آبان ۱۳، ۱۳۹۶

جنگ داخلی‌ در دانمارک‌


این روز‌ها یکی‌ از خطرناک‌ترین مکانهایی که در دانمارک‌ میتوان یافت، جایی‌ بنام گورستان مسلمانان است. (البته بجز جاده‌های این کشور که ماشین‌های سواری مرتباً از طرف تعدادی معلوم الحال ولی‌ نامعلوم هویه مورد حمله قرار می‌گیرند.). شما بعنوان یک بازدید کننده وقتی‌ وارد گورستان مسلمانان در دانمارک میشوی، تعداد زیادی پلیس امنیتی تا دندان مسلح به سلاح‌های سنگین را میبینی‌ که از طرف هلی‌کوپتر پلیس حمایت شده و توسط سگ‌های تربیت شده پشتیبانی میگردند. پس از این صحنه بسیار خشن، چشم شما به یک لشگر از مردان سیاه پوشِ ریشویِ مخوفِ خشمگین صورت می‌افتد که بیشتر شبیه تروریست‌های داعشی اند تا شهروندان عادی! منشأ تشکیل این تصویر خشن، خاکسپاری جوانی‌ تازه از دوران نوجوانی بیرون آمده است که توسط تیر کشته شده و اینک میروند تا بجای دانشگاه و یا حجله و یا کار و پیشرفت و لذت و و و او را زیر خروار‌ها خاک سرد بسپارند. این روز‌ها جنگ بین باند‌های نژاد پرست دانمارکی، باند‌های راکری خلاف کار، با باند‌های جوانان خارجی‌ تبار و غیر دانمارکی در اوج است. شبی‌ نیست که جوانی‌ خارجی‌ اینجا و آنجا با تیر از پا درنیاد و روز بعد به گورستان مسلمانان تشییع نشود. و تفاوتی هم ندارد که جز باند‌ها باشد و یا تنها یک جوان رهگذر که تنها به گناه غیر دانمارکی بودن و در گتو زندگی‌ کردن، کشته میشود. دانمارک‌ کشوری است که اگر چه بظاهر دولتمردان آن کت و شلوار بتن میکنند، ولی‌ در واقع توسط تعدادی زن کینه‌ای و مکار اداره میگردد، که از ۲۵ سال پیش به این طرف، بر اساس سیاست رسیدن به قدرت و فرصت طلبی و آپرتونیستی، کمر به نابودی مهاجران بسته‌اند. این زنان که جز نفرت و ایجاد کینه، کالای دیگری برای ارائه به جامعه در چنته ندارند، بر روی حماقت جمعی‌ سوار شده و آنقدر تاختند و موج سواری کردند و آنقدر کینه به جامعه دانمارکی تزریق کرده و در لایه‌های مختلف آن پاچیدند که امروزه این کینه ببار نشسته و اجساد جوانان خارجی‌ را بعنوان میوه به بازار این زنان مکار تقدیم می‌کند.
بطور معمول و برخلاف مردان، زنان عادت دارند که بدنبال اهدافی‌ (انتقامی) باشند که در زمانی‌ کوتاه به نتیجه دلخواه آنان برسد. اکثر زنان نمیدانند که در بسیاری از مواقع، رسیدن بهدف در کوتاهترین مدت، نتایج و بازدهی نامطلوب در دراز مدت خواهد داشت.(منطق این ادعا بحث مفصلیست که شاید یک روز در موردش نوشتم ولی‌ بطور اجمال اشاره میشود که: همه چیز در یک گردش ‌دورانی در حرکت است، از اتم‌ها گرفته تا کهکشان ها. این قاعده فیزیکی‌ شامل رفتار‌های اجتماعی هم میگردد. نتایج آنچه که ما میکاریم در سبد برداشت ما می‌نشیند و اگر در مورد آنچه که میکاریم درست و در مدت زمان لازم نیندیشیم، و خوشحال از برداشت خروار‌ها گندم با کمک کود‌های شیمیایی در مدت زمان کوتاه، از خوردن نان بدست آمده غرق لذت شویم، و از پیش ندانیم که خوردن چنین آرد گندم و نانی برای سلامتی ما مضر است و پس از دو سال ما را مبتلا به سرطان اثنی عشر خواهد کرد، و بصرف رسیدن بهدف در کوتاه مدت، به نتیجه مرگ بار در دراز مدت خواهیم رسید.) و دود این کامیابی (انتقام گیری) که امروزه آنان را ارضاع می‌کند، در دراز مدت تنها و تنها بچشم خود آنان خواهد رفت.
