آذر ۰۳، ۱۳۹۶

بورلی آلیت قاتل سریالی آمریکایی



بورلی آلیت (Beverly Allitt) پرستار ۲۳ساله آمریکایى یکى از قاتلان سریالى است که لقب خطرناک تر از مردان به او داده شده است. این زن جوان با وجود سوابق بیمارى و لکه هایى ازخطا و خطر به عنوان پرستار کودکان در بخش بیمارستان گرانتام وکستون بریتانیا کار خود را آغاز کرد.
نخستین قربانى
۲۱فوریه سال۱۹۹۱ زنى که به شدت مضطرب بود در حالیکه نوزاد هفت هفته اى خود را در آغوش گرفته بود به بخش ۴ بیمارستان گرانتام وکستون مراجعه کرد. نوزاد با تشخیص پزشکان دچار عفونت شدید در ناحیه ریه شده بود. در حالى که هنوز چند دقیقه اى از ورود مادر کودک نگذشته بود پدر نوزاد وارد بیمارستان شد. او نیز نگران حال نوزاد خود بود. «آلیت» در حالى که لبخندى آرام کننده روى لب داشت به آنان نزدیک شد، چنددقیقه اى با آنان صحبت کرد و به پدر و مادر کودک اطمینان داد که بزودى ذات الریه نوزادشان با مراقبتهاى ویژه اى که از او خواهد شد درمان مى شود و آنان مى توانند با آرامش خاطر به خانه بروند و استراحت کنند.
والدین نوزاد تازه واردکه «لایم تیلور» نام داشت با حرفهاى پرستار جوان راهى خانه خودشدند.
چند ساعت بعد در حالى که آنان براى بررسى وضعیت مجدد فرزند خود با امیدوارى وارد بیمارستان شدند، آلیت به سوى آنان رفت و به آنان گفت: وضعیت «لایم» بدتر شده است به این علت او را به بخش اورژانس منتقل کرده ایم.
چند ساعتى که مراقبتهاى ویژه از نوزاد ۷هفته اى در بخش اورژانس شد، با بهبودى حال او پزشکان اعلام کردند خطر رفع شده است. در این زمان بود که کودک بار دیگر به بخش۴ کودکان منتقل شد، والدین «لایم» با وجود اینکه «آلیت به آنان اطمینان داده بودکه شخصاً مراقبت از «لایم» را به عهده مى گیرد، تصمیم گرفتندکه در بیمارستان مانده و شب را در کنار نوزاد خود سپرى کنند. والدین «لایم» به اتاقى که براى اقامتشان در بیمارستان تعیین شده بود رفتند، در حالى که به ساعات نیمه شب نزدیک مى شدند بار دیگر «لایم» دچار یک بحران تنفسى شد. با رسیدگى هاى ویژه بار دیگر وضع تنفسى «لایم » بهبود یافت. این بار نوزاد را به «آلیت» سپردند. به همراه آلیت دو پرستار دیگر نیز در نگهدارى از «لایم» مسؤولیت داشتند، آلیت از دو پرستار خواست تا براى آوردن وسایل موردنیاز به یکى دیگر از بخشها مراجعه کنند. وقتى دو پرستار به بخش بازگشتند آلیت رامشاهده کردندکه کنار تخت «لایم» ایستاده است این در حالى بود که نوزاد تازه وارد به سختى نفس مى کشید و کاملاً رنگ پریده بود.
آلیت با دیدن دو پرستار در حالى که فریادمى زد، درخواست کرد تا هرچه زودتر اورژانس به این اتاق وارد شود. پرستاران که گیج شده بودند، نمى دانستند چه کارى انجام دهند. طبق تجارب پزشکى اگر تنفس لایم قطع مى شد، دستگاههاى هشداردهنده باید وضعیت را اعلام مى کردند ولى این کار صورت نمى گرفت.
