آذر ۲۴، ۱۳۹۵

داستان شب احمق ها


ابو عبدالله جعفر صادق میگوید:
هنگامی كه علی نماز ظهر را خواند متوجه جمجمه ای شد و با آن صحبت نمود …با جمجمه ای مشغول شد تا خورشید غروب نمود پس با سه زبان انجیل با آن صحبت كرد تاعرب آن سخن را نفهمند !
علی برای اینکه نماز عصر وی قضا نشود به خورشید دستور داد غروب نکند اما خورشید گفت : برنمی گردم ومن رهایی یافتم!
حضرت علی نزد خداوند دعا كرد خداوند هفتاد هزار زنجیر آهنی بسوی خورشید فرستاد، فرشتگان، زنجیرهارا بگردن خورشید انداختند آنرا بر چهره‌اش كشیدند تا اینكه سپید و پاك برگشت!!


(بحار الانوار . جلد ۴۱ . صفحه ۱۶۶)