تیر ۲۶، ۱۳۹۶

هرمن وبستر ماجت .... Herman Webster Mudgett


هرمن وبستر ماجت، (زاده ۱۶ می سال ۱۸۶۱، Gilmanton)، که بیشتر با نام مستعار دکتر هنری هوارد هولمز ( Dr. Henry Howard Holmes) شناخته می‌شود بعنوان نخستین قاتل سریالی امریکایی به ثبت رسیده است. وی در روز ۷ می سال ۱۸۹۶ در فیلادلفیا واقع در آمریکا بدار آویخته شد.

تمامی قربانیان ماجت پیش از کشته شدن در اتاق‌های گاز با طراحی‌ ویژه، کشته شدن بر روی تخت شکنجه و یا حل شدن در حمام اسید، همگی‌ از بزرگ و کوچک مورد آزار و تجاوز جنسی‌ قرار گرفته و اجساد آنان هم از آزار و متلاشی شدن در امان نماندند. بنابر گفته پلیس بیش از ۲۰۰ قربانی شناخته شده در هتل او بقتل رسیده‌اند.

هرمن ماجت در سال ۱۸۶۱ در ایالت نیوهمپشایر بدنیا آمد. پدر او یک الکلی خشن و بربر بود که اغلب او و مادرش را که یک زن عمیقا مذهبی بود و کلمات کتاب مقدس را برای هرمان ماجت موعظه میکرد، بقصد کشت کتک زده و مورد ضرب و شتم قرار میداد.

هرمان ماجت در جوانی‌ کشف کرد که محبوب جنس مخالف است. او جذاب و هوشمند بود و آرزوی ورود به دانشکده پزشکی‌ در دانشگاه میشیگان را داشت. ولی‌ فقیر بود و پول دانشگاه را با ازدواج با کلاری ثروتمند تهیه کرد.
هرمن ماجت در سال ۱۸۸۴ وارد دانشکده پزشکی میشیگان شد. بعد از فارغ‌التحصیلی، به شیکاگو رفت. در دوران زندگی خود یک کارگر داروخانه را فریب داد و مالکیت یک هتل را ازآن خود کرد. او تعداد بیشماری از زنان را فریب داده و پس از اینکه به آنان تجاوز کرده و آنان را شکنجه میکرد در هتل خود بقتل می‌رساند، و کار بهمینجا ختم نشده و او با بیرحمی بروی اجساد آنها آزمایش و کالبدشکافی کرده و تازه پس از اینکه از جسد خسته میگشت اجساد تخریب شده را بدانشکدههای پزشکی میفروخت و ادعا میکرد که این افراد در طی حادثه کشته شدند.

در دوران دانشجویی با حقه بازی و تقلب و خودفروشی به ثروت دست یافت. تا جایی‌ که توانست هتل مرگ خود را در شیکاگو بسازد.

پس از تقلب از بیمه به ارزش ۲۰،۰۰۰ دلار آمریکا، که به قیمت زندگی بهترین دوست خود بدست آورد، او هتل مرگ خود را ساخت. این ساختمان سه طبقه بود، ۱۰۰ اتاق بدون پنجره، مارپیچهای بی‌شمار و لوله‌ای که از طبقه دوم به زیر
زمین میرفت و می‌توانست از طریق آن یک جسد را به زیرزمین بفرستد، با نیمکت معروفی که قربانیان را زنده زنده بر روی آن تشریح میکرد.

