دونالد هنری گسکینس (۱۳ مارس ۱۹۳۳ - ۶ سپتامبر ۱۹۹۱) یک قاتل سریالی و یک جانی زنجیرهای آمریکایی بود. قربانیان او اکثرا از میان دختر بچهها انتخاب میشدند که او با بیرحمی آنان را تحت شکنجههای طولانی قرار داده و به آنها تجاوز و سپس بقتل میرسانده و اجساد آنان را در اطراف کرانه ساحلی کارولینای جنوبی غرق میکرده است. او ۱۱۰ دختر و پسر بچه را فقط بخاطر لذت جنسی و یا برای رفع کسالت و ایجاد هیجان کشته است.
گسکینس در فلورانس کانتی کارولینای جنوبی متولد شد. نام مادرش اولی پررت (eulea Parrott) بود و گسکینس آخرین فرزند نامشروع وی بود. دوران کودکی گسکینس در کوچه و خیابان سپری شد و مادر او را به امان خدا رها ساخته بود. تا آنجا که هنگامی که گسکینس فقط یکساله بود، یک بطری نفت سفید سرکشید که باعث شد تا سه سالگی به تشنجهای گاه و بیگاه دچار گردد.
او همچنین از بیماری هراس شبانه(۱) رنج میبرد. گسکینس مرتبا از ناپدریهای خود کتک خورده و مورد آزار و اذیت قرار میگرفت. و شاید بهمین دلیل بود که جثه او از سنش بسیار کوچکتر بود و بدلیل ریز بودن او را فسقلی (pee wee) صدا میزدند. مادر آنچنان از او غافل بود و او را بنام فسقلی میشناخت که وقتی نام دونالد را دادگاه شنید، تصور کرد در مورد کس دیگری بجز پسرش سخن گفته میشود. و این دادگاه مربوط بزمانی میشود که گسکینس هنوز در مدرسه بود و با جمعی از دوستانش یک باند را تشکیل داده بودند و به یکسری از جرایم مثل سرقت، باجگیری و آزار دیگران اقدام میکردند. زمانی که بخواهر یکی از اعضایی که باند آنها را ترک کرده بود، گروهی تجاوز کردند، خانواده دختر از آنان شکایت کرده و در نتیجه دادگاهی شدند. و دادگاه گسکینس و گروهش را به آموزشگاه تربیت و اصلاح فرستاد.
در مدرسه اصلاح ، گسکینس از طرف پسرای بزرگتر مورد تجاوز هر روزه قرار گرفت تا جایی که از آنجا فرار کرد. و برای اولین بار ازدواج کرده و بطور داوطلبانه بمدرسه اصلاحات برگشت تا بقیه حبسش را سپری کند. او زمانی که ۱۸ ساله بود آزاد گشته و در یک مزرعه کشت تنباکو شروع بکار کرد.
گسکینس در سال ۱۹۵۳ هنگامی که ۲۱ سالش بود با یک چکش به یک دختر نوجوان حمله کرده و او را بقصد کشت زد و مدعی شد که دختر به او توهین کرده است. گسکینس به شش سال زندان محکوم شد. در زندان از طرف مردی که هیولای وحشتناکی بود و رئیس خلافکارها محسوب میگشت و تمامی زندانیان از او حساب میبردند مردی بنام هزل برازل (Hazel Brazell) مورد تجاوز جنسی قرار گرفت ولی گسکینس او را با یک تکه استخوان کشت و در نتیجه سه سال بمحکومیتش اضافه شد. در این زمان او دیگر یک قربانی نبود و خود بیک متجاوز و قاتل تبدیل شده بود.
او در سال ۱۹۵۵ از زندان فرار کرد و در پشت یک کامیون زباله پنهان شد و به فلوریدا رفت و در آنجا بیک کارناوال پیوست و شروع بسفر کرد. ولی بعدها بازداشت شده و بزندان برگردانده شد و در آگوست سال ۱۹۶۱ از زندان آزاد شد.
گسکینس پس از آزادی از زندان بزندگی خلافکار خود برگشت و شروع بدزدی و فروش اموال دزدی کرد. دو سال پس از آزادی دوباره بخاطر تجاوز به یک دختر ۱۲ ساله دستگیر شد. ولی در جریان دادگاه و هنگامی که منتظر صدور حکم بود فرار کرد. او را در جورجیا دستگیر کرده و بزندان باز گرداندند. و به ۸ سال زندان محکوم شد.