تلاش پزشکان بخش اورژانس براى نجات نوزاد بى فایده بود. «لایم» دچار حمله قلبى شده بود و باکمک دستگاههاى تنفسى زنده بود. پزشکان اطمینان داشتند که «لایم »دچار آسیب شدیدى درناحیه مغز شده است. حالا این والدین «لایم» بودند که باید یک تصمیم گیرى بزرگ در مورد اینکه دستگاههاى کمک کننده تنفس قطع شود و یا اینکه به کار خود ادامه دهند، مى گرفتند. والدین «لایم» با توجه به اینکه آسیب شدید مغزى به نوزادشان وارد شده بود رضایت دادند که دستگاههاى کمک کننده را از «لایم» جدا کنند. دقایقى بعداز این تصمیم گیرى «لایم» جان سپرد. این در حالى بود که در پرونده او پزشکان در حالى که متعجب بودند ثبت کردندکه با وجود اینکه نوزاد هیچگونه نارسایى قلبى نداشت با سکته قلبى جان سپرد. پس از مرگ این کودک آلیت در حالى که تمام مدت کنارى ایستاده و بدون زدن کوچکترین حرفى شاهد ماجرا بود، پالتوى خودرا پوشید و به سوى خانه اش رفت. عصر روز بعد آلیت بدون نشان دادن عکس العملى مبنى بر اینکه اتفاق روز گذشته عجیب بوده است به محل کار خود بازگشت. در حالى که آلیت مرتکب قتل شده بود هیچ کس به نقش وى توجه نکرد و آلیت با توجه به این بى تفاوتى به محل کار خود بازگشت تا بر شمار قربانیان خود اضافه کند. درست ۲ماه بعد از وقوع این حادثه آلیت به ۹کودک بى دفاع دیگر نیز که در بیمارستان بسترى بودند حمله کرد و موفق شد تا چهار تن از آنان را به قتل برساند. این در حالى بود که با فریب دادن خانواده قربانیان و گرفتن ظاهر یک پرستار دلسوز و همراه در چشم خانواده ها به عنوان فرشته اى دلسوز معرفى مى شد.
جنایات بعدى
۵ مارس ۱۹۹۱ یعنى ۲هفته بعد از مرگ «لایم تیلور » کودک دیگرى وارد بخش ۴کودکان بیمارستان شد. این کودک تیموشى هاردویک نام داشت و ۱۱ساله بود. او دچار فلج مغزى شده بود، والدین تیموشى او را بعداز اینکه دچار یک حمله صرع شده بود به بیمارستان منتقل کرده بودند. آلیت داوطلبانه مراقبت از پسر ۱۱ساله را بر عهده گرفت. تنها چند دقیقه از زمان ورود تیموشى به بخش مى گذشت که آلیت فریادزد: کودک دچار حمله قلبى شده است. پزشکان بلافاصله به اتاق کودک شتافتند و متوجه ایست قلبى «تیموتى » شدند. صورت اودر حال کبود شدن بود. یک پزشک اطفال سعى مى کرد که او را نجات دهد ولى تمام این تلاشها بى فایده بود و «تیموشى » جان سپرد. این اتفاق براى پزشکان خیلى غیرمنتظره بود. حتى آزمایشات کالبدشکافى براى یافتن علت مرگ کودک نتوانست علت خاصى را روشن کند و پزشکان قانونى بیمارى صرع را عامل مرگ کودک ۱۱ساله اعلام کردند. ۵روز بعد بود که «کیلى دزموند» دختر بچه یک ساله به علت بیمارى ذات الریه در بخش کودکان بیمارستان بسترى شد. مراقبت از این کودک نگون بخت نیز به پرستار مرگ سپرده شده بود. پزشکان اعتقادداشتند وضع ظاهرى «کیلى» نشان مى دهد که او رو به بهبودى است ولى در یک لحظه همه چیز اتفاق افتاد و «کیلى» روى همان تختى که «لایم» چند روز قبل جان سپرده بود دچار ایست قلبى شد. این بار گروهى از پزشکان اورژانس که در چند روز گذشته شاهد چند بیمار کودک با این وضعیت بودند به شتاب خود را بالاى سر وى رساندند. «کیلى » از مرگ نجات یافت. والدین کودک او را به بیمارستان دیگرى در ناتینگهام منتقل کردند.
