یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب میسوختم پروانهوار
پای آن سرو روان اشک روانی داشتم
آتشم برجان ولی از شکوه لب خاموش بود
عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم
چون سرشک از شوق بودم خاکبوس درگهی
چون غبار از شکر سر برآستانی داشتم
در خزان با سرو ونسرینم بهاری تازه بود
در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم
درد بیعشقی زجانم برده طاقت ورنه من
داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
بلبل طبعم رهی باشد ز تنهایی خموش
نغمهها بودی مرا تا همزبانی داشتم.
رهی معیری
گلهای رنگارنگ برنامه شماره ۵۵۶ - الهه و گلپا