مهر ۱۸، ۱۳۹۶
بافومت
بافومت Baphomet, هیچ چیز درست نیست, همه چیز مجاز است.
نمادهای شگفت انگیز هزاران ساله ایرانیان، میشود نماد شیطانی و تبهکاری و فراماسیونری و لکه ننگ تا خود آنرا از برنز ساخته و در میدانهای شهرهایشان با افتخار وصل کرده تا بعدها آنرا میراث پدران خود معرفی کنند!
در مبحث زیر ابتدا نگاهی گذرا به آنچه که در مورد بافومت در اینترنت پارسی نوشته شده داریم و سپس با درایت همگانی به تجزیه و تحلیل او میپردازیم. پیش از این باید یادآوری شود که:
اصولا اینکه در ایران باستان آدمیان با حیوانات بطور مخلوط (مانتیکور) نمایش داده میشدند، بسیار عادی و رایج بوده و این مطلب از آثار باستانی سنگی و خطی بجا مانده از نیاکان ما بوضوح هویداست. و اینکار دارای یک فلسفه شگفت انگیز و منطقی است. و کمک بشناخت ذات آدمی میکند. ایرانیان باستان بدینترتیب نشان میدادند که آدمی از طبیعت جدا نیست و معتقد بودند که در طبیعت موجودات از یکدیگر مشتق میشوند و آدمی هم از شامل همین قاعده شده و از طبیعت جدا نیست و هر آدمی ویژگیهای آن طبیعتی را داراست که در آن بدنیا آمده و رشد کرده است. پارسها معتقد بودند که:" آدمیان خلاصۀ کایناتند و میوۀ درخت موجودات. و انسان کامل، خلاصۀ موجودات است. و موجودات جمله در تحت نظر آدمی کاملاند. هم بصورت و هم بمعنی، از جهت آنکه تکامل و معراج آدمی بدین راه امکان دارد. هم بصورت و هم بمعنی. و انسان نیست مگر به پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک، و این هر سه در طول یکدیگرند و هرگز از هم جدا نمی شوند و آنکه آنها را جدا پندارد یا راهشان جدا داند، هم گمراه است و هم بگمراهی کشاند." پس در اکثر نوشتار، افسانه ها، نقاشیها و مجسمههای به یادگار مانده از ایران باستان، اکثرا بموجودی برمیخوریم که نیمی انسان و نیمی حیوان است. و شگفت انگیز این است که در اکثر این آثار دو بال هم به او داد میشود، یعنی آدمی جمع و خلاصهٔ کائنات است. اما در اکثر نزدیک به تمامی موارد نیم بالایی سر انسان و نیم پائینی حیوان میباشد. که بیانگر این مطلب است که یک:
- آدمی را جان بجانش بکنی، نیمش وحشی است، نیمش نیاز و غریزه است و نمیشود با این نیمه که همواره با اوست و جز طبیعت اش است جنگید ولی میشود آنرا زیر کنترل سر که نشان خرد و اندیشه و انسانیت است، نگاه داشت.
و اینکه واقعیت بافومت بهمین شکل است (سر بز و تنه آدمی) کمی تا قسمتی قابل تردید میباشد، چرا که مانتیکور یا مردخوار در ایران باستان از گونهای که گفته شد تشکیل میشود، یعنی این موجود سر و صورت یک انسان ( اغلب مرد ) را داراست و نیم تنه حیوان. و میبایستی در مورد اصل بودن این بافومت نشان داده شده توسط غربیها و بافومت نقاشی یا مجسمه ربوده شده از ایران طرح پرسش کرده و جستجو و تحقیق شود.
این که این نماد در تمامیت خودش یک نماد ایرانی باشد هم جای تردید و پرسش است، اما آنچه که بطور یقین و اطمینان میتوان در مورد این نماد گفت این است که این مجسمه دربرگیرنده چندین نماد ایران باستان است، از جمله:
۱- نماد ستاره ۵ پر که در پزشکی ایران پیش از ۳۰۰ سال پیش نشانگر ۵ احساس آدمی بود و خطوطی که این ۵ حس را بهم وصل میکرد، نشانگر ارتباط مستقیم این احساس با یکدیگر و دایره دور آن نمایانگر دنیای شناختی آدمی که از این ۵ حس ناشی میشود، بود.
