مهر ۱۶، ۱۳۹۶

که اتحاد نبود اینکه با عدو کردیم


نخوانده فرق سر از پای عزم کو کردیم
نکرده پرسش چوگان هوای گو کردیم
بکار خویش نپرداختیم نوبت کار
تمام عمر نشستیم و گفتگو کردیم
بوقت همت و سعی و عمل هوس راندیم
بروز کوشش و تدبیر آرزو کردیم
عبث به چه نفتادیم دیو آز و هوی
هرآنچه کرد، بدیدیم و همچو او کردیم
بسی مجاهده کردیم در طریق نفاق
ببین چه بیهده تفسیر «جاهدوا» کردیم
چو نان زسفره ببردند سفره گستردیم
چو آب خشک شد اندیشهٔ سبو کردیم
اگر که نفس بداندیش ما نبود چرا
ملول گشت چو ما رسم و ره نکو کردیم
چو عهدنامه نوشتیم اهرمن خندید
که اتحاد نبود اینکه با عدو کردیم
هزار مرتبه دریای چرخ طوفان کرد
از آنزمان که نشیمن درین کرو کردیم
نه همچو غنچه بدامان گلبنی خفتیم
نه همچو سبزه نشاطی بطرف جو کردیم
چراغ عقل نهفتیم شامگاه رحیل
از آن بورطهٔ تاریک جهل رو کردیم
بعمر گم شده اصلا نسوختیم ولیک
چو سوزنی ز نخ افتاد جستجو کردیم
بغیر جامهٔ فرصت که کس رفوش نکرد
هزار جامه دریدند و ما رفو کردیم
تباه شد دل از آلودگی و دم نزدیم
همی بتن گرویدیم و شستشو کردیم
سمند توسن افلاک راهوار نگشت
به توسنیسش چو یک چند تاخت خو کردیم
ز فرط آز چو مردار خوار تیره درون
هماره بر سر این لاشه، هایوهو کردیم
چو زورمند شدیم از دهان مسکینان
بجبر لقمه ربودیم و در گلو کردیم
ز رشوه اسب خریدیم و خانه و ده و باغ
باشک بیوه زنان حفظ آبرو کردیم
از آن ز شاخ حقایق بما بری نرسید
که ما همیشه حکایت ز رنگ و بو کردیم.

پروین اعتصامی