آدمی به چند راه دچار خودپسندی میشود:
- وقتیکه تابیکران مردمی را میبیند که اشتباه میکنند و نمیدانند که اشتباه میکنند و وقتی به آنها بادلیل و مدرک نشان میدهد که اشتباه میکنند، به او میخندند و او را متهم به بیماری روحی میکنند. و پس از چند سال وقتی براثر نتایج ناشی از اشتباهشان سرشان بسنگ خورده و خونین میشوند، تازه میفهمدند حق باآدمی که بهش خندیدند بوده و او را تائید میکنند. تکرار این ماجرا، آدمی را که درحال زندگی کرده و بیشتر و بهتر از دیگران مطالب و پدیدهها را میبیند و میفهمد، دچار خودپسندی و خودبزرگبینی میکند. و طبیعی است که در میان جمعی نابینا از چشمان بینایت متشکر باشی.
- وقتیکه آدمی براحتی میتواند دیگران را بفریبد و آنانرا آنچنان شستشوی مغزی دهد که هرکاری که خواست برایش انجام دهند. این حکمرانی بر مخ دیگران در دراز مدت هم آدمی را دچار خودپسندی و نارسیسیم مینماید. و طبیعیست که وقتی از نظر فکری بردیگران تسلط یابی، در نتیجه از بالا به آنان نگاه خواهی کرد و در دل بحماقتشان پوزخند زده و هیچ احترامی برایشان قائل نخواهی بود.
- وقتیکه مرتبا از طرف مادر به او لقب دودول طلا داده شود و کارهای اشتباهش ندیده گرفته شده و در کودکی و دوران تسلط والدین براو، به بیراه رانده شود. در اینحال دچار خودپسندی کاذب گشته و عقده خودبزرگبینی او تو ذوق زننده است. طبیعیست در جامعه بشری دچار شکست، تنهایی و نامیدی و تمسخر گشته و مردم هیچ احترامی برای این طبل توخالی قائل نخواهند شد. و درآخر و در بهترین حالت گوشهگیر و گوشه نشین خواهد شد. مردم در چنین حالتی اگر قدرت داشته باشند، او را تاسرحد مرگ شکنجه روحی خواهند کرد. و اگر چنین شخصی برسر قدرت باشد و مردم نتواند براو دست یابند، در نتیجه بشدت مورد تمسخر مردم قرار گرفته و مرتبا برایش جک و فضیحت ساخته و به او میخندند.
- وقتیکه قسمتی از مغز آدمی زایل گشته و بر اثر ضربه دچار اختلال گشته و دگرگونی یابد و آدمی بر اثر فعل و انفعالات شیمیایی حادث در مغز، دچار خودبزرگ بینی و خودپسندی گردد. طبیعیست در چنین حالت عذر او موجّه است و میبایست با او مدارا کرد و در پنهان برایش دلم سوزند.