تزریق مخفیانه
در این بیمارستان پزشکان به بررسى دقیق پرداختند و متوجه جاى تزریق در زیر بغل «کیلى» شدند. در کنار این محل یک حباب هوا وجود داشت. پزشکان با دیدن این نشانه ها اعتقادداشتند که این مسأله مربوط به یک تزریق اتفاقى است و هیچگونه تحقیق جدى و حساسیت پزشکى دراین مورد صورت نگرفت. «آلیت» که احساس مى کرد نقشه اش این بار با شکست مواجه شده است، در حالى که به لحاظ روحى کاملاً سرخورده شده بود، باز هم دست به کار شد.



جنایات دیگر
در مدت چهار روز، او به سه بیمار دیگر حمله کرد.
۲۰مارس بود که پسربچه ۵ماهه اى را به نام «پاول کرامپتون » که دچار برونشیت شده بود در بخش ۴ کودکان بسترى کردند. در حالى که وضعیت «پاول» کاملاً بهبود یافته بود و تنها دقایقى بعد باید از بیمارستان مرخص مى شد، در یک وضعیت غیرقابل باور اوضاع او روبه وخامت گذاشت. این بار نیز آلیت که پرستارى از او را بر عهده داشت، پزشکان را باخبر کرد. پزشکان احساس مى کردند که کودک به علت مقادیر زیادى انسولین در خون دچار این وضعیت بحرانى شده است. همان روز «پاول » سه بار به حالت کما رفت. پزشکان با یک سؤال علمى روبرو بودند. آنان مى خواستند بدانندکه چرا قند خون این نوزادمرتباً درحال کاهش است. این نوزاد بدحال نیز با آمبولانسى مجهز به بیمارستان ناتینگهام منتقل شد و آلیت نیز همراه کودک بود. اگرچه این کودک زنده ماند ولى در آن شرایط به سختى بامرگ دست و پنجه نرم مى کرد. روز بعد «برادلى گیبسون» را که مبتلا به ذات الریه شده بودبه بیمارستان آوردند. پس از دقایقى کوتاه او نیز دچار حمله قلبى شد. پزشکان تلاش زیادى براى نجات جان اوکردند در این زمان بود که مشخص شد انسولین زیادى درخون کودک وجود دارد. با این حال پزشکان در این موردنیز مثل مورد مربوط به «پاول» نتوانستند دلیل موجهى را براى این مسأله پیدا کنند. «آلیت» همان شب پرستارى از کودک را ادامه داد و همان شب «برادلى » بار دیگر دچار حمله قلبى شد، برادلى را به سرعت به بیمارستان ناتینگهام منتقل کردند و جان او را نجات دادند. با وجود اینکه باید پزشکان واطرافیان این کودکان به این وضعیت مشکوک مى شدند ولى هیچ کس از اطرافیان و کادر بیمارستان به آلیت مشکوک نبود و او با خیالى راحت به کارهاى خود ادامه مى داد.
پس از اینکه نقشه شوم آلیت روى یک کودک ۲ساله نیز ناکام ماند، آلیت متوجه شد که یک دوقلو را که نارس به دنیا آمده اند به بخش ۴ منتقل کرده اند. حالا او توجه خودرا به این مورد جدید معطوف کرده بود. صمیمیت مادر دوقلوها با آلیت او را براى اینکه به این بچه ها نزدیک تر کند، کمک کرد. دوقلوها دو دختر بودندکه حدوداً ۲ماه داشتند. «کیتى» و «بکى » فیلیپس در بخش تحت پرستارى آلیت درآمدند. دو روز کافى بود تا یکى ازدوقلوها به علت کاهش ناگهانى قندخون به حالت اغما فرورود ولى با کمک سایر پرستاران و کادر پزشکى وضعیتش بهتر شد و به خانه رفت. نیمه هاى شب بود که اودچار تشنج شد و وقتى والدین پزشکى رابالاى سر نوزاد خود حاضر کردند پزشک به گمان اینکه نوزاد تنها دچار قلنج شده است از آنان خواست که آرامش خود را حفظ کنند و درهمین زمان بودکه کودک بى گناه جان سپرد.