تعداد افرادی که او کشته ، نامشخص است ، اما مسلم است که اوج کشتار او برمیگردد به زمانی که یک نمایشگاه جهانی‌ در شیکاگو در سال ۱۸۹۳برپا میشود. صد‌ها هزار تن‌ مردم از گوشه‌ و کنار به آنجا آمده و این بهترین فرصت برای هرمان ماجت است که روزانه چندین آدم را به قتلگاه خود ببرد، بدون اینکه ردی از خود بجا بگذارد.
در سال ۱۸۹۳ و در طول نمایشگاه جهانی‌ (World Fair ) در شیکاگو، تعداد زیادی ناپدید شدند. و ناپدید شدن صد‌ها تن‌ به یکباره توجه عموم را بشدت بمساله جلب ساخت. بویژه آنکه اکثر این زنان آخرین بار در هتلی بنام ماجت (Mudgetts Hotel) دیده شده بودند. و از آن مهمتر اینکه پلیس هیچکاری درباره اطلاعات داده شده نکرده و صاحب هتل را که قاتل سریالی و زنجیره‌ای بود برای بازجویی نخواسته بود.
او درب هتل مرگ را برای گردشگران باز کرد و شروع به اجاره اتاق به آنان نمود. "هتل مرگ" یک واقعیت بود.
چند صد تن‌ به این هتل وارد شدند، اما هرگز دوباره بیرون نیامدند.
قربانیان او اکثرا دختران جوانی بودند که بسرعت فریب او را خورده و قربانی میشدند. او پوست و گوشت آنان را میتراشید و اسکلت آنان را میفروخت.

گاهی ارگان‌های داخلی‌ آنان را پس از آزمایش می‌سوزاند و برای این کار از دو کوره بزرگی‌ که درست کرده بود، بهره میگرفت. یا در بشکه‌های اسید فرو میبرد. و بدین ترتیب رد پای از خود بجا نمیگذاشت. هتل او تنها یک هدف داشت. کشتن برای رسیدن به چندین مقصود: پول، سکس و ارضای یک روح شیطانی که در قالب یک پژوهشگر ظاهر شده بود. و اتاق‌های هتل مرگ او که همگی‌ عایق صدا داشتند، بهترین جأ برای کشتار بودند، چرا که هیچکس صدای فریاد و التماس قربانیان را نمیشنید.
هرمان ماجت در نهایت به دلیل مشکلات مالی، مجبور به ترک شیکاگو شد. و او بعد‌ها برای سرقت اسب دستگیر، اما با قرار وثیقه آزاد شد.

در آخر پلیس با کشف هتل او، به جنایت او که در سراسر کشور و در کانادا صورت گرفته بود مشکوک شد. پس از دستگری ، هرمان ماجت خود از جنایتش ظرف ۲۰ سال پرده برداشت و به همه چیز اعتراف کرد.
در نهایت، او به قتل ۲۰۰ تن‌ متهم شد و در ۷ ومی سال ۱۸۹۶ در فیلادلفیا به دار آویخته شد.


در سال ۲۰۱۰ ، لئوناردو دی کاپریو، ستاره سینمای هالیوود، برای ساخت فیلمی از او، داستان این دکتر اسکلت فروش را خریداری کرد. پیش از این از روی داستان او ده‌ها کتاب و فیلم تهیه شده است.


در کتاب "هرمن ماجت" نوشته شده است که او در آخر بخاطر تقلب و فریب یک شرکت بیمه‌ دستگیر شده و تازه پس از آن است که پلیس به شکایتی که در زمینه قتل‌ها از هتل او شده بود، از وی بازجوی کرده است. در زمان بازجویی وی به قتل ۲۷ زن که در هتل خود آنان را کشته بود، اعتراف می‌کند. ولی‌ در زمان اعدام اعترافات خود را پس گرفته و ادعای بی‌گناهی کرد.


هرمن ماجت در روستایی در نیوهمشایر بدنیا آمد. او پسر یک کشاورز بنام لوی هورتون ماجت( Levi Horton Mudgett) بود. مادر او ثیو‌ دیت(Theodate Page Price) معلم روستا بود.
پدر و مادر او مهاجران انگلیسی‌ بودند که به سرزمین نو (آمریکا) مهاجرت کرده و مانند دیگر انگلیسیهای آنزمان از مسیحیان افراطی و بسیار مؤمن بودند. و سه فرزند خود را نیز بر طبق دستورات انجیل و بسیار مؤمن بار آورده بودند!

