چند نکته که در مورد گوز و گوزیدن باید دانست:
۱- آدمی بطور معمول تا ۱۴ بار در روز میگوزد. حجم گازی که از روده آدمی از این تعداد گوزیدن، خارج میشود، میتواند یک بادکنک را کاملا پر کند. اگر تعداد گوزیدن روزانه، از این تعداد فراتر رود نشان از بیماری روده و معده نزد گوزو است.
۲- سرعت گوز و یا گازی که از نشیمنگاه آدمی خارج میشود، ۱۱ کیلومتر بر ساعت است.
۳- ۹۹ درصد از گوزها بی بوو و خاصیت است. تنها یک درصد دارای بویی است که مردم را بخروج از اتاق وادار میسازد. ولی پیش از اینکه اتاق را ترک کنید، باید بدانید که بر طبق پژوهشهای دانشمندان! غربی، بوی گوز برای دماغ و سلامت آدمی خوب است و باید از فرد گوزو بخاطر بوی بد گوزش تشکر کرد!
۴- مردان بیش از زنان میگوزند، ولی در عوض گوز زنان بد بوتر از گوز مردان است. زیرا در خون زنان مقدار بیشتری سولفید هیدروژن وجود دارد که با اکسید نیتریک ترکیب شده و گازی را تشکیل میدهد که میتواند فشار خون را تنظیم کند و مانع از آسیب میتوکندری شود . (سولفید هیدروژن (hydrogen sulfide) گازی است بیرنگ، سمی و آتشگیر که بوی آن شبیه به بوی تخم مرغ فاسد است. این گاز بصورت گاز فاضلاب و متعفن همراه با ایجاد خفقان شناخته میشود. گاز سولفید هیدروژن بطور طبیعی در نفت خام، مخازن گاز طبیعی، گازهای آتشفشانی و چشمههای آب گرم وجود دارد.)
۵- واژه گوز در پارسی بمعنای گوناگون است و از آنجا که ۳۰۰ سال است با پارسها مبارزه میشود و بیشترین حملهها متوجه زبان پارسی است، این است که واژگان پارسی را بجای کلمات زشت استفاده میکنند. مثلا "خایه" که در شاهنامه فردوسی بجای تخم بکار برده میشود، در جامعه بعنوان کلمهای زشت جا انداخته شده و واژه عربی "بیضه" یک واژه محترم شناخته میشود! در مورد گوز هم همین کم لطفی و سیاست بکار رفته است.
در پارسی گوز بمعنای: گردکان و یا گردو است (۱) و شاید صدای شکستن گردو، مایه و اساس خواندن گاز معده بنام گوز باشد!
همچنین بمعنای نیمه گنبد، خمیدگی، نیمه دایره هم میباشد. و در اکثر کتب ستاره شناسی و نجوم ایرانی که پایه و اساس همه دانش بشری است، بیشترین استفاده از این کلمه شده است که به معنای گنبد نیمه میباشد. (۲)
در پارسی گوز مخفف کلمه گوزن است که البته متفاوت خوانده میشود.(۳)
۶- گوز در فرهنگهای مختلف دارای جایگاههای متفاوتی است. مثلا در آمریکای جنوبی هنوز مردمی هستند که برای خوشامد به مهمان، همان دمِ در برایش میگوزند. در نزد اعراب، رسم چنین بود ( و شاید هنوز هم باشد) که پس از خوردن خوراک دسته جمعی اگر مهمان بلافاصله نمیگوزید، در واقع یک نوع بی احترامی به میزبان محسوب میشد. در چین و کشورهای شرق آسیا هم گوزِ پس از خوراک یک نوع تشکر از میزبان به خاطر خوراکی است که پیش کش کرده است. در غرب به دلیل اینکه بیشتر مردم دچار ناراحتیهای گوارشی بوده و هستند، به همین دلیل هم بیش از دیگر مردم دنیا میگوزند. و به همین دلیل هم مسابقات گوزیدن بسیار رایج و متداول و معمولی است. در ایران شخص را بخاطر گوزیدن طرد کرده و گوزو ننگین میگشت که هنوز هم این باور در بین مردم رایج است.
۷- گوز بطور اسرار آمیزی موجبات شادی جمعی است و این در مورد تمامی مردم دنیا صدق میکند. صدای گوز خنده ناگهانی را بهمراه میاورد. دانشمندان! غربی هنوز نفهمیده اند که چه چیزی در فرکانس صدای گوز وجود دارد که باعث خنده میشود.
۸- سگها عاشق بوی گوزند و هنگامی که صاحب آنان میگوزد از پیش او تکان نمیخورند.
_____________________________________________
(۱)گوز. گردکان . (برهان ). گوز [ گ َ / گُو ] :
یکی نامجوی و دگر شادