یکی از نقاط منفی و بسیار رنج آور ایرانیها که بیش از ۱۰۰ سال موجب تیره روزی آنان گشته، یعنی درست از زمان جنگ جهانی اول تاکنون، ساده اندیشی، زود باوری و تا حد ساده لوحی، باورمندی به گفتههای غربی ها ست. این باورمندی تا آنجا عمیق و گسترده است که هرچه غربی بربر مکار گفته و میگوید، دربست و چشم بسته از طرف ایرانی پذیرفته شده و حتی امروزه هم میشود. مثلا ایرانیها این همه آثار سنگی باستانی که نشان قدرتمندی و تسلط ایرانیها بر دنیا است را نمیبینند، ولی دروغ حمله اسکندر به ایران را نتنها باورمندند بلکه از این فراتر رفته او را فاتح ایران هم میدانند! چرا؟ چون یک غربی بیسواد که تا ۲۰۰ سال پیش فکر میکرد زمین صاف است و زنان را زنده زنده میسوزاند، و آدمها را از پا بر درختان میاویخت و آنان را آتش زده و گوشت آنان را میخورد،(لینچ کردن) و به آنچنان توحش و عقبماندگی دچار بود که در سال بیش از ۵ بار دچار بیماریهای همهگیر طاعون و جذام و وبا و غیره میشد، برای ایرانیها تاریخ نوشته است.
هرچند این نتیجه تریبیت استعماری و قتلعام گسترده و هلاکاست عظیم ایرانیان در جنگ جهانی اول است و جای تعجب هم نیست ، وقتی همه چیز را سوزاندند و حتی به سنگها و گربهها هم رحم نکردند، کودکانی که برجا ماندند، آنچه را که به آنان گفته شده پذیرفتهاند و بجز آنهم چیز دیگری را قبول ندارند. ولی شگفتی اینجاست که باوجود اینهمه شواهد، با وجود اینهمه تیره روزی و نکبتی که از این طرز فکر برسر ایرانیها آمده، این ساده لوحی دست از سر ایرانیها بردار نیست و در در همین قرن اطلاعات و آگاهی و روشنگری ، بازهم میبینی، غربی اهریمن آمده و براحتی آنچه که میخواهد به ایرانیها میقبولاند . و آش آنچنان شور گشته و کار بجایی رسیده که دیگر عرب و ترک هم بماجرای ساده دلی ایرانیها پی برده و مثلا اعراب زبان ناقص خود را برتر دانسته و کلمات و واژگان و لغات ایرانی را انگ عربی زده و از آن خود میدانند و به ایرانیها قبولاندند که اینها کلمات عربیند، و شما بروید و متعارف آنرا برای خود بسازید! ایرانیها هم هزاران کتابخانه مملو از کتب دانشمندان و حکمای ایرانی که در آنها از کلماتی که ادعا میشود عربی است، استفاده نموده اند، را رها کرده و حرف استعمار را پذیرفته و عربی را که در همین قرن حاضر هم سواد خواندن و نوشتن درست و حسابی ندارد را صاحب ادبیات عظیم ایرانی میدانند. و یا ترکها که تا زمان جنگ جهانی اول در آنچنان بربریتی میزیستند که حیوانات جنگل نمیزیستند (اکثر حیوانات هم مانند ترکها ایستاده نمیریند )، هرچه که از تاریخ و فرهنگ و ادبیات ایران، دوست داشته اند، برداشته و مال خود کرده و تازه یک چیزی هم طلبکار شده اند.
امروزه هم به ایرانیها یاد دادهاند که شما از اقوام مختلفید
و هی اقوام ایرانی اقوام ایرانی میکنند. و ایرانی ساده دل هم پذیرفته است. و با درماندهگی و با دلی پاک هی جزّ میزند که اقوام ایرانی همگی با هم خوب هستند و برادرند و در مقام رفع و رجوع برمیاید. دیگر نمیگوید که ایرانی، ایرانی است. هر که در این خاک بدنیا آمده و صاحب پدر و مادر ایرانی است، بطور اتومات و خودکار و بر طبق تمامی قوانین بشری، ایرانی است. فرقی نمیکند که لال باشد، یا خوش سر و زبان باشد، یا سیاه باشد، یا زرد باشد، یا سرخ باشد یا چاق باشد و یا نازک. و چرا ۴۰ سال است بخورد ایرانی میدهند که شما اقوام مختلفید؟ چون
از قدرت کشورهای بزرگ میترسند. چون یک کشور بزرگ مانند ایران با ریشههای عمیق هزاران ساله، کشوری که مادر کشورهای دیگر است، اگر مردمی متحد داشته باشد، نمیشود بر گرده ش سوار شد و چپاولش کرد.