۲- نماد ینگ و یانگ که امروزه به چینیها نسبت میدهند( مثل اینکه" بادکش" را در المپیک برزیل یکی از مسائل پزشکی چینی نامیدند) در این مجسمه نشان از باور زرتشتی است که میگوید:
-چیزی در دنیا بدون متضاد خود وجود ندارد
- همه چیز با متضاد ش تکامل مییابد
- و هیچ چیز مطلق در عالم هستی وجود ندارد
۳- نماد عصای چاووش (ماری که از چوبی بالا میرود) که نشان پزشکی ایرانیان پیش از ۳۰۰ سال پیش بود و بزرگترین لوگوی بهداشت و سلامتی و پزشکی است
- نماد دستها و انگشتان که نشان از باور زرتشتی است و مربوط به انرژیی درون آدمی با آنچه که از بیرون بر او اثر میگذارد میباشد و یک نماد فراماسیونی نیست.
ولی از همه این نمادها در رابطه با پلیدی و خباثت استفاده شده تا علاوه بر ننگین کردن آنان، خود را بگونهای با دنیای شگفت انگیز، علمی و شکوه باستان ایران مرتبط سازند.
اما آنچه که در مرد بافومت بخورد ما دادند.
بافومت موجودی است معماگونه و دارای سر بُز كه در نمونههای فراوانی از تاریخ علوم از آن یاد شده است .
اشاراتی از بافومت را در اسنادی قدیمی مربوط به قرن یازدهم میتوان یافت، یعنی زمانی که امپراتوری پارسها بر دنیا حکومت میکرد. امروزه این نماد هم بسرنوشت دیگر نمادهای باستانی دچار گشته است. همان سرنوشتی را یافته است که وقتی غربی چیزی را ازش نفهمد، یا به نفعش نباشد و یا نتواند آنرا بنام خود ثبت کند، مانند نیاکان بربر خود رفتار کرده و آنرا به آیین جادوگری، سحر، شیطانپرستی و علم غیب نسبت داده و با تمام توان در ننگین کردن آن و یا نابودی کامل آن میکوشد. بافومت امروزه در فرهنگ غربی برای نشان دادن هر چیز شیطان صفت و رمز گونه و پلید استفاده میشود.
معروفترین تصویر از بافومت را ميتوان در كتاب "Dogme et Rituel de la Haunte Magie" نوشته «الیفاس لوی» یافت ،كتابی كه در سال ۱۸۹۷ ابتدا به دانمارکی و سپس به فرانسه و انگلیسی ترجمه گشته و یك منبع كامل و متعارف در خصوص بافومت محسوب میگردد. (۱)
اما این موجود نمایانگر چیست؟ مفهوم نمادهائی که او را احاطه کرده اند چیست؟ و چرا تا این حد در علوم حائز اهمیت است؟ برای پاسخ به این پرسشها ميبایست اول به خاستگاه آن بنگریم. ابتدا به تاریخچه بافومت و چند نمونه از ارجاعات به بافومت در فرهنگ باستان باید پرداخت. متاسفانه خاستگاه اصلی این نماد یعنی ایران بزرگ را (مانند دیگر نمادها) بطور کلی خالی از اسناد و مدارک و کتب مربوط به این نماد نموده و امروزه همه مدارک مربوط به این نماد در اختیار احمقهای مغرض است. و بنابرین بطور دقیق نمیتوان در مورد این نماد سخن راند. و باید از کتب مختلف که در اینبار نوشته شده، جمله جمله اطلاعاتی را که با حقیقت و منطق آدمی جور درمیاد، بیرون کشید و جمعآوری کرد تا بلکه بگوشه کوچکی از حقیقت این نماد و در نتیجه بحکمت ایران باستان پی برد.
