تهران ۱۹۳۰ |
شهر خالی، جاده خالی، کوچه خالی، خانه خالی
جام خالی، سفره خالی، ساغر و پیمانه خالی
کوچ کرده، دسته دسته، آشنایان، عندلیبان
باغ خالی، باغچه خالی، شاخه خالی، لانه خالی
وای از دنیا که یار از یار میترسد
غنچههای تشنه از گلزار میترسد
عاشق از آوازه دیدار میترسد
پنجه خنیاگران از تار میترسد
شهسوار از جاده هموار میترسد
این طبیب از دیدن بیمار میترسد
سازها بشکست و درد شاعران از حد گذشت
سالهای انتظار بر من و تو بد گذشت
آشنا ناآشنا شد
تا بله گفتم، بلا شد
گریه کردم، ناله کردم، حلقه بر هر در زدم
سنگ سنگ کلبه ویرانه را بر سر زدم
آب از آبی نجنبید، خفته در خوابی نجنبید
چشمه ها خشکید و دریا خستگی را دم گرفت
آسمان افسانه مارا بدست کم گرفت
جامها جوشی ندارد
عشق آغوشی ندارد
بر من و بر ناله هایم
هیچ کس گوشی ندارد
بازآ تا کاروان رفته باز آید
بازآ تا دلبران ناز ناز آید
بازآ تا مطرب و آهنگ و ساز آید
با گل افشانان نگار دلنواز آید
بازآ تا بر در حافظ سراندازیم
گل بیفشانیم و می در ساغر اندازیم.
ترانه سرای تاجیکستان که برای ایران زمین این ترانه را سروده است.