غرب و گروههای نژاد پرست و دیوانه که از بس در بین خود زاد و ولد کرده اند، بطور ژنی و خونی، روانی و درنده اند، برای ایجاد سلطه گسترده خود بر دیگر مردم دنیا ، ابتدا آنان را به کشورها و گروههای کوچک تقسیم کرده سپس از همین دسته بندیها سواستفاده کرده و آتش اختلاف را بین آنان روشن نموده و وقتی در بین آنان جرقهای به یک دلیل کوچک و بی اهمیت، که آنرا هم خود بوجود میاورند، زده شد و آتش خشم و نفرت و در نتیجه جنگ بین برادران روشن گشت، در گوشهای نشسته و با تقویت طرفین درگیر، سیاست از هرطرف که کشته شود بسود آنان است، را پیش برده و نتیجتاً نهایت استفاده را کرده و جسماً و روحاً لذت میبرند. و بدون اینکه انگشت کوچک خود را تکان دهند بر گرده دیگران سوار شده و لذت دنیا و مافیا را میبرند و از خریت مردم ناآگاه زالو وار بحیات پست و نکبت و پر از پلشتی و پلیدی خود ادامه میدهند.
امروز کشور ایران در چنگ صدها گروه مافیایی و قاچاقچیهای جهانی و افعیهای واقعی اسیر است. و بجایی رسیده است که میدان کارزار این دستهها و گروههای تبهکار شده است. دیگر اکثر مردم دنیا بویژه همسایگان و غربی ها، میدانند که میشود هر حرف و مطلبی ( هر چند احمقانه ترین، هرچند مسخره ترین، هرچند بی ریشه ترین، هرچند خندهدار ترین، هرچد بی منطقترین (نمونهاش، ماجرای عثمانی!! )) را به خورد ایرانیها داد. چون ایرانیها در زمان جنگ جهانی اول، هلوکاست وحشتناکی را تجربه کرده و مخشان توسط قبایل بربر، کوبیده شده و بجای آن پر از حماقتهای غربی گشته است. به ما گفتند که ۱۴۰۰ سال پیش به ایران حمله کردند و کتابخانههایمان را سوزاندند در حالی که پس از جنگ جهانی اول تمام کتاب خانههای ما توسط غربیها غارت گشت و ساختمانهای آنها که معماری شگفت انگیزی داشتند ویران و به آتش کشیده شد. فرهنگ عقبمانده غربی جایگزین فرهنگ و تمدن انسانی و بشری ایرانی گشته و همین زن ستیزی، سنگسار، سربریدن، چادر و حجاب همه و همه فرهنگ ۱۰۰ سال پیش اروپایها بود که به خورد ایرانیها دادند. (به اقرار خود غربیها بیش از ۲۰ میلیون ایرانی در طول جنگ جهانی اول کشته شدهاند که این در تاریخ بینظیر است و بیش از دو سوم خاک ایران تجزیه شد و دهها کشور از آن ساخته گشت) در نتیجه غربی ها، ما را بخوبی میشناسند، و میدانند نقاط مثبت و منفی مان چیست. میدانند که اگر رهبری قدرتمند داشته باشیم هیچ خدایی جلو دارمان نیست و میدانند وقتی رهبری ما را خود بدست بگیرند، تا ناکجا آباد هم به دنبال آنان با ساز و دهل و هلهله کشان میرویم. میدانند مردمی احساسی و زود باوریم. میدانند هندوانه که زیر بغلمان بگذارند، میتوانند تا چند وقت در خانه مان بخورند و بخوابند و مهمانی عزیز باشند. میدانند که شنیدن حقیقت برای ما بیش از خود حقیقت مهم است. مثلا ما میدانیم که چه بلایی سرمان آمده ولی اشکمان زمانی سرازیر میشود که روضه ش را برایمان بخوانند و وقتی اشک ریختیم دیگر کاری به باقی ماجرا نداریم و با ستم موجود تا مدتها خواهیم ساخت.
آقای ایرانی تا کی باید دچار این همه فریب و حیله و مکر و تقلب بود؟ آیا وقت آن نرسیده که از زیر جهلی که بیش از ۱۰۰ سال است به خوردت داده شده بیرون آیی و فکری بحال خود کنی؟