نظریههای بسیاری در خصوص ریشههای نام بافومت وجود دارند که همگی غیر واقعی میباشند. از جمله ارتباط این نماد با نام محمد (Baphomet و Mahomet بافمت و مهمت) است و از آنجا نشأت میگیرد که فرانسویها بخاطر پوشاندن رد پای دزدیهای خود از فرهنگ و تاریخ ایران، هرجا که نتوانستند پدیدهای ایرانی را بنام خود ثبت کنند آنرا به اسلام بستند. در اینجا هم ابتدا این نماد را شیطانی معرفی کرده و سپس آنرا به محمد بستند که با یک تیر دو نشان بزنند، هم اسمی از پارسها نباشد و هم اسلام را ضایع کرده باشند.
پس از ورود قبایل وحشی وایکینگ و انگل ساکسون و گل به ایران بزرگ و در نتیجه ارتباط بربرها با تمدنهای شرقی و آشنایی آنها برای اولین بار با علم، ریاضی، اصول فلسفة ، عرفان، كیمیاگری، كابالا و علوم دیگر که برای آنها غیر قابل فهم و ماورایی مینمود، واکنش اولیه آنان مانند واکنش هر احمقی که با پدیدهای تازه روبرو میگردد، ابتدا ترس بود. سپس این ترس آنانرا برآن داشت تا این علوم را بشیطان و جادوگری نسبت داده (اگر ایرانیها نبودند، غربیها هنوز فکر میکردند زمین صاف است!) و هر که دم از علوم ریاضی و ستاره شناسی و شیمی و فیزیک و جغرافیا و دیگر علوم میزد، را بجرم پرستش بتی بنام بافومت محكوم کرده و او را یا با زهر و یا سوزاندن و یا سر بریدن از میان برمیداشتند!!
الیفاس لوی یك فرانسوی وحشی ولگرد بود که پس از شنیدن شایعات مربوط به گنجهای شرق راهی ایران بزرگ شده و تحت نام جوینده گنج در شرق بود و با جنایت مال اندوزی میکرد، ( امروزه وی را یكی از عالمان علوم سرّی فرانسوی میدانند !!)وی تصویر مشهور بافومت را;که توسط نقاشان ایرانی نقاشی شده، از ایران بزرگ با خود به فرانسه برده و در مورد آن مینویسد: نام بافومت از رمزگزاری مخصوص دانشمندان پارسی که خیام پدر آن است مشتق شده است:
"نام بافمت ، كه بر اساس رمزگزاری پارسی باید از جهت مخالف خوانده شود (مانند خط و زبان پارسی، از راست به چپ). این نام Baphomet متشكل از سه بخش اختصاری است که اگر از راست به چپ خوانده شود میشود : Tem ، ohp ، AB.که مخفف جمله:
Templi Ominium Hominum Pacts
كه بدین معنی است: مؤسس معبد صلح برای تمام انسانها".
آركون دارال ، یکی از شاگردان مكتب صوفیه در ایران معتقد است: كه بافومت از کلمه پارسی "فهمیده" و «پدر فهم» گرفته شده است.
شخص دیگری بنام دكتر «هوگ اسكونفیلد» نیز كه ترجمههای او در مورد «کتیبههای دریای مرده (۲)» معروف است ، نظریه جالبتری را ارائه میدهد. اسكونفیلد كه نوعی حروف رمزی ایرانی بنام آتابا"Atbash" را كه در ترجمه برخی از کتیبههای دریای مرده استفاده میشد مورد مطالعه قرار داده بود، ادعا میکند وقتی رمزگزاری را در مورد بافومت انجام میدهیم، به لغت پارسی صوفیه "Sophia" میرسیم كه به معنی «دانش» و نیز مترادف لغت «الهه» است!
تصویر كنونی که غربیها از بافومت بدست دادهاند، او را یکی از خدایان مکاتب الحادی (بویژه زرتشت، بودا، هندو و مکاتبی که به خدای جبار اعتقاد ندارند )معرفی میکند. که همانطوری که اشاره شده این نظر بدلیل جهل مرکب اولیه و غرض بینهایت ثانویه آنان است.