والدین دوقلوها، جسد این نوزاد خود را به بیمارستان منتقل کردند ولى آزمایشات بعداز مرگ نتوانست علت دقیقى را براى مرگ روشن کند. پزشکان براى اینکه والدین دوقلوها دچار لطمه هاى روحى نشوند از آنان خواستند دختر دیگر را بار دیگر به بخش ۴بیمارستان منتقل کنند این بار پرستار نوزاد نگون بخت باز هم آلیت بود. تنها زمان کوتاهى لازم بود که صداى فریاد و درخواست کمک آلیت در بخش شنیده شود.
ظاهراً تنفس نوزاد متوقف شده بود و از کمبود اکسیژن در خطر بود. تلاش پزشکان باعث نجات او شد. ولى دو روز بعد وقتى ماجرا تکرار شد به بیمارستان ناتینگهام منتقل شد. در این بیمارستان فاش شد که ۵دنده نوزادشکسته شده و به علت کمبوداکسیژن آسیب زیادى به مغز او وارد شده است. مادر نوزاد که از نجات جان کودک خود خوشحال بود به بیمارستان گرانتام وکستون یعنى جایى که آلیت کار مى کرد، آمد چون او را مدیون نجات جان کودک خود مى دانست از او خواست تا مادرخوانده نوزاد خود شود. آلیت با این افتخار به عنوان قهرمان این مسأله را پذیرفت در حالى که نوزاد نگون بخت دچار فلج مغزى ، نقص در بینایى و شنوایى شده بود.
با اینکه این اعمال در بخش ۴کودکان بیمارستان روى ۴بیمار دیگر نیز تکرار شد هیچ کس سؤال نکرد که چرا در مدت کوتاهى این کودکان که تحت مراقبت پرستارى مخصوص بوده اند چرا دچار این عارضه شده اند. در حالى که هیچ کدام از آنان سابقه اى از عارضه اى که به آن دچار شده بودند، نداشته اند. مسؤولان بیمارستان ناتینگهام که بیماران بدحال بخش کودکان بیمارستان گرانتام وکستون به آنجا منتقل شده بودند، به این مسأله باحالتى مشکوک نگاه مى کردند.
آخرین مرگ
وقتى دختربچه ۱۵ماهه اى که به شدت از بیمارى آسم در رنج بود به بخش ۴کودکان منتقل شد، تنها چند دقیقه پس از مراقبت ویژه آلیت دچار حمله قلبى شد. این بار نیز پزشکان براى کمک به اتاق دویدند و با تلاش شان کودک جان سالم به در برد ولى این موضوع موقتى بود و بعد از خارج شدن پزشکان از اتاق یک بار دیگر کودک دچار حمله قلبى شد و جان سپرد. در این زمان یکى از پزشکان گفت: این مسأله امکان ناپذیر است و بیمار به هیچوجه نباید جان مى سپرد. با اینکه نتایج آزمایشات روى این کودک نیز نشان مى داد که این کودک به علت طبیعى درگذشته است با این حال بررسى روى بیماران بخشها و کودکانى که از دو ماه قبل از مرگ این کودک ۱۵ماهه در این بیمارستان جان باخته بودند، شروع شد. محققان در حال یافتن ویروس خاصى بودند ولى تلاش آنان بى نتیجه بود. آزمایشاتى که نشان مى داد مقادیر غیرطبیعى پتاسیم در خون آخرین قربانى وجودداشته است، انجام شد. با این تحقیقات باید بلافاصله پلیس در جریان قرار مى گرفت ولى این کار ۱۸روز بعدانجام شد.
نبش قبر
نبش قبر آخرین قربانى و آزمایشات مجدد نشان مى داد که دارویى به نام لیگنوکین در بافت بدن این بیمار دیده مى شود. این دارو در مواردى که موجب بروز حملات قلبى مى شد مورد استفاده قرار مى گرفت ولى هرگز در درمان کودکان مورد استفاده و تجویز قرار نمى گرفت.