گسکینس در نوامبر ۱۹۶۸ آزاد شد. پس از آزادی بشهر سامتر نقل مکان کرد و شروع بهمکاری با شرکت فورت روفینگ کرد.
از این زمانست که او تبدیل بیک قاتل سریالی تمام عیار میشود.
اولین قتلی که انجام داده و آزادانه میگردد، مربوط به کشتن یک دختر نوجوان در ماه سپتامبر سال ۱۹۶۹ بود که ابتدا او را ربوده و پس از تجاوز و شکنجه، دختر بچه را کشته و جسدش را در اطراف کرانه ساحلی کارولینای جنوبی غرق میکند.
او در خاطرات خود نوشته است: " تنها چیزی که به آن بارها و بارها فکر کردهام این است که چگونه میتوانستم هرکاری را که میخواستم انجام دهم."
این یک نمونه از صدها نمونه قتلی بود که او در بزرگ راههای ساحل جنوبی انجام داده بود. او افراد را از هر دو جنس در بزرگراهها سوار کرده و برای ارضاع جنسی و روحی، به آنان تجاوز نموده و با استفاده از روشهای مختلف از جمله کتک زدن، خفگی، چاقو و روشهای دیگر بقتل میرساند و آنان را در اطراف کرانه ساحلی کارولینای جنوبی غرق میکرد. او قربانیان خود را تحت عنوان "قتلهای ساحلی" و "قتلهای جدی"دسته بندی کرده بود. بنابر اعترافات خود او، ۱۱۰ دختر و پسر بچه جز "قتلهای ساحلی" بودند و او اجساد آنان را در اطراف کرانه ساحلی کارولینای جنوبی غرق کرده است.
گسکینس گفته است که هر زمانی که احساس کسالت میکرده و یا احتیاج به لذت بردن داشته، اقدام بقتل دختر و یا پسر بچهها میکرده است.
گسکینس قربانیان خود را ابتدا شکنجه میکرد و سعی داشت تا آنجایی که میشود آنان را زنده نگاه دارد و مدت شکنجه آنان را طولانیتر سازد. او گفته است که قربانیان را بروشهای گوناگون میکشته و گاهی هم گوشت تن آنان را با دندان کنده و زیر گاز شکنجه و میکشته است.
علاوه بر قتلهایی که گسکینس برای لذت و از روی کسالت انجام داده، او میگوید قتلهایی را هم بطور جدی مرتکب شده است. افرادی که او آنها را میشناخته و بدلایل شخصی آنان را کشته است.
اولین قتل جدی او، در نوامبر سال ۱۹۷۰ انجام گرفته است. در این سال او خواهر زاده خود بنام جنیس کربی، ۱۵ ساله و دوستش، پاتریشیا آنالسروک، ۱۷ ساله را پس از تجاوز وحشیانه زیر کتک در سامتر کارولینای جنوبی بقتل میرساند.
دیگر قربانیان "قتل جدی" بدلایل مختلفی کشته شدند: زیرا آنها گسکینس را فریب دادند، تلاش کردند او را بترساندند، قرضی که داشتند نپرداختند، زیرا از او دزدیده بود یا بخاطر اینکه گسکینس برای کشتن قربانیش پول گرفته بوده است.
بر خلاف "قتلهای ساحلی"، که گسکینس برای لذت و یا از روی کسالت انجام میداد، قربانیان جدی او معمولا با سلاح گرم کشته میشدند. و او پیش از اینکه آنها را در اطراف ساحلی ساحلی کارولینای جنوبی دفن کند با شلیک گلوله میکشت.
گسکینس در سال ۱۹۷۳ یکی از قتل های وحشتناکش را مرتکب شد.
زمانی که دو همسایهاش را مورد تجاوز قرار داد و به قتل رساند: دورین دمپسی، ۲۳ ساله که ۸ ماهه باردار بود ودختر دو ساله او. این کشتار جامعه آمریکا را بشدت جریحه دار کرد.
هیچ کس به گسکینس که یک قاتل سریالی سادیستی بود، شک نکرد. با اینکه بعضی از همسایهها میدانستند که او یه قاتل مزدور است و حاضر است بخاطر پول آدم بکشد.
در فوریه سال ۱۹۷۵، یک زن بنام سوزان کاپر (suzanne Kippe) گسکینس را استخدام کرد تا دوست پسرش، سیلاس برنول یاتس (silas Barnwell Yates) را بکشد. گسکینس برای اینکه ردّ گم کند و کسی به او مظنون نشود چهار تن دیگر که از نزدیکان مقتول اصلی بودند کشت تا پلیس به کس دیگری مشکوک شود!