او را کودکی گوشه‌ گیر و بدون دوست و رفیق تعریف میکنند. از علایق او در کودکی ایستادن در کنار کوه و فریاد زدن و گوش دادن به پژواک‌ صدای خود بود. آشنایان او را با لقب "پسر ننه" توصیف کرده و میگویند که او همیشه مورد آزار و اذیت و تمسخر همسالانش قرار میگرفته است. حتی یکبار بچه‌های محل او را بگوشه‌ای برده و با نشان دادن یک اسکلت به او، ماجت را تاسرحد مرگ ترسانده اند. ماجت در نوجوانی عاشق پسری به نام تام شد که از خودش چند سال مسن تر بود. ولی‌ این عشق سرانجام خوبی‌ نداشته و در جریان یک بازی، تام بیچاره از بالای بام یک خانه متروکه بزیر افتاده و درجا کشته میشود. گفته میشود مرگ تام اثر عمیق روحی‌ بر ماجت گذشته و او را بیش از پیش از مردم گریزان کرده است.

بااینحال او در کلاس درس نمرات خوبی‌ داشته و در ۱۶ سالگی خود آموزگار شده و تدریس میکرده است. در ۱۸ سالگی با دختری بنام کلارا از خانه فرار می‌کند. سپس با وی ازدواج کرده و کلارا اولین همسر حقوقی ماجت ثبت شدهست.

در ۳ فوریه ۱۸۸۰ صاحب پسری میشود و او را رابرت لورینگ ماجت مینامد. این پسر در بزرگسالی‌ بکار حسابداری در اورلاندو مشغول میگردد.
در سال ۱۸۸۴ ماجت با دیپلم پزشکی از دانشگاه میشیگان، فارغ تحصیل میشود. برخی از استادان دانشگاه از او بعنوان "یک رذل" یاد میکنند. زیرا در زمان تحصیل بیک زن آرایشگر وعده ازدواج داده و پس از اینکه او را میفریبد، زیر قول خود میزند و این رسوایی در تمامی دانشکده بر سر زبانها می‌افتد. ماجت در ماه جولای سال ۱۸۸۶ در شیکاگو شروع بکار میکند. و در ۲۸ ژانویه ۱۸۸۶ با زن دیگری بنام میرتا ز. بلکنپ (myrta Z. Belknap) ازدواج کرده، و از او صاحب یک دختر بنام لوسی میشود.
ماجت در ۹ ژانویه ۱۸۹۴ در دنور با یک زن سوم، جورجیانا یوک (Georgiana Yoke)ازدواج کرده و در این حال و همزمان صاحب سه همسر است.
پس از افشای او بعنوان یک قاتل بیرحم، همسر دوم او میگوید: " فکر نمی‌‌کنم در دنیا مردی بهتر از ماجت وجود داشته باشد. او یک شوهر ایده‌آل بود. هرگز حرف‌های ناخوشایند و تلخ و سرد نه به من و نه به دختر کوچکمان نزده و هیچگاه بمادر من بی‌ احترامی نکرده و ترش روی نشان نداده و برعکس او همیشه شاد و خرسند بود. حضور او آرام بخش خانه بود، ماند روغنی که در آب جوش بریزند! او عاشق کودکان و حیوانات بود و همیشه با آنها بازی میکرد و ما همیشه یک سگ و یا گربه در خانه نگاهداری میکردیم."

زمانی‌ که ماجت در شیکاگو بود روزی بطور کاملا اتفاقی از کنار داروخانه‌ای که برای فروش گذاشته بودند، عبور میکند. ماجت داروخانه را از بیوه زنی‌ میخرد، ولی‌ هرگز پولش را به او نمیدهد. و زمانی که بیوه زن از او شکایت می‌کند، دیگر اثری از زن پیدا نمیشود و ناگهان ناپدید میگردد. توضیح ماجت در این باره این بود: " پس از اینکه پول مغازه را از من گرفت، پی‌ کار خودش رفت!" این زن هرگز یافت نشد.