این دقیقا همان پدیده‌ای است که در دانمارک‌ رخ داده است. در ۲۵ سال پیش زنان مکار با سوءاستفاده از احساسات عوامِ از همه جا بیخبر و با نشر اکاذیب و زدن اتهام‌های نظیر اینکه: آی‌ مردم بهوش باشید و باخبر و آماده، چرا که این خارجی‌‌ها آمده‌اند که همه چیز ما را از ما بگیرند( و پنهان ساختن این "تنها حقیقت" که در واقع ما دانمارکی‌ها بودیم که رفتیم، سرباز فرستادیم و کشور اینها را ویران کردیم و همه چیزشان را از آنها گرفتیم و باعث آوارگی و دربدری آنان گشتیم و هر چه که امروزه داریم، و اگر از گرسنگی و بیچارگی از هم پاچیده نشدیم، از صدقه سر اینهاست! )، و شعار‌هایی‌ که شعور جمعی‌ را مخدوش میسازد، قدرت را بدست گرفته و با بکار گیری شبکه تلویزیونی بنام TV۲ و روز نامه‌های معلوم الحال، شبانهٔ روز در ۷ روز هفته، تبلیغات نفرت پراکنانه و ضدّ بشری را به جامعه تزریق کردند.
کار بسیار نیکو پیش میرفت. زنان مکار که بازو‌های اجرائی سیاست‌های مخرب غرب هستند، مرتباً پلکان ترقی‌ اجتماعی را بالا رفته و در راس کار قرار گرفته و بهمان میزان بر طبل تبلیغات ضدّ بشری و ضدّ خارجی‌ میکوبیدند. و اینجا و آنجا خارجی‌‌ها را علاوه بر ترور شخصیت و گرفتن کرامت انسانی‌ شان، آنها را تحت فشار روحی‌ و روانی‌ قرار داده و در گروه‌های شهروندان دست چندمی طبقه بندی کرده و گاهی‌ هم جوانی‌ از خارجی‌‌ها اینجا و آنجا کشته میشد. و بدین ترتیب جامعه تخلیه روانی‌ گشته و خشم خود را که ناشی‌ از همه چیز میشد، بجز خارجی‌ جماعت، بر سر گروهی انسان بی‌چاره غریب که تا خرخره در ناکامی فرو رفته بودند، و کمتر از ۲ درصد جامعه دانمارک‌ را تشکیل میدهند خالی‌ میکردند. در جوامع بین‌المللی هم ادعای انسان دوستی‌ و تمدن دانمارک‌ کون جامعه انسانی‌ را پاره کرده بود.
ادامه این ماجرا کار را بواکنشی که دراینگونه موارد بطور اتومات و طبیعی پیش می‌‌آید، کشاند. و خارجی‌‌ها هم بناچار شروع بساخت گروه‌های خود کرده و مقاومت نشان دادند. از اینجا به بعد دیگر ماجرا آن چیزی نبود که دانمارکی‌ها دوست داشته باشند. از اینجا به بعد احتمال خطر برای دانمارکی هم بوجود آمد. وزارت اطلاعات دانمارک‌ در همراهی با پلیس اروپا و آمریکا، در تدبیری دست پاچه گروه‌های نژاد پرست و رکر‌ها را در مقابل گروه‌های خارجی‌ قرار دادند. و بطور غیر مستقیم به مبارزه با گروه‌های خارجی‌ پرداختند.( در هر دو گروه تعداد زیادی از ماموران امنیتی وجود دارند که نقش چشم‌ها و گوش‌ها و اسب تروا را بازی میکنند و در سر بزنگاه ضربه را خواهند زد.) از طرفی‌ هم زنان مکار مرتباً در مجلس به اصطلاح قانونگذاری خارجی‌‌ها را تهدید به تصویب قانونی‌ میکنند که اگر دست از پا خطا کنند، آنان را بیرون خواهند کرد. با وجودی که برطبق قانون اتحادیه اروپا و جامعه جهانی‌، هیچ انسانی‌ را نمیتوان از مکانی که در آن بدنیا آمده بیرون کرد و اینکار غیر قانونی است.
و تهدیدی که زنان مکار و شاگردان خلف ابلیس دانمارکی، جوانان خارجی‌ را با آن میترسانند، درست برخلاف همان قانونی است که دلتمردان دانمارکی زیرش را امضأ کرده و خود را متعهد برعایت آن کرده اند. و تهدید این جوانان که اکثرا زیر ۲۵ سال سنّ داشته و در دانمارک‌ بدنیا آمده و جای دیگری را جز دانمارک‌ نمیشناسند ، در واقع نوعی خلاف کاری بین‌المللی است که از طرف سیستم دانمارک‌ اعمال میگردد. ولی‌ خوب اینکه آقا قانون را رعایت کن و آی‌ قانون زیر پا رفت، ضجّه زدن‌ها و سینه کوفتن‌های پیر زنان چیز سوخته را میمانند و کو گوش شنوا؟ امروزه آنچه که در دنیا می‌گذرد، دقیقا یک آنارشی است که مطابق با قوانین دهکده بربر‌ها عمل می‌کند.
و امروزه آنچه که در دانمارک‌ می‌گذرد جنگ نابرابری است که بین گروه‌ها و باند‌های متفاوت وجود دارد. هنوز کفه دانمارکی‌ها سنگینتر است و خارجی‌‌ها روزانه تلفات میدهند. پرسش اینجاست که تا کی‌ این کفه پایین خواهد نشست و آیا این رسیدن بهدف در کوتاه مدت، همین نتایج دلخواه را در دراز مدت هم دارد، و یا درآینده جامعه را مبتلا بسرطان اثنی عشر خواهد کرد؟