بالاخره گسکینس در ۱۴ نوامبر ۱۹۷۵ دستگیر شد.
شخصی بنام والتر نیلی که از همدستان گسکینس بود به پلیس اعتراف کرد که او شاهد قتل دنیس بلامی، ۲۸ ساله، و جانی نایت ۱۵ ساله بوده که بدست گسکینس بقتل رسیده اند.
او همچنین اعتراف کرد که گسکینس به او اعتماد کرده و بقتل چندین تن که در طی پنج سال گذشته بعنوان افراد گم شده معرفی شدهاند، اعتراف کرده و همچنین گفته که آنها را دفن کرده است.
با این اعترافات گسکینس ناچار به اعتراف شده و در ۴ دسامبر ۱۹۷۵، پلیس را بزمینی که مالک آن بود برده و در آنجا پلیس بدنهای هشت قربانی را کشف کرد.
گسکینس به اتهام هشت قتل در روز ۲۴ مه ۱۹۷۶ محاکمه شد. در ۲۸ ماه مه ابتدا به اعدام و سپس به زندان ابد محکوم شد، چرا که قانون مجازات اعدام در سال ۱۹۷۴ در کارولینای جنوبی لغو شده بود.
در ۲ سپتامبر سال ۱۹۸۲، گسکینس یکی دیگر از قتلهای وحشتناک خود مرتکب شد، که برای او عنوان کثیفترین مرد آمریکا "meanest Man in America" را کسب کرد.
گسکینس در حالی که در زندان بسیار امنیتی کارولینای جنوبی زندانی بود، برای کشتن یک زندانی دیگر بنام "رودولف تینر" استخدام شد. ابتدا تلاش کرد رودولف تینر را با مسموم کردن آب و خوراک، بکشد. ولی موفق نشد. سپس گسکینس دستگاهی شبیه به یک رادیو قابل حمل را در سلول تینر جای سازی کرد و به تینر گفت که این امر به آنها اجازه می دهد تا "ارتباط بین سلولی" را برقرار کنند.
هنگامی که تینر مطابق دستورالعملهای گسکینس گوشی را (که با مواد منفجره پلاستیکی س-۴ پر شده بود) را بگوش گذاشت، گسکینس مواد منفجره را از سلولش منفجر کرد و مغز تینر را از هم پاچید. گسکینس بعدا گفت: "آخرین چیزی که او [تینر] شنیده خنده من بود ." گسکینس برای قتل رودلف تینر محاکمه و به اعدام محکوم شد.
اسکینس درحالیکه منتظر مرگ بود، داستان زندگی خود را برای یک روزنامه نگار بنام ویلتون ارل (Wilton Earle) گفت.
وی ادعا کرد که بین ۱۰۰ تا ۱۱۰ دختر و پسر بچه نوجوان را بقتل رسانده است. از جمله "مارگارت پگ کاتینو" دختر ۱۳ سالهای سناتور جورج کاتینو (James Cuttino, Jr)، سناتور ایالت کارولینای جنوبی.
سرانجام گسکینس در تاریخ ۶ سپتامبر ۱۹۹۱ در ساعت ۱:۱۰ صبح اعدام شد.
در سال ۱۹۷۷ او چهارمین کسی بود که در کارولینای جنوبی بمجازات اعدام با صندلی الکتریکی محکوم و اعدام میشد.
تنها چند ساعت پیش از اینکه او را بصندلی الکتریکی ببندند، گسکینس تلاش کرد خود را با بلعیدن یک تیغه صورت تراشی بکشد، ولی سرفه کرده و موفق نشد.
آخرین کلمات او عبارت بودند از: "با وکلای من صحبت کنید. من آماده رفتنم."
(۱)هراس شبانه از اختلالات خواب است که در دانش روانشناسی خواب مورد بررسی و مطالعه قرار میگیرد. شخص مبتلا به هراس شبانه، با ترس شدید از خواب برمیخیزد در حالی که هنوز خواب است. این حالت نوعی از خواب تجزیه ای است. هراس شبانه بیشتر در بین کودکان و بویژه پسران بین دو تا شش سال رایج است. در بین بزرگسالان، زنان بیشتر مبتلا به هراس شبانه هستند. هراس شبانه معمولاً بعنوان علامتی شدیدتر از کابوس تلقی میگردد. در این اختلال کودک با گریه و بیقراری از خواب ناگهان برمیخیزد و درحالیکه بشدت عرق کرده ناآرام است و جملاتی نامفهوم میگوید گاهی شروع بحرکت میکند و در حالی که ظاهرا چشمانش باز است اما کماکان در خواب است.
