آدمهای دلمرده و کسالت آور بدترین نوع از گروه آدمیانند، شرورها را بهتر میتوان تحمل کرد.
-دخترتون چند سالشه؟
- تازه ۱۹ سالش شده و تا حالا با هیچ پسری دوست نبوده!
- یعنی تا بحال سکس نداشته؟
- وای نه، و من چقد خوشحالم از اینکه دخترم دوست پسر نداشته!
- فرض محال که محال نیست، اصلا گیریم که این ادعا درست باشد، در این حالت تازه مثل این میماند، مادری که کودکش از گرسنگی در حال مرگ است بگوید: من چقدر خوشحالم که کودکم گرسنه است!
- سکس با گرسنگی فرق دارد!
- چه فرقی دارد؟ هر دو نیاز طبیعی آدمی است
- فرقش این است که آدمی از گرسنگی میمیرد ولی از بی سکسی کسی تا حالا نمرده!
- من مرد سالمی را میشناسم که دقیقا بخاطر اینکه سکس نداشت مرد، و درست بخاطر مریضی جسمانی، بخاطر آسیبی که بدلیل نداشتن سکس به سلولهای مغزش وارد شده بود
- اینا استثنا هستند
- نه اتفاقا آدمی گاهی از مریضیهایی از پا درمیاید که هیچ نشان و علامت مشخصی ندارند. و بذر این بیماریها بویژه در دوران جوانی کاشته میشود. برای بدن یک جوان سکس یک نیاز شدید است، نداشتن سکس آسیب جدی به سلولهای عصبی و بویژه سلولهای مغز وارد میآورد. در این حالت جوان تب ندارد، درد ندارد، عطسه نمیکند، از دو سوراخ دماغ او آب سرازیر نمیگردد، ولی دچار رنج و ناراحتی میشود که تا آخر عمر گریبانش را رها نخواهد ساخت که کمترینش این است که همیشه دلمرده و بی ذوق و شوق است.
- اینها تئوری است و هیچ مبنای علمی ندارد!
- شما علم را قبول داری؟
- بله علم را قبول دارم
- چند سال است در اروپا زندگی میکنید؟
- بیش از ۳۰ سال
- و با همه اینها از این خوشحال هستید که دختر ۱۹ سال شما تابحال سکس نداشته؟
- بله و به آن افتخار هم میکنم
- مشکل ایرانیانی که پس از فتنه ۵۷ و حمله تروریستهای ترک و پلستینی به ایران و اشغال کشور مجبور به مهاجرت از سرزمین خود شدند، بسیار واضح و آشکار، این است که از آن زمان تا کنون، انگار گذشته نزدیک به ۴۰ سال را حتی یک روز هم حس نکردهاند! انگار اکثر این جماعت را در جعبههایی قرار داده و درش را مهر و موم کردهاند. هنوز در سالهای ۵۰ ایران زندگی میکنند. هیچ یاد نگرفته اند و هیچ هم یاد نخواهند گرفت. هنوز وقتی عاشورا میشود، سیاه میپوشند، و ظهر عاشورا حتما قطره اشکی هم میریزند. هنوز سفره ابوالفضل، گوسپند و دیگر چشم زخمها را نذر میکنند، و بطور نیابتی و با فرستادن پول، این نذرها را توسط خانواده و یا آشنایانی که در ایران هستند، انجام میدهند، هنوز به دختری که دوست پسر داشته باشه به چشم دختر بد نگاه میکنند، هنوز جرات نمیکنند با زنی که تنها زندگی میکنن، رفت و آمد کنند و الا آخر. این تنها مشکل شما نیست، این مشکل نسلی است که ۳۸ سال پیش منجمد شده و یخهایش آب شدنی هم نیست. و غمانگیز تر از همه این است که بعنوان نسل روشنفکر ایرانی هم خود را جا میزنند!!! در حالی که نسلهایی که در خود ایران بزرگ شده اند، هر چند وارثان تربیت نکبتی هستند که به آنها تحمیل شده ولی دست کم، دگم و منقبض نیستند و اتفاقا بسیار دلباز در راه دانستن و بهتر دانستن تلاش میکنند. ولی نسل سوخته ۵۷ که از کشور بیرون زده، بطور واقعی نسلی سوخته و بیخاصیت است. نسلی است که حتی لباس پوشیدن و آرایش سر و صورتش همان ۵۷ای است، نسلی است که تو جشنها همانگونه میرقصد که آخرین بار در ایران ۵۷ میرقصیده، نسل تابلوی است که هر جا میرود، ظاهر و باطنش جیغ میکشد که کم دارد، و امروزه همان نگاهی را به تکامل بشری دارد که سالهای ۵۰ ایران همه دنیا نسبت به آن داشتند. دنیا بطرف بهتر درک کردن پیش رفته است، در حالی که برای یک مادر ایرانی، با وجودی که ۳۰ سال است در خارج از ایران زندگی میکند، هنوز این یک شادی و دلش خوشی است که دخترش تا سنّ ۱۹ سالگی سکس نداشته و باکره است!