بیماری استکهلم(سندرم استکهلم) پدیده ایست روانی که در آن گروگان حس یکدلی و همدردی و احساس مثبت نسبت به گروگانگیر پیدا کرده، و در مواقعی این حس وفاداری تا حدیست که از کسی که جان ومال وآزادیش را تهدید میکند، دفاع نموده و بصورت اختیاری و با علاقه خود را تسلیمش میکند. علت این عارضه روانی، عموماً یک نوع مکانیزم دفاعی دانسته میشود.
از آنجایی که این سندرم برای همه گروگان گیرها و گروگانها پیش نمیآید. هر سندرمی علائم و مشخصاتی دارد و سندرم استکهلم هم از این قاعده مستثنا نیست. درحالیکه با توجه بنظرات متفاوت محققان، فهرست روشنی در این مورد وجود ندارد اما میتوان برخی از آنها را برشمرد:
احساسات مثبت قربانی به گروگانگیر یا زندانبان
احساسات منفی قربانی نسبت بخانواده، دوستان و مقاماتی که سعی در نجات آنها دارند و موفق هم میشوند.
پشتیبانی از دلایل و رفتارهای گروگانگیر
احساسات مثبت زندانبان یا گروگانگیر نسبت بقربانی
رفتارهای حمایتی قربانی در زمانی کمک به زندانبان.
عارضهٔ استکهلم (Stockholm syndrome) اصطلاحیست که پس از سرقت از بانکی در میدان نورمالمستوری (Norrmalmstorg) استکهلمِ سوئد، توسط بیل بیِروت (Nils Bejerot) -روانشناسی که از ابتدا تا انتها به پلیس مشاوره روانشناسی میداد و به بانک رفت وآمد داشت- در پوشش خبری مورد استفاده قرار گرفت و بعدها توسط روانشناس دیگری بنام «فرانک اوخبری» (Frank Ochberg) رسماً تعریف و نامگذاری شد. در طی این گروگان گیری چهار کارمند (سه زن و یک مرد) بمدت ۶ روز (از تاریخ ۲۳ تا ۲۸ اوت ۱۹۷۳) بگروگان گرفته شدند. در طی این شش روز قربانیان وابستگی عاطفی به گروگانگیرها پیدا کردند تاحدی که از همکاری با پلیس سرباز میزدند و حتی پس از آزادی از این مصیبت شش روزه در دفاع از گروگان گیران خود برآمدند.
در برخی موارد کودک آزاری و همسر آزاری که کودک یا همسر از آزاردهنده حمایت میکند یا به او علاقهمند میشود. همچنین در زندانیان جنگی و در اردوگاههای تمرکز کار اجباری این پدیده بسیار دیده شده است.
این بیماری زمانی در افراد ظهور میکند که فرد از ترس قدرت درست فکر کردن را از دست داده و متقاعد میشود که دیگر امیدی به رهایی از فرد متجاوز وجود ندارد و آزادی تقریبا غیر ممکن مینماید. شخص گروگان گرفته شده ابتدا به صورت غیر مستقیم از اطرافیان کمک میطلبد، چرا که کمک جستن مستقیم را خطرناک میداند. و زمانی که فرد از رسیدن کمک بطور کلی ناامید شده و جان خود را در خطر میبیند، در این زمان است که مغز برای حفاظت از سیستم عصبی فرد و جلوگیری از تخریب بیش از آنچه که رخ داده، مکانیزم سازش را به جریان میاندازد. فرد بطور مجازی بفرد متجاوز وحشی علاقمند میگردد. و اگر این علاقه مجازی طولانی گردد، فرد تا آخر عمر و ابد و حتی زمانی که وحشی متجاوز روانی در کنار شخص نیست و پس از مرگ او هم، فرد آسیب دیده هنوز به او علاقمند است. اینچنین شخصی که بر اثر ترس مکانیزم طبیعی کار احساس و مغزش را از دست داده بندرت میتواند بزندگی طبیعی باز گردد.