در حقیقت خدای شاخدار برگرفته از یهودیسم و بز سامری است. این خدای شاخ دار در مسیحیت تحت نام های سرنونس، بن، هاتور، شیطان (كه در انجیل به آنها اشاره شده است) نیز یافت میشود. و ویژگیهای این خدایان شاخدار با یکدیگر شباهت زیادی دارند. در واقع اگر نیک بنگری، بافومت به تمامی خدایان باستانی در سراسر كره زمین، از جمله قاره آفریقا ، اروپای شمالی (ایسلند) و قاره آسیا و قاره آمریکا شباهت دارد.
و در حقیقت بسیاری از افسانههای تمدنهای باستانی دربرگیرنده نوعی خدای شاخدار هستند. در تئوری جونگی (مربوط به نظریات و عقاید یك روانكاو سؤیسی به نام «كارل گوستاو جونگ») بافومت تاکید بر تجسم الگوی کهن خدای شاخدار است چون مفهوم خدای شاخدار (شیطان) عموماً در روان افراد وجود دارد.
خدای وابسته به نژاد سلت (۳) ، سرنونس معمولاً با شاخ گوزن بر سر نشان داده میشود كه مانند تصویر بافومت «چهار زانو» نشسته است. اگر چه تاریخچه این خدا رازآلود باقی مانده است، اما معمولاً گفته میشود او خدای حاصلخیزی و طبیعت بوده است. و از جزیره بریتانیا ، تا اروپا و تا آسیای کوچک (غرب ایران بزرگ) گسترش یافتند.
برگردیم به بافومت:
اجازه بدهید با دقت به تصویر نگاه کرده و فارغ از گفتهها و شنیدهها و تحمیق ها، با دانش، عقل سر و شعور درونی خود آنرا تجزیه تحلیل کنیم:
ابتدا سر بز:
بر روی پیشانی بز یک ستاره پنج پر است. این ستاره را بما بعنوان ستاره داود و نماد شیطان معرفی کردهاند! از پس از فتنه۵۷ و اشغال ایران توسط نوکران عرب و ترک غرب، تمامی سازمانهای وابسته به سیستم مخوف غرب در راه احمق سازی ایرانیها تخت گاز پیش رفتهاند. مثلا هر جای اینترنت پارسی را باز کنی، یک مزدور و یا "احمق کپی کن" در مورد این ستاره پنج پر اینچنین تفسیر و تجزیه تحلیل داده که بله این نماد شیطان و گروههای خلافکار مخفی مثل فرماسیونهای مسخره است و چنین و چنان، تا جوان ایرانی را از تعقل و تفکر باز داشته و نمادهای علوم واقعی نیاکان خود را شیطانی بداند!
در حالی که نماد ستاره پنج پر در پزشکی پارسیان باستان و نیاکان فوق باهوش ایرانی، نمایانگر ۵ حس در نزد آدمی است و خطوطی که این پنج حس را به یکدیگر متصل میسازد، بدین معنا است که این پنج حس در رابطه مستقیم با یکدیگرند و در مجموع فضای شناختی آدمی را تشکیل میدهند. این دانش که هزاران سال نزد ایرانیان بوده و داشتن چنین نیاکان دانشمندی میبایستی مایه غرور هر جوان ایرانی باشد، ولی بجای افتخار، به او بعنوان نماد پلیدی معرفی و ننگ شمرده شده است.
در برخی از متون کهن پارسی این پنج پر بعنوان ۵ عنصر حیات و هستی معرفی شدهاند، و اینکه آدمی در واقع و در اصل چیزی بجز این ۵ عنصر نیست یعنی:
۱-آب
۲- خاک
۳- هوا
۴- آتش
۵- روح
بالای سر بز شعلهای از نور است. و نور نشان روشنایی و دیدن است. نور از سر بز به بالا میرود، و این بدین معناست که از تفکر و روشنفکری آدمی به اوج میرسد.