رئیس بخش کودکان بیمارستان اعلام کرد که با یک قاتل روبرو هستند. به این علت یک بار دیگر این موارد مورد بررسى قرار گرفت و روشن شد که همه مقادیر بالاى انسولین در بدن همه آن بیماران وارد شده است.
تحقیقات روشن کرد پرستار آلیت چندى قبل گزارش کرده بود که کلید یخچالى که انسولین ها در آنجا نگهدارى مى شود ، مفقود شده است.
رئیس بخش تمام گزارشات را مطالعه کرد و با والدین کودکان جان باخته به صحبت نشست و دستور نصب یک دوربین امنیتى را در بخش ۴ صادر کرد. او همچنین اطلاعاتى را در مورد یک بیمارى روانى به نام «مونشن هاوزن جایگزین» به دست آورد که این شخص با آسیب رساندن به دیگران قصدداشت توجه دیگران را به خودمعطوف کند.
بررسى پلیسى
کارآگاهانى که به بررسى گزارشات روزانه بیمارستان مشغول بودند، متوجه شدند که صفحاتى از یک پرونده مربوط به دوره اى که پاول کرامپتون در بخش ۴ کودکان بسترى بوده است از دفتر گزارشات مفقود شده است. و چنین اتفاقى کاملاً مشکوک به نظر مى آمد. آنها با بررسى ۲۵ مورد مشکوک که ۴ مورد آن منجر به مرگ شده بودبه دنبال وجه اشتراکى خاص بودند و توانستند به راحتى آن را پیدا کنند آنان دریافتند در تمامى موارد مشکوک «بورلى آلیت» نظارت مستقیم بر قضایا داشته است. در ظرف کمتر از ۳ هفته آلیت دستگیر شد.
کشف صفحات ناپدید شده
آلیت تمامى اتهامات خود را رد کرده وگفت در موارد ذکر شده وى کارى جز نگهداى از قربانیان و پرستارى از آنها انجام نداده است. به هنگام بازجویى هانیز وى هیچگونه نشانى از دستپاچگى از خود نشان نمى داد، ولى در جست و جویى که از منزل وى به عمل آمد صفحا ت گمشده گزارش بیمارستان به دست آمد.
دفاع از مادر خوانده
در شرایطى که مدرک به دست آمده نسبتاً قوى به نظر مى آمد، والدین دوقلوهایى که آلیت مادرخواندگى یکى از آنها را به عهده گرفته بود، بر آن شدند تا از این پرستار به ظاهر دلسوز دفاع کنند و با استخدام یک کارآگاه خصوصى درصدد رفع اتهام از آلیت برآمدند. ولى آنها خیلى زود از اعتماد خود به این پرستار پشیمان شدند چرا که با فاش شدن قضیه پى به ماهیت اصلى آلیت مى بردند. در این فاصله پلیس شروع به تحقیق در مورد پیشینه آلیت نمود و مدارکى به دست آورد که حاکى از مبتلا بودن آلیت به نوعى اختلال شخصیتى در وى بود.
اختلالات ساختگى
به نظر مى رسید که بورلى آلیت از «سندروم مونش هاوزن» و همچنین «سندرم مونش هاوزن جایگزین» رنج مى برد. از علائم این بیمارى روانى مى توان به اختلالات ساختگى در بیمار و یا تمارض هاى طولانى مدت که همراه بانشانه هاى جسمى و روانى نیز مى باشنداشاره کرد. سندرم مونش هاوزن مربوط به یک بیمارى روانى است که در اثر آن تمارض هاى مکرر و طولانى مدت از جانب بیمار رخ مى دهد. یکى از حادترین موارد آن مربوط به زنى به نام وندى اسکات بود که در ۶۰۰ بیمارستان بسترى گردید و در طول ۱۲ سال بیش از ۴۲ عمل جراحى غیر ضرورى روى وى صورت گرفت. به نظر مى رسید که این اختلال روانى در اثر مراقبت ویژه اى که وى در دوران کودکى از پرستارش دریافت کرده ناشى شده باشد. هنگامى که وى نهایتاً به طور واقعى بیمار گردید، با توجه به سابقه بلند درمانى در بیمارستان هاى متعدد، گروههاى پزشکى حاضر به همکارى نگشتند و وى در اثر سرطان روده درگذشت، چرا که مراحل درمان واقعى بسیار دیر روى این زن آغاز گردید. البته این اختلال روانى باتمارض و یا برانگیختن ترحم در اثر بیمارى بسیار متفاوت است و حالاتى حادتر را در بر مى گیرد. نام این بیمارى برگرفته از نام یک نجیب زاده آلمانى در قرن هجدهم به نام «کارل فریدریش فن مونش هاوزن» است چرا که وى با تعریف کردن ماجراهاى پرمخاطره دروغین خودبه دوستانش موجبات تعجب زیاد آنها را فراهم مى آورد.
