تیر ۰۵، ۱۳۹۶

عذابی چنین گران


عذابی چنین گران که اگر هم دردی فزونتر ازآن بتوان یافت، ناخوشایند تر ازآن نمیتوان یافت.
میفرمایند چندین میلیون سال از پیدایش آدمیان بر روی زمین میگذرد. و درزای زندگی‌ انسانی‌ بر روی کره زمین، قدمتی میلیونی دارد. صرف نظر از اینکه آگاهی‌‌های ناقص بشر امروزی درست باشد و یا خیر، یک مطلب بیشک و بی‌ تردید، حقیقت محض است. این حقیقت دردناک که آدمیانِ چند میلیون سال پیش با آدمیان امروزی کوچکترین تفاوتی از نظر اخلاق و روحیات نداشته و از روز نخست پیدایش دچار دیو‌های هفتگانه، غرور و نخوت، حسد و بدخواهی، آز و طمع، خشم و غضب، شکم پرستی و زیاده خواهی، خسّت و تنگ چشمی، تنبلی و تنپروری بوده، هستند و خواهند بود. و تازمانی‌ که این دیو‌ها در درون آدمی‌ باشد هیچ راهی‌ بجز اخراج از بهشت و اجبار تحمل زمین و زیستن در کنار دیگر خبثا، برایش متصور نیست.

اما میتوان بگونه‌ای بسیار ساده آرامش را به آدمی‌ برگرداند، و زندگی‌ فانی و باقی‌ را برایش تا حدودی هر چند در دوزخ و در میان آتش، تحمل پذیرتر کرد.

چون از روده درازی بسیار بیزارم بسرعت و به اختصار اشاره می‌کنم که عاقل را همین یک اشاره بس است و دیگر کسان هم بروند با مشکل خود تا قیامت بسوزند و بسازند.

کنترل دست و دهان، تنها راهی‌ است که آدمیان را بخرسندی و دلشادی در روی زمین و آرامش در ابدیت رهنمود میسازد.

۱- کنترل دهان، برای برقراری اعتدال خوردن و آشامیدن، و پرهیز از گفتار زیاده و بیهوده. یعنی‌ این سوراخ را نگهبانی گذاشتند تا جلو ورود و خروج ضایعات و زیادت‌ها را بگیرد. بهمین سادگی‌.

۲- کنترل دست، برای جلوگیری از دراز شدن آن بداشته‌های دیگران، اعم از مال و زن و کودک ، و بازداشتن آن از کوفتن برسرِ ناتوان و کوچکتر.

بگفتاری دیگر همه را رها کردن و تنها برسرِ همین دو عضو آقا بودن تا دیگران را بدرد نیاورند. و در نتیجه و بر اساس جبرِ هر چه کنی‌ بخود کنی‌، پژواک‌ کردار این دو به منبع و چشمه برنگردد.
آن خوشی که به اقبال ناپایدار وابسته است، و مردمان جهان را چنین برنج و تلاش وامیدارد، وهمی و خیالی بیش نیست.