روبروی این داروخانه زمینِ متروکه‌ای وجود داشت که ماجت آن‌ را بنام دیگری ( Hiram S. Campbell) خریداری کرده و درآن یک ساختمان سه طبقه ساخته بود. و آنرا "قلعه من" مینامید. ماجت در طبقه همکف چندین مغازه ساخته و آنان را اجاره داده بود. و طبقه سوم را دفتر کار و محل زندگی‌ خود، و طبقه دوم آنرا برای اجاره اختصاص داده بود. این طبقه دوم در واقع همان هتلی است که ماجت زنان را در آنجا شکنجه، کشتار، مثله و بر روی آنان آزمایشات عجیب و غریب شیمیایی کرده و سپس اجساد متلاشی شده را به دانشگاه میفرخته است. طبقه‌ای که بعد‌ها هتل نامیده شد (در جریان یک فستیوال جهانی‌ در سال ۱۸۹۳)، به معنای واقعی‌ کلمه مرموز و پیچیده بوده و تازه واردین نمیتوانستند ازآن سر درآورند.

دالانهای عجیب زاویه دار، راه پله‌هایی‌ که منجر بجای نمیشد، اتاقها و درب‌های مخفی ، پنجره‌هایی‌ که بجایی‌ باز نمیشدند، راهرو‌ها پیچ در پیچ و دالان‌های درازی که بجایی‌ ختم نمیشدند و اتاق‌های که فقط از خارج باز می‌شدند. از ۳۵ اتاقی که در این طبقه وجود داشت، بیش از نیمی از آنان مرموز و بسته بود. اکثر آنها بدون پنجره بودند، و تنها از خارج باز می‌شدند. در یکی‌ از اتاقها یک گاوصندوق عظیم قرار داشت که یک لوله گاز در آن تعبیه شده بود و می‌توانست بعنوان یک اتاق گاز عمل کند.

اتاق دیگر با ورقه‌های آهنی ایزوله و با آزبست عایق شده بود، و یک لوله گاز عظیم هم در آنجا وجود داشت. بقایا و خاکستر در آن بجا مانده بود. استدلال پلیس این بود که ماجت از این اتاق برای به آتش کشیدن قربانیان استفاده میکرده است.


برخی از اتاق‌ها عایق صدا بود، در حالی که سقف برخی‌ از آنان بسیار کوتاه بود و درکف برخی‌ از این اتاق‌ها یک دریچه وجود داشت که با چند پله بیک پستویی کوچکتر که در زیر اتاق قرار داشت می‌رسید. در تمامی اتاق‌های طبقه اول، و همچنین در گاوصندوق بزرگ، لوله‌های گاز بخوبی تعبیه شده بود.
عرضه گاز از یک قفسه در اتاق خواب ماجت کنترل می شد. در این قفسه همچنین زنگ الکتریکی قرار داشت که بمحض اینکه دربِ یک اتاق در طبقه دوم باز میشد، شروع بزنگ زدن میکرد. از این اتاق خواب! یک دالان تنگ و تاریک و باریک بزیرزمین میرسید. در زیرزمین انبوهی از استخوانهای انسان و حیوان بروی هم انباشته شده بود.

پلیس از چاله‌هایی‌ که در زیر زمین بود تعداد زیادی استخوانهای انسانی‌ که به آهک آغشته بودند بیرون کشید. در میان این آنها استخوانهای دنده و ران چندین کودک نیز دیده میشد.

در زیرزمین همچنین تعدادی بشکه حاوی اسید و آهک قرار داشت. در زیر یک میز باریک و دراز اسکلت چندین زن پیدا شد. همچنین ماشین آلات عجیب و غریب که احتمالا برای اثبات تئوری ماجت ساخته شده بودند، که گفته بود:" بدن انسان می تواند به اندازه دو برابر طول طبیعی خود کشیده شود!"