پل اشلوتر ۴ می ۱۹۸۴
پل اشلوتر (poul Holmskov Schlüter)
متولد ۳ آوریل ۱۹۲۹ در شهر تندر جزیره‌ یولند دانمارک‌ - کارشناس امور قضایی و نخست وزیر دانمارک‌ از سال ۱۹۸۲ تا سال ۱۹۹۳ بود. او یکی‌ از طولانیترین دوران نخست وزیری در دانمارک را پس از جنگ جهانی‌ دوم داراست . و تنها نماینده حزب دست راستی‌ کنسرواتیو دانمارک‌ است که توانست پس از یک دوره طولانی که حزبش از سال ۱۹۰۱ تا ۱۹۸۲ در دولت نقشی‌ نداشت، به عنوان نخست وزیر از حزب خودش بر قدرت تکیه بزند. زمانی‌ که او قدرت را بدست گرفت ( ۱۰ سپتامبر ۱۹۸۲)، نخست وزیر سوسیالیست دانمارک آقای انکر یورگنسن، از حزب سوسیال دموکرات، پست نخست وزیر را بدون اینکه رایگیری جدید را بنویسد ول کرد و مانند احمدی‌نژاد خانه نشین شد، و از کار کنار کشید. دلیلش دوران بسیار سخت اقتصادی در دانمارک‌ بود که از دهه هفتاد تا سالی‌ که او نخست وزیری را در دست گرفت دانمارک‌ دچارش گشته و این دوران سخت اقتصادی به عنوان دوران سیب زمینی‌ شناخته میشود، چرا که اکثر خانواده‌های دانمارکی چیزی بجز سیب‌زمینی برای خوردن نداشتند. پس از فتنه ۵۷ در ایران که مصادف با سال ۱۹۸۰ میشود، دانمارک‌ و دیگر کشور‌های ‌اروپایی ابتدا از گرسنگی و مرگ رها شده و سپس شکوفا می‌شوند. و چرایی آنرا عاقلا دانند. این دوره از دورانی بود که مردم دانمارک‌ مرتبا از گرسنگی در خیابان‌ها تظاهرات میکردند و عکس یکی‌ از این تظاهرات را در سال ۱۹۸۴ نشان میدهد. و آقای پًل اشلوتر پشتش به دوربین است



سال ۱۹۷۹، سال فتنه ۵۷ در ایران، نخست وزیر کنونی‌ دانمارک‌ در بین طالبان‌ها در افغانستان، نفر دوم از سمت راست
آقای لارس لوگه راسموسن نخست وزیر دست راستی‌ و کنونی دانمارک‌، در سال ۱۹۷۹-۱۹۸۰ به نمایندگی از اروپا به افغانستان سفر کرده و در راه ایجاد گروه تروریستی طالبان و یا دگردیسی مجاهدین افغان به تروریست‌های طالبان تلاش می‌کند


آقای لارس لوگه راسموسن نخست وزیر دست راستی‌ و کنونی دانمارک‌ نفر ایستاده در وسط


ساخت گروه‌های تروریستی از طرف ‌اروپایی‌ها در پشت مرز‌های ایران به منظور مبارزه با شاه و ارتش قدرتمند ایران صورت میگرفت ، و همان برنامه و نقشه‌ای را که امروز در سوریه پیاده کرده‌اند، با قدرتی‌ چندین برابر قرار بود در ایران پیاده شود. یعنی‌ ویرانی کامل و جنگ هولناک داخلی‌! که به کمک طالبان‌ها از شرق، داعشی‌های ترک گرسنه وحشی از غرب، و تروریست‌های پلستینی خریداری شده از طرف عربستان از جنوب و مردم فریب خورده و بازیخورده "روشنفکر" به اضافه ۸۰ هزار آخوند بی‌ پدر مادری که یک تاریخ به ایران و ایرانی‌ خیانت کرده‌اند، براه انداخته میشد. قرار بود آنچنان جهنمی در ایران دهان باز کند که ایران و ایرانی‌ می‌رفتند آنجا که عرب نی‌‌ انداخت. ولی‌ شاه آخرین محبت را نیز در حق مردم ایران کرد و آنان را محکوم به سرنوشتی بدتر از ملت لیبی‌ و سوریه نکرد و خود کنار رفت. و همین کار ‌اروپایی‌ها و امریکایی‌ها را هنوز که هنوز است هاج و واج نگاه داشته.