شهریور ۲۵، ۱۳۹۶

همین بسکه از پا نیفتاده‌ای



بصحرا سرود اینچنین خارکن
که از کندن خار، کس خوار نیست
جوانی و تدبیر و نیروت هست
بدست تو این کارها کار نیست
به بیداری و هوشیاری گرای
چو دیدی که بخت تو بیدار نیست
چو بفروختی از که خواهی خرید
متاع جوانی ببازار نیست
جوانی گه کار و شایستگیست
گه خودپسندی و پندار نیست
نبایست برخیره ازپا فتاد
چو جان خسته و جسم بیمار نیست
همین بسکه از پا نیفتاده‌ای
بس افتادگان را پرستار نیست
مپیچ از ره راست بر راه کج
چو در هست حاجت بدیوار نیست
ز بازوی خود، خواه برگ و نوا
ترا برگ و توشی در انبار نیست
همی دانه و خوشه خروار شد
ز آغاز هرخوشه خروار نیست



قوی پنجه‌ای تیشه محکم بزن
هنرمند مردم سبکسار نیست
زر وقت باید بکار آزمود
کازین بهترش هیچ معیار نیست
غنیمت شمر جز حقیقت مجوی
که باری است فرصت دگربار نیست
همی ناله کردی ولی بی ثمر
کس این ناله‌ها را خریدار نیست
چو شب هستی و صبحدم نیستیست
شکایت ز هستی سزاوار نیست
کنند از تو درکار دل بازپرس
درین خانه کس جز تو معمار نیست
نشد جامهٔ عجب جانرا قبا
درین جامه پود ار بود تار نیست
درین دکه سود و زیان باهمند
کس از هر زیانی زیانکار نیست
گهی کم بدست اوفتد گه فزون
بساز ار درم هست و دینار نیست
مگوی از گرفتاری خویشتن
ببین کیست آنکو گرفتار نیست
بچشم بصیرت بخود درنگر
ترا تا در آئینه زنگار نیست
همه کار ایام درسست و پند
دریغا که شاگرد هشیار نیست
ترا بار تقدیر باید کشید
کسی را رهائی از این بار نیست
بدشواری ار دل شکیبا کنی
ببینی که سهلست و دشوار نیست
از امروز اندوه فردا مخور
نهانست فردا پدیدار نیست
گر آلود انگشتهایت بخون
شگفتی ز ایام خونخوار نیست
چو خارند گلهای هستی تمام
گلست اینکه داری بکف خار نیست
ز آزادگان بردباری و سعی
بیاموز، آموختن عار نیست
هزاران ورق کرده گیتی سیاه
شکایت همین چند طومار نیست
تو خاطر نگهدار شو خویشرا
که ایام خاطر نگهدار نیست
ره زندگانست عیبش مکن
گراین راه همواره هموار نیست
پی کارهائی که گوید برو
ترا با فلک دست پیکار نیست
بجائیکه بارست بر پشت مور
برای تو این بار، بسیار نیست
نشاید که بیکار مانیم ما
چو یک قطره و ذره بیکار نیست.

پروین اعتصامی