منما راه که دارم سر سرگردانی
ناخورده شراب میخروشیم
بنگر چکنیم اگر بنوشیم
ازبیخبری خبر نداریم
پس بیهده ما چه میخروشیم
تا چند پزیم دیگ سودا
کزخامی خویشتن بجوشیم
دل مرده، برون کشیم خرقه
وز ماتم دل پلاس پوشیم
این زهد مزوری که ماراست
کس مینخرد چه میفروشیم
با آنکه بما نمیشود راست
این کار ولیک هم بکوشیم
باشد که زجام وصل جانان
یکجرعه بکام دل بنوشیم
شب خوش بودیم بیعراقی
امروز درآرزوی دوشیم.
عراقی