تابکی جانکندن اندر آفتاب ای رنجبر
ریختن ازبهرنان از چهر آب ای رنجبر
زینهمه خواری که بینی زآفتاب و خاک و باد
چیست مزدت جز نکوهش یا عتاب ای رنجبر
از حقوق پایمال خویشتن کن پرسشی
چند میترسی زهر خان و جناب ای رنجبر
جمله آنانرا که چون زالو مکندت، خون بریز
وندران خون دست و پائی کن خضاب ای رنجبر
دیو آز و خودپرستی را بگیر و حبس کن
تا شود چهر حقیقت بی حجاب ای رنجبر
حاکم شرعی که بهر رشوه فتوی میدهد
کی دهد عرض فقیران را جواب ای رنجبر
آنکه خود را پاک میداند زهرآلودگی
میکند مردار خواری چون غراب ای رنجبر
گر که اطفال تو بیشامند شبها باک نیست
خواجه تیهو میکند هر شب کباب ای رنجبر
گر چراغت را نبخشیدهست گردون روشنی
غم مخور میتابد امشب ماهتاب ای رنجبر
درخور دانش امیرانند و فرزندانشان
تو چه خواهی فهم کردن از کتاب ای رنجبر
مردم آنانند کز حکم و سیاست آگهند
کارگر کارش غمست و اضطراب ای رنجبر
هرکه پوشد جامهٔ نیکو بزرگ و لایق اوست
رو تو صدها وصله داری بر ثیاب ای رنجبر
جامهات شوخست و رویت تیره رنگ از گرد و خاک
ازتو میبایست کردن اجتناب ای رنجبر
هر چه بنویسند حکام اندرین محضر رواست
کس نخواهد خواستن زیشان حساب ای رنجبر.
پروین اعتصامی