گسکینس در فلورانس کانتی کارولینای جنوبی متولد شد. نام مادرش اولی پررت (eulea Parrott) بود و گسکینس آخرین فرزند نامشروع وی بود. دوران کودکی گسکینس در کوچه و خیابان سپری شد و مادر او را به امان خدا رها ساخته بود. تا آنجا که هنگامی که گسکینس فقط یکساله بود، یک بطری نفت سفید سرکشید که باعث شد تا سه سالگی به تشنجهای گاه و بیگاه دچار گردد.
او همچنین از بیماری هراس شبانه(۱) رنج میبرد. گسکینس مرتبا از ناپدریهای خود کتک خورده و مورد آزار و اذیت قرار میگرفت. و شاید بهمین دلیل بود که جثه او از سنش بسیار کوچکتر بود و بدلیل ریز بودن او را فسقلی (pee wee) صدا میزدند. مادر آنچنان از او غافل بود و او را بنام فسقلی میشناخت که وقتی نام دونالد را دادگاه شنید، تصور کرد در مورد کس دیگری بجز پسرش سخن گفته میشود. و این دادگاه مربوط بزمانی میشود که گسکینس هنوز در مدرسه بود و با جمعی از دوستانش یک باند را تشکیل داده بودند و به یکسری از جرایم مثل سرقت، باجگیری و آزار دیگران اقدام میکردند. زمانی که بخواهر یکی از اعضایی که باند آنها را ترک کرده بود، گروهی تجاوز کردند، خانواده دختر از آنان شکایت کرده و در نتیجه دادگاهی شدند. و دادگاه گسکینس و گروهش را به آموزشگاه تربیت و اصلاح فرستاد.
در مدرسه اصلاح ، گسکینس از طرف پسرای بزرگتر مورد تجاوز هر روزه قرار گرفت تا جایی که از آنجا فرار کرد. و برای اولین بار ازدواج کرده و بطور داوطلبانه بمدرسه اصلاحات برگشت تا بقیه حبسش را سپری کند. او زمانی که ۱۸ ساله بود آزاد گشته و در یک مزرعه کشت تنباکو شروع بکار کرد.
گسکینس در سال ۱۹۵۳ هنگامی که ۲۱ سالش بود با یک چکش به یک دختر نوجوان حمله کرده و او را بقصد کشت زد و مدعی شد که دختر به او توهین کرده است. گسکینس به شش سال زندان محکوم شد. در زندان از طرف مردی که هیولای وحشتناکی بود و رئیس خلافکارها محسوب میگشت و تمامی زندانیان از او حساب میبردند مردی بنام هزل برازل (Hazel Brazell) مورد تجاوز جنسی قرار گرفت ولی گسکینس او را با یک تکه استخوان کشت و در نتیجه سه سال بمحکومیتش اضافه شد. در این زمان او دیگر یک قربانی نبود و خود بیک متجاوز و قاتل تبدیل شده بود.
او در سال ۱۹۵۵ از زندان فرار کرد و در پشت یک کامیون زباله پنهان شد و به فلوریدا رفت و در آنجا بیک کارناوال پیوست و شروع بسفر کرد. ولی بعدها بازداشت شده و بزندان برگردانده شد و در آگوست سال ۱۹۶۱ از زندان آزاد شد.
گسکینس پس از آزادی از زندان بزندگی خلافکار خود برگشت و شروع بدزدی و فروش اموال دزدی کرد. دو سال پس از آزادی دوباره بخاطر تجاوز به یک دختر ۱۲ ساله دستگیر شد. ولی در جریان دادگاه و هنگامی که منتظر صدور حکم بود فرار کرد. او را در جورجیا دستگیر کرده و بزندان باز گرداندند. و به ۸ سال زندان محکوم شد.
گسکینس در نوامبر ۱۹۶۸ آزاد شد. پس از آزادی بشهر سامتر نقل مکان کرد و شروع بهمکاری با شرکت فورت روفینگ کرد.
از این زمانست که او تبدیل بیک قاتل سریالی تمام عیار میشود.