از نظر فلسفی و دینی هم نور تصویر روح است که در اینجا بعنوان شعله، بالاتر از ماده نشسته، در حالیکه به ماده وابسته است.
دو دست او یکی دست زن و دیگری دست مرد است. یعنی انسان بدون جفت خود کامل و یکتا نیست. دستی بطرف آسمان و دست دیگر بطرف زمین اشاره دارد. یعنی رحمت و عدالت به تو برکت و باروری بر روی زمین میدهد. این علامت هماهنگی کامل رحمت و عدالت با برکت را بیان می کند.
از نظر فلسفی و دینی هم این علامت برای توصیف عشق خدا به بشر و رابطه ویژه خدا با مخلوقات خود است. که از هماهنگی زن و مرد و خدا ناشی میشود.
در اینجا آسمان با ماهی که در تاریکی میدرخشد نمایش داده شده است. یعنی حتی در شب تیره، (تمثیلی برای دشواری ها) هم میتوان به نور و راه رهایی، فرج امید داشت.
در زمین ماه تاریک نمایش داده شده است. این دو ماه یکی روشن و یکی تیره همان ینگ و یانگ است که در واقع میگوید هیچ پلیدی نیست که در آن کمی پاکی نباشد و هیچ پاکی نیست که در آن پلیدی نفس نکشد. و به این معنا است که هیچ چیزی در این دنیا بدون متضاد خود کامل نیست و وجود ندارد.
برای دانستن بیشترینگ و یانگ به اینجا نگاه کنید
و اما میله ایستاده در جایی که آلت تناسلی واقع شده است و دو مار در حال بالا رفتن از آن هستند (۴)(چوبدست چاووش)، شاهکار علم طبیعی و فلسفه و عرفان است. اول اینکه این نماد را اولین بار غربیها در کتاب طب پور علی سینا دانشمند یگانه ایران دیده و هم از کتاب علی سینا و هم از لوگوی او تا اواسط قرن ۲۰ با نام خود او و پس از آن با نام مترجم آن تا به امروز استفاده کرده و میکنند ، چرا که این کتاب اولین، مهمترین، بزرگترین و دقیقترین کتاب پزشکی است که در مورد تمامی بیماریها و راه حل آنها نوشته شده است. امروزه هم سازمان بهداشت جهانی از این نماد بعنوان لوگوی خود سود میجوید. این نماد داستان شگفت انگیز چندین هزار ساله ایرانی دارد که نشان دهنده عمق دانش پزشکی و تبحر ایرانیان در این علم در دستکم ۵۰۰۰ سال پیش از این است. میله وسط این نماد، نمایانگر ستون فقرات آدمی است و پیچ خوردگیهای دو مار بالا روند از آن نشانگر هفت نقطه و مرکز انرژی در بدن است که از ابتدای ستون فقرات تا غده صنوبری کشیده شده است. در ایران باستان نقاط انرژی در بدن شناخته شده و توسط این نقاط بسیاری از بیماریهای مزمن و خطرناک معالجه میگشتند. اینکه امروزه تلاش میشود این نماد را به مسیحیت و یا یهود بچسبانند و آنرا توسط مزدوران خود تًف و لعنت میکنند، بخاطر اهمیت فوقالعاده و مهمی است که این نماد در جهان علم و پزشکی دارد. و حاضرند همه کار بکنند که جوان ایرانی این نماد را از نیاکانش نداند. چرا که اگر جوان ایرانی بداند که نیکانش در چه جایگاه رفیع و بالایی ایستاده بودند، دیگر هیچ خدایی جلودارش نیست. این نماد را امروزه به عنوان عصای چاووش ، خدای سلامتی، و جز سنت هندی مینامند.
این نماد در وسط تن بافومت میگوید که چگونه آدمی بدنیا آمده و صاحب قدرت گشته و به طرف آسمان و اوج در حال حرکت است.( مار همیشه مظهر قدرت جنسی بوده و هست.)
