی از صحیفه نور، جلد ۴، صفحه ۲۸۱ برگرفته شده است.