آلت پرستی ِ ترکان پیش از جنگ جهانی اول و اتحاد انگلیس و فرانسه و حمله به غرب ایران و اشغال بخش عظیمی از غرب ایران که امروزه ترکیه نامیده میشود.
احمد بن فضلان در سفرنامه ی خود می نویسد: هر یک از ترکان تکه چوبی به شکل آلت مردی تراشیده و به گردن خویش می آویزد و چون قصد سفر یا برخورد با دشمن کند آن را می بوسد و بر آن سجده می گذارد و می گوید : خدایا با من چنین و چنان بکن !
من به ترجمان خود گفتم : از یکی از ایشان بپرس دلیل آنها برای انجام این کار چیست و چرا این آلت را خدای خود ساخته اند؟ گفت: زیرا میگویند من از آن بیرون آمده ام و برای خود آفریننده ای نمی شناسم !
(سفرنامه ی احمد بن فضلان ترجمه ی ابوالفضل طباطبایی صفحه ی ۷۹)
ابن فضلان با نام کامل احمد بن فضلان کسی است که در حدود ۱۵۰ سال پیش سفری از طریق ایران به روسیه انجام میدهد. ظاهرا حامل پیامی است برای اجیر ساختن مزدور از قبایل ترک که در استپهای آنجا میزیستند و آنها را برای جنگ تجهیز کند. وی در ضمن عبور از شهرهای ایران و تماس با ایرانیان، از آداب و سنن و معرفت و مسلک شگفت انگیز و مهمان نوازی ایرانیان بویژه مردم شمال بسیار مینویسد و با تحسین آنها را میستاید. در نسخه اصلی از سفر نامه میتوان بسیاری از آداب و ویژگیهای ایرانیان قرن ۱۹ را از زبان وی خواند. مثلا مینویسد در ایران هیچ گدایی پیدا نمیشود و اگر در شهری بیگانهای گدایی کند، ننگ مردم آن شهر محسوب میگردد و دیگر شهرها مردم آن شهر را با تحقیر نگاه میکنند. در نسخههای تحریف شده، این تعاریف و تحسینها بکلی سانسور شده و تنها اینجا و آنجا از آنها سخن رفته است. سفر نام وی از اینجهت اهمیت مییابد که تاریخ زندهای را از مدنیّت انسانهای قرن ۱۹ میدهد. این فرد کسی است که احتمالا توسط غربیها مأموریت یافته تا به قبایل ترکها رفته و لشگری از آنان را برای جنگ بهمراه آورد. او خاطرات خود از سفر در شهرهای آباد ایران را پس از امپراتوری صفوی که به دلایل نامعلوم ( احتمالا بلایای طبیعی مثلا زمین لرزه که مرکز این امپراتوری که ایران کنونی است را از هم میپاچد و پس از این است که قبایل وحشی عرب و ترک که در مرزهای این امپراتوری عظیم میزیستند از فرصت پیش آمده استفاده کرده و به شهرهای آباد ایران حمله کرده و جنایات بیشماری را مرتکب میشوند. آنچه که بعنوان حمله اعراب و ترک در تاریخ میخوانیم قدمتی کمتر از ۳۰۰ سال دارد و تازه از این زمان است که اسلام و ترک و عرب وارد تاریخ ایران میشوند. ولی به دلایل سیاسی و پوشاندن دزدیهایی که قبایل غربی ( که امروزه اروپا نامیده میشوند ) و برای مخدوش ساختن تاریخ ایران، حمله و مذهب آنان قدمتی ۱۴۰۰ ساله مییابد. و با اضافه کردن جملات و بخشهای به ادبیات ایران، آنها را جا میاندازند. و سرگذشت استانداران ایران، (احتمالا دیلمیان، سلجوقیان، غزنویان و و و که هیچ کدام هم ترک نبودند) میشود بخشهای اصلی تاریخ ایران و بجای نام بردن از امپرتوران عظیم ایران، استاندارن ایران بعنوان حاکمان این امپراتوری مطرح میگردند. (که همین حاکمان نیز در ۳۸ سال حکومت نوکران بیگانه به دیگران بذل و بخشش میشوند و تو گویی ایران اصلا وجود نداشته و دنیا همه موجودیت خود را مدیون نیاکان ایرانیان نیست). پس از امپراتوری صفوی ایران ابتدا بخشهای اروپایی وغربی خود را از دست میدهد، سپس آفریقا از پیکر ایران جدا میگردد، و پس از آن نوبت به ۱۷ شهر قفقاز، پاکستان، هندوستان، افغانستان، سوریه، عراق، ترکیه و یونان میرسد. این گفتار هزاران سند سنگی در پشت خود دارد. به آثار باستانی همشکل و یکسان ایرانیان در ایتالیا، اسپانیا، لیبی، ترکیه، مصر، تونس، نیجریه، سومالی، عراق ، هند، سوریه و ایران نگاه کنید و شباهتی که در آنها مییابید جای هر شکی را از میان برمیدارد.
بهرحال این شخص بمحل سکنی قبایل ترک ساکن استپهای روسیه کنونی سفر کرده و شرح سفر خود را مینویسد.
خواندن این سفرنامه خالی از لطف نیست، البته اگر بتوانید نسخه اصلی آنرا بیابید. چرا که نسخهی که هزاران حاشیه و پیش نویس و مقدمه و پس نویس و تفسیر و تعبیر و سانسور با آن قاطی کردهاند، ملقمهای است که خواندن هر سطر از سفر نامه را دچار اشکال مینماید.
گوشه هایی از این سفر نامه:
نزد قزها:
چون راه مزبور طی شد به قبیلهای از ترکها بنام قزها رسیدیم. آنان مردمی صحرا نشین هستند و خانهٔ مویی یا سیاه چادر دارند و همیشه در حرکتند. برسم صحرا نشینان یکدسته از این چادرها در یکجا و دسته دیگر در جای دیگر گرد هم جمع میباشند. این مردم زندگی صحرایی دارند و در رنج و مشقت به سر میبرند. در این حال مانند الاغ گمراهند، به خدا ایمان ندارند و فاقد عقل و شعور اند و هیچ چیزی جز آلت نمیپرستند. ایشان در کار خویش با هم مشورت میکنند، اما وقتی در امری اتفاق نمودند، یکی از پستترین و فرومایترین آنان از میانشان برخاسته و قرارشان را بر هم میزند. این مردم خود را نمشویند و غسل و جنابت نمیشناسند و با آب بویژه در زمستان سر و کار ندارند. زنان ایشان خود را از مردان خویش و از دیگران نمیپوشانند. همچنین زنان هیچ جایی از بدن خود را از هیچ کس پنهان نمیکند و همه کس میتواند آن را ببیند. یک روز نزد یکی از مردان ایشان نشستیم. همسرش نیز نزد ما بود. او در حالی که با ما صحبت میکرد، پیش روی ما فرج خود را باز کرد و خارش داد. ما روی خود را پوشاندیم و گفتیم استغفرالله. رسم ترکها اینست که هر وقت میبینند مسلمانی تهلیل میکند آنرا بزبان آورند بدون اینکه معنای آنرا بدانند. ترکها گوسپندها را سر نمیبرند، بلکه آنقدر بر سر آن میکوبند تا بمیرد.