اولین قتلی که انجام داده و آزادانه میگردد، مربوط به کشتن یک دختر نوجوان در ماه سپتامبر سال ۱۹۶۹ بود که ابتدا او را ربوده و پس از تجاوز و شکنجه، دختر بچه را کشته و جسدش را در اطراف کرانه ساحلی کارولینای جنوبی غرق میکند.
او در خاطرات خود نوشته است: " تنها چیزی که به آن بارها و بارها فکر کردهام این است که چگونه میتوانستم هرکاری را که میخواستم انجام دهم."
این یک نمونه از صدها نمونه قتلی بود که او در بزرگ راههای ساحل جنوبی انجام داده بود. او افراد را از هر دو جنس در بزرگراهها سوار کرده و برای ارضاع جنسی و روحی، به آنان تجاوز نموده و با استفاده از روشهای مختلف از جمله کتک زدن، خفگی، چاقو و روشهای دیگر بقتل میرساند و آنان را در اطراف کرانه ساحلی کارولینای جنوبی غرق میکرد. او قربانیان خود را تحت عنوان "قتلهای ساحلی" و "قتلهای جدی"دسته بندی کرده بود. بنابر اعترافات خود او، ۱۱۰ دختر و پسر بچه جز "قتلهای ساحلی" بودند و او اجساد آنان را در اطراف کرانه ساحلی کارولینای جنوبی غرق کرده است.
گسکینس گفته است که هر زمانی که احساس کسالت میکرده و یا احتیاج به لذت بردن داشته، اقدام بقتل دختر و یا پسر بچهها میکرده است.
گسکینس قربانیان خود را ابتدا شکنجه میکرد و سعی داشت تا آنجایی که میشود آنان را زنده نگاه دارد و مدت شکنجه آنان را طولانیتر سازد. او گفته است که قربانیان را بروشهای گوناگون میکشته و گاهی هم گوشت تن آنان را با دندان کنده و زیر گاز شکنجه و میکشته است.
علاوه بر قتلهایی که گسکینس برای لذت و از روی کسالت انجام داده، او میگوید قتلهایی را هم بطور جدی مرتکب شده است. افرادی که او آنها را میشناخته و بدلایل شخصی آنان را کشته است.
اولین قتل جدی او، در نوامبر سال ۱۹۷۰ انجام گرفته است. در این سال او خواهر زاده خود بنام جنیس کربی، ۱۵ ساله و دوستش، پاتریشیا آنالسروک، ۱۷ ساله را پس از تجاوز وحشیانه زیر کتک در سامتر کارولینای جنوبی بقتل میرساند.
دیگر قربانیان "قتل جدی" بدلایل مختلفی کشته شدند: زیرا آنها گسکینس را فریب دادند، تلاش کردند او را بترساندند، قرضی که داشتند نپرداختند، زیرا از او دزدیده بود یا بخاطر اینکه گسکینس برای کشتن قربانیش پول گرفته بوده است.
بر خلاف "قتلهای ساحلی"، که گسکینس برای لذت و یا از روی کسالت انجام میداد، قربانیان جدی او معمولا با سلاح گرم کشته میشدند. و او پیش از اینکه آنها را در اطراف ساحلی ساحلی کارولینای جنوبی دفن کند با شلیک گلوله میکشت.
گسکینس در سال ۱۹۷۳ یکی از قتل های وحشتناکش را مرتکب شد.
زمانی که دو همسایهاش را مورد تجاوز قرار داد و به قتل رساند: دورین دمپسی، ۲۳ ساله که ۸ ماهه باردار بود ودختر دو ساله او. این کشتار جامعه آمریکا را بشدت جریحه دار کرد.
هیچ کس به گسکینس که یک قاتل سریالی سادیستی بود، شک نکرد. با اینکه بعضی از همسایهها میدانستند که او یه قاتل مزدور است و حاضر است بخاطر پول آدم بکشد.
در فوریه سال ۱۹۷۵، یک زن بنام سوزان کاپر (suzanne Kippe) گسکینس را استخدام کرد تا دوست پسرش، سیلاس برنول یاتس (silas Barnwell Yates) را بکشد. گسکینس برای اینکه ردّ گم کند و کسی به او مظنون نشود چهار تن دیگر که از نزدیکان مقتول اصلی بودند کشت تا پلیس به کس دیگری مشکوک شود!
بالاخره گسکینس در ۱۴ نوامبر ۱۹۷۵ دستگیر شد.