در مواردى که از این نوع بیماران ثبت گردیده است برخى از آنهاقادرند نشانه هاى بالینى هر نوع بیمارى را تقلید کنند و پزشکان را گمراه سازند. به نظر مى رسد که تمامى این بیماران دردوران کودکى پدر یا مادرى غیردلسوز داشته اند که در مواردى آزارهاى سادیسمى بر آنها وارد کرده اند و اینکه پرستارى بسیار مهربان و دلسوز در دوران بیمارى از آنها مراقبت کرده است. این دسته از بیماران روانى عملاً غیرقابل درمان هستند وتشخیص بیمارى درآنها بسیار دشوار است.
هنگامى که این گونه تمارض بیمارگونه جایگزینى به غیر از خود شخص مى یابد آن را «سندرم مونش هاوزن جایگزین مى نامند» که موردى بسیار حاد و در عین حال خطرناک است به عقیده پزشکان درگیر در پرونده آلیت، وى از هر دو گونه این سندرم رنج مى برده است.
بیمارى آلیت
آلیت در دوران کودکى عادت داشت پانسمان هاى متعدد و گاهاً گچ شکستگى بر دست و پاى خود داشته باشد هرچند که به کسى اجازه معاینه آن را نمى دادو این کار را صرفاً به جهت جلب توجه انجام مى داد. در دوران نوجوانى بواسطه اضافه وزن ناگهانى که وى دچار آن شد، روحیه اش به شدت تضعیف شده و بسیار زودرنج گردید، همچنین از دردهاى متعدد در اعضاى مختلف بدن شکایت داشت که منجر به بسترى شدن وى در بیمارستان گردید. براى مثال به عنوان نمونه مى توان به درد کیسه صفرا،سردردهاى شدید، عفونت مجارى ادرارى، حالت تهوع مزمن، کاهش بینایى، جراحات سطحى، آپاندیسیس، کمردرد، تورم و زخم معده اشاره کرد که آلیت در طول دوران نوجوانى ادعا داشته است به آنها مبتلا شده است. این تمارضات تا جایى رسید که وى پزشکى را مجبور ساخت آپاندیس سالم وى را بواسطه یک عمل جراحى از بدنش خارج سازد. در موردى دیگر وى خودرا به کمک چکش و شیشه زخمى کرده بود. پزشکان خیلى زود متوجه تمارضات وى شدند و آلیت ناچار بود از یک بیمارستان به بیمارستانى دیگر مراجعه کند. نهایتاً وى پیشه پرستارى را برگرفت و در آغاز کار اعمالى عجیب از وى سر مى زد. برا ى مثال یکبار مدفوع یکى از بیماران را درون یخچال نگهدارى کرده بود که توسط یکى دیگر از پرستاران کشف گردید. مرخصى هاى مکرر وى بواسطه بیمارى از رایج ترین موارد بروز اختلال رفتارى ـ روانى وى به شمار مى آید. هنگامى که وى دریافت تمارضاتش دیگر توجه کسى را بر نمى انگیزد، رفتار بیمارگونه وى جایگزین دیگرى یافت، بدین ترتیب که با آسیب رساندن به سایرین قصد جلب توجه به خود را داشت. از جنبه پزشکى اینگونه اختلال روانى بیمارگونه را سندرم مونش هاوزن جایگزین مى نامند و مى تواند بسیار خطرناک و مرگبار باشد. اینگونه از بیمارى در مادران بسیار مشاهده شده است و آنها با آسیب رساندن به کودکان خود و رساندن آنها به بیمارستان نقش فرشته نجات را ایفا مى کنند و عجیب آنکه بطور مخفیانه از بهبودیافتن کودک جلوگیرى به عمل مى آورند. در مواردى مشاهده شده است که مادرى باخوراندن سم به فرزند خود و یا خفه کردن او قصد دارد ترحم سایرین را برانگیزد و توجه آنها را به خودمعطوف سازد تا بتواند نقش یک منجى دلسوز را ایفا کند.