در درون گاوصندق عظیم، رد پایِ سوخته یک زن وجود داشت که به هیچ ترتیبی نمی‌شد آنرا پاک کرد. در گزارش پلیس آمده است که ماجت ابتدا و پیش از اینکه زن پا در گاوصندق بگذارد بر روی کف آن اسید ریخته و سپس زمانی‌ که زن پا در گاوصندوق می‌گذرد آنرا به آتش می‌کشد، در این حال پایِ زن بر اثر فعل و انفعالات شیمیایی به کف چسبیده و جدا نمی‌شود. و بدین ترتیب ماجت واکنش شیمیایی و ترکیب اسید و گاز را توام با کتالیزور گرما و آتش، بر بدن آدمی‌ آزمایش کرده است.
ماجت یک مخزن آهن در زیرزمین نصب کرده بود، که در آن زباله و مواد شیمیایی ریخته و از آنها گاز سمی تولید میکرد. این مخزن بعد‌ها در یک حراج به قیمت ۲۰۰۰ دلار بفروش رفت. هتل جنایت ماجت هم بعد‌ها ویران گشته و بجای آن یک اداره پست ساخته شد.

در اوایل سال ۱۸۹۱، یک طلا ساز جوان بنام کانر، یک مغازه طلا سازی در طبقه اول از ماجت اجاره کرد. کانر همچنین یک آپارتمان در هتل ماجت اجاره کرده و همراه با همسرش جولیا و دختر ۸ ساله‌شان در آنجا بسر می‌بردند. پس از چندی خواهر ۱۸ ساله کانر، گرتی، هم به این خانواده‌ پیوست. روزی ماجت از کانر خواست تا بدرون گاوصندق رفته و تا آنجا که میتواند با صدای بلند داد بکشد، چرا که او میخواست عایق بودن صندوق نسبت به صدا را آزمایش کند. کانر این کار را انجام داد ولی‌ به خاطر احساس بعدی که به او دست داده بود با عجله از گاوصندق بیرون آمده و در کمال تعجب، هرگز از ماجت نپرسید که او یک گاوصندوق ضدّ صدا، برای چه میخواهد.

ماجت با هر دو زن، جولیا و گرتی، رفتاری نانجیبانه و سبکسر داشت. تا جایی‌ که یک روز گرتی با ناراحتی‌ بسیار به خانه آمده و به برادرش، کانر، گفت که تصمیم به بازگشت به آیووا را گرفته و دیگر نمیخواهد زیر سقفی که ماجت زندگی‌ می‌کند، بماند و با عجله به خانه سفر کرد. ولی‌ پس از مدت کمی‌ ازبازگشت بخانه بطور مرموزی مرد.

در همین حال کردم ماجت داروخانه خود را به کانر فروخت. و کانر نپرسید چرا ماجت محل کار پر سود خود را ناگهانی میفروشد. ولی‌ پس از مدت کمی‌ انگیزه فروش داروخانه از طرف ماجت مشخص شد. کانر پس از تحویل گرفتن داروخانه متوجه شد که ماجت بر روی سند داروخانه مبلغ هنگفتی از بانک وام گرفته است. و پرداخت وام بطور اتومات به عهده صاحب داروخانه که اینک کانر است، میباشد.

کانر به ماجت بابت این حقه‌بازی و تقلب اعتراض کرد. و ماجت شانه‌ بالا انداخته و به او گفت: گناه خود کانر است و به او ربطی‌ ندارد.

از طرفی‌ کانر به رابطه پنهانی‌ ماجت با زنش پی‌ برد و تقاضای طلاق کرد. ولی‌ نتوانست قیومیت دخترشان را بگیرد. مادر و دختر در آپارتمان اجاره‌ای در هتل ماجت ماندند. شب سال نو ۱۸۹۱ آخرین شبی‌ بود که مادر و دختر در هتل دیده شدند. پس از آن بطور مرموزی ناپدید گشته و دیگر هرگز کسی‌ آنان را ندید. ماجت در توضیح ناپدید شدن آنان گفت: که آنها را دیده که به جایی‌ نامعلومی سفر کردند، بدون اینکه توضیحی به او بدهند! یک ماه پس از ناپدید شدن مادر و دختر، در در ماه ژانویه سال ۱۸۹۲ ماجت آپارتمان آنان را به خانواده دیگری اجاره داد.