شخصی بنام والتر نیلی که از همدستان گسکینس بود به پلیس اعتراف کرد که او شاهد قتل دنیس بلامی، ۲۸ ساله، و جانی نایت ۱۵ ساله بوده که بدست گسکینس بقتل رسیده اند.
او همچنین اعتراف کرد که گسکینس به او اعتماد کرده و بقتل چندین تن که در طی پنج سال گذشته بعنوان افراد گم شده معرفی شدهاند، اعتراف کرده و همچنین گفته که آنها را دفن کرده است.
با این اعترافات گسکینس ناچار به اعتراف شده و در ۴ دسامبر ۱۹۷۵، پلیس را بزمینی که مالک آن بود برده و در آنجا پلیس بدنهای هشت قربانی را کشف کرد.
گسکینس به اتهام هشت قتل در روز ۲۴ مه ۱۹۷۶ محاکمه شد. در ۲۸ ماه مه ابتدا به اعدام و سپس به زندان ابد محکوم شد، چرا که قانون مجازات اعدام در سال ۱۹۷۴ در کارولینای جنوبی لغو شده بود.
در ۲ سپتامبر سال ۱۹۸۲، گسکینس یکی دیگر از قتلهای وحشتناک خود مرتکب شد، که برای او عنوان کثیفترین مرد آمریکا "meanest Man in America" را کسب کرد.
گسکینس در حالی که در زندان بسیار امنیتی کارولینای جنوبی زندانی بود، برای کشتن یک زندانی دیگر بنام "رودولف تینر" استخدام شد. ابتدا تلاش کرد رودولف تینر را با مسموم کردن آب و خوراک، بکشد. ولی موفق نشد. سپس گسکینس دستگاهی شبیه به یک رادیو قابل حمل را در سلول تینر جای سازی کرد و به تینر گفت که این امر به آنها اجازه می دهد تا "ارتباط بین سلولی" را برقرار کنند.
هنگامی که تینر مطابق دستورالعملهای گسکینس گوشی را (که با مواد منفجره پلاستیکی س-۴ پر شده بود) را بگوش گذاشت، گسکینس مواد منفجره را از سلولش منفجر کرد و مغز تینر را از هم پاچید. گسکینس بعدا گفت: "آخرین چیزی که او [تینر] شنیده خنده من بود ." گسکینس برای قتل رودلف تینر محاکمه و به اعدام محکوم شد.
اسکینس درحالیکه منتظر مرگ بود، داستان زندگی خود را برای یک روزنامه نگار بنام ویلتون ارل (Wilton Earle) گفت.
وی ادعا کرد که بین ۱۰۰ تا ۱۱۰ دختر و پسر بچه نوجوان را بقتل رسانده است. از جمله "مارگارت پگ کاتینو" دختر ۱۳ سالهای سناتور جورج کاتینو (James Cuttino, Jr)، سناتور ایالت کارولینای جنوبی.
سرانجام گسکینس در تاریخ ۶ سپتامبر ۱۹۹۱ در ساعت ۱:۱۰ صبح اعدام شد.
در سال ۱۹۷۷ او چهارمین کسی بود که در کارولینای جنوبی بمجازات اعدام با صندلی الکتریکی محکوم و اعدام میشد.
تنها چند ساعت پیش از اینکه او را بصندلی الکتریکی ببندند، گسکینس تلاش کرد خود را با بلعیدن یک تیغه صورت تراشی بکشد، ولی سرفه کرده و موفق نشد.
آخرین کلمات او عبارت بودند از: "با وکلای من صحبت کنید. من آماده رفتنم."
(۱)هراس شبانه از اختلالات خواب است که در دانش روانشناسی خواب مورد بررسی و مطالعه قرار میگیرد. شخص مبتلا به هراس شبانه، با ترس شدید از خواب برمیخیزد در حالی که هنوز خواب است. این حالت نوعی از خواب تجزیه ای است. هراس شبانه بیشتر در بین کودکان و بویژه پسران بین دو تا شش سال رایج است. در بین بزرگسالان، زنان بیشتر مبتلا به هراس شبانه هستند. هراس شبانه معمولاً بعنوان علامتی شدیدتر از کابوس تلقی میگردد. در این اختلال کودک با گریه و بیقراری از خواب ناگهان برمیخیزد و درحالیکه بشدت عرق کرده ناآرام است و جملاتی نامفهوم میگوید گاهی شروع بحرکت میکند و در حالی که ظاهرا چشمانش باز است اما کماکان در خواب است.