و چرا دو مار با هم از یک چوب دستی بالا میروند؟
دومار با هم نماد ضدینی هستند که سرانجام به اتحاد رسیده اند. مار پیچیده دور درخت یا چوبدستی، دوایر مارپیچ طبیعت، انقلابها، دو قوه ی بنیادین پیچنده و بازشونده، حلّ و عقد در علم پزشکی و شیمی هستند. مارهای روی چوب دست چاووش مظهر نیروهای درمانی نوشدارو و زهر و بیماری و سلامتی هستند؛ دومار بهم پیچیده یعنی زمان و سرنوشت، دو نیروی بزرگ محدود شده، دو مار که هرکدام دم دیگری را گاز میگیرد هرچند بنظر ضد هم میرسند اما مظهر نیروها و افکاری هستند که در قلمرو ثنویت از یک منشأ و اصل واحد حاصل میشوند. تخمهای خزندگان مظهر تولد دوباره و چشمهای بیپلک آنها مظهر ساحری و در نتیجه خرد است. غالباً مار حافظ میوه یا علف بیمرگی است. درایران، جنبهای از اهریمن یا انگره مینواست، مار تاریکی دُرووند خوانده می شود. اژیدهاک مار دوش پارسی قابل ذکر است. وی دشمن ایزدی خورشید است.
از طرفی مار در نقش خرد و قربانی است چون از درخت معرفت بالارفته و هم اوست که نافرمان است. یعنی تمامی جنبههای متضاد آدمی را باهم و یکجا دارد.
نیم دایره بالای سر نماد چوبدست چاووش، بعنوان جو (اتمسفر) و آسمان و بالهای پوشیده از پر نماد نشان از بیمرزی آدمی در مقابل طبیعت است، یعنی آدمی اگر بخواهد پرواز هم میتواند بکند.
بدن نماد با پولك پوشیده شده و بدین ترتیب به بیننده میگوید که خاستگاه آدمی از آب است. نماد ماهی و آب همچنین از نظر فلسفی به معنای آغاز پیدایش و اتمام آن است.
ایرانیان از نماد آب و ماهی در زمان تحویل سال نو استفاده کرده و بدین ترتیب یکی از نمادهای باستانی خود را هر ساله استفاده میکنند.
ادامه دارد
پاورقی (۱)
Dogma and Ritual of High Magic : عنوان نخستین رساله منتشر شده توسط الفیاس لووی در مورد سحر و جادو است که در دو جلد در بین سالهای ۱۸۵۴ (dogme) و ۱۸۵۶ (rituel) از ترجمه اصلی آن به فرانسه ترجمه شده است.
این کتاب توسط آرتور ادوارد وایت با عنوان " سحر و جادو"، در سال ۱۸۹۶ بزبان انگلیسی ترجمه شد .
در سال ۲۰۱۷، شخصی بنام جان مایکل گریر امریکایی (john Michael Greer ) و شخص دیگر و فرانسوی بنام مارک آنتونی میکیتوک ، از ترجمه آرتور ادوارد وایت اظهار نارضایتی کرده و سپس مجددا نسخه اصلی Dogme و Rituel را دوباره و از نو ترجمه و چاپ کرده و ترجمه جدید تحت نام Doctrine and Ritual of Magic High به بازار ارائه گشت. و ترجمه اولیه بطور کلی از میان جمع گشت.
در ترجمه;جدید در هرجایی از ترجمه اولیه که در آن، اشاره کوچک و یا نامی از پارسها و مطالب واقعی راجع به این نماد بود پاک گشته و نام پارسها به اسلام تبدیل شده است. مثلا در ترجمه اولی این نماد بر روی انگشتر جمشید شاه آمده شده و در ترجمه جدید نام جمشید شاه به سلیمان تغییر یافته و بجای انگشتر جمشید، خاتم سلیمان ذکر شده است.
(۲)=دریای مرده (به عربی: بحر المیت) که در غرب اردن و اسرائیل واقع شدهاست.;۱۲ گونه ماهی در این دریاچه عمر ۱ سال به بالا دارند.