در دادگاه
درهر حال یک روانکاو در زندان با آلیت ملاقات کرده و پس از انجام مصاحبه هاى متعدد دریافت که وى از هر دو گونه این سندرم رنج مى برد. که خود نمونه اى نادر به شمار مى آید. آلیت در طول دوران حبس به هیچ یک از اعمال خود اعتراف نکرد ولى نهایتاً دادگاه وى را با وجود دلایل کافى محکوم به ارتکاب ۴ فقره قتل، ۱۱ مورد قصد جان بیماران و ۱۱ مورد آسیب رساندن جدى به بیماران نمود. در طول دورانى که آلیت در انتظار دادگاه نهایى و صدور حکم بود به شدت کاهش وزن یافته و به بیمارى کم خونى عصبى دچار گردید، که خوداثباتى برمبتلا بودن وى به یک سرى اختلالات روانى ـ رفتارى بود بالاخره پس از تأخیر طولانى بواسطه تمارض هاى مکرر آلیت، محاکمه وى در دادگاه سلطنتى ناتینگهام آغاز گردید و دادستان به اعضاى هیأت منصفه نشان داد وى درتمام موارد مورد بحث در بخش کودکان حضور داشته و اینکه چگونه در برابر رنجى که آن کودکان متحمل شده اند مسؤول است تمامى موار د مشکوک رخ داده در بخش کودکان بیمارستان موردنظر، با دستگیرى آلیت خاتمه یافته است. تزریق دارو و انسولین به کودکان، قطع دستگاه اکسیژن بطور عمدى و دستکارى دستگاههاى پزشکى کمک رسان به بیماران حاد از مواردى بود که آلیت متهم به انجام آنها بود. در جلسه دادگاه همچنین پروفسور «روى مدو» در خصوص سندرم مونش هاوزن و هر دو گونه آن توضیحاتى را ارائه داده و نشان داد که آلیت از هر دو گونه این بیمارى روانى رنج مى برد. پروفسور «مدو» که خود شخصاً باموارد دیگرى از این بیمارى برخوردکرده بود به خطرناک بودن این اختلال روانى و درمان ناپذیر بودن آن اشاره کرد و افزود که از نظر وى بورلى آلیت غیرقابل درمان بوده و تهدیدى جدى براى جان سایر افراد است. پس از انجام محاکماتى که درمجموع ۲ ماه به طول انجامید و آلیت به جهت اعلام بیمارى تنها در ۱۶ روز آن حضور داشت، در روز ۲۳ ماه مه سال ۱۹۹۳ آلیت متهم گردیده و به ۱۳ بار حبس ابد محکوم گردید، که این حکم سنگین ترین حکمى بودکه به یک زن داده مى شد ولى بنابه اظهار قاضى بخشى از حکم مربوط به قربانیان، خانواده قربانیان، و فریبى بود که آلیت به دستگاه پزشکى کشور وارد آورده بود. محکومیت زندان نیز چیزى از بیمارى آلیت نکاست، چرا که وى مجدداً براى جلب توجه شروع به خودزنى و آسیب رساندن به خود نمود و مثلاً بافرو بردن گیره کاغذ در بدن خود و یا ریختن آب جوش به روى دستش قصدداشت موردتوجه سایرین قرار گیرد.
نهایتاً به ارتکاب ۳ فقره از قتل هاى صورت گرفته اعتراف نمود و ۶ مورد حمله به کودکان را نیز گردن گرفت.