در برخی منابع از آن با نام دریاچه نمک یاد شدهاست. سواحل اطراف آن پستترین نقطهٔ خشکیهای زمین است. این دریا برای این دریای مرده نامیده میشود که هیچ جانور یا گیاهی به طور دائمی در آن زندگی نمیکند. آب آن هشتنه برابر شورتر از آب اقیانوسهاست.
دریای مرده با کمآبی شدید مواجه است اما محو نخواهد شد. هرچه آب پایین میرود، غلظت و شوری دریاچه بیشتر میشود و نهایتاً به جایی میرسد که میزان تبخیر متوقف میشود؛ بنابراین دریای مرده مانند دریاچه رضایه در غرب ایران احتمالاً بمراتب کوچکتر از این که هست میشود، اما بکل محو نمیشود.
(۳) = در حدود سال ۷۰۰ پیش از میلاد، یک گروه از آریایی ها بنام سلتها، بخاطر خوی جنگجویی بیش از حد از میان آریاییها و از ایران بزرگ رانده شده و در اروپای مرکزی ساکن شدند ودر طول زمان به بالاترین نقطه نفوذ و استیلای خود رسیده و اروپای کنونی را ساختند.
این گروه سپس به دستجات و گروههای دیگر تقسیم گشتند:
- در مرکز با نام ژرمنها که امروزه نیاکان آلمانها محسوب میگردند،
-در جزیره بریتانیا به گروه ایرها که نیاکان ایرلندیها و اسکاتلندیهای امروزه میباشند
- در جنوب اروپا با نام ایبری ها نیاکان ایتالیاها و اسپانیاییها گشتند،
-و در شرق اروپا، مورها جاگیر شدند که این مورها بعدها بنام رومیها خوانده شده و بیش از دیگر گروههای سلتها قوی گشته و ایبریها در جنوب را شکست داده و خود جایگزین آنان شدند.
تنها ایسلندیها هستند که هنوز همان سلتهای مهاجر میباشند و زبان ایسلندی در واقع زیر مجموعه زبان پارسی است و بسیاری از فرهنگهای زرتشتیان آریایی در فرهنگ امروزه ایسلندیها بطور واضح آشکار است.
(۴) میفرمایند:
چاووش پیامبر زئوس است و خدای خدایان، آپولو به او عصایی میدهد که از جنس طلا است و در بالای این عصا دو بال قرار درد و دو مار بهم پیچیده در دو جانب عصا جای دارند. چاووش بکمک این عصا کار رسالت را در دست میگیرد و بین جهان زندگان و مردگان در حال حرکت و رفت و آمد است. (در بین مرگ و زندگی حرکت میکند، یعنی همان پزشکی که جان آدمیان را از بلایا میرهاند و یا موفق نشده و بیمار میمیرد).
امروزه چوب دست چاووش که بدور آن ماری پیچیده شده است، یکی از نمادهای پزشکی و دارو سازی میباشد. داستانهای مختلفی حول این چوب و مار ذکر شده است که یکی از آنها این است: چاووش مشغول معالجهٔ فردی بود که او را صاعقه زده بود. ماری وارد اتاق شد و او مار را با عصایش کشت. پس از مدتی جفت مار بدرون اتاق آمد و دور مار مرده پیچید و سم خود را در درون دهان مار اول نهاد و بدین ترتیب مار زنده شد. چاووش فهمید که چگونه میتواند بیمار خود را نجات دهد و از سم مار برای معالجهٔ آن فرد استفاده کرد. و پس از آن دستور داد برای سپاس از شفای بیمارش، حیوانی را قربانی کنند. این رسم از آن زمان در بین ایرانیان رایج است. و ایرانیان برای شفای بیماران خود و یا بعنوان چشم زخم حیوانی را قربانی میکنند.
چاووش عصای که دو مار بهم پیچیده از آن بالا میروند ساخت و همواره آن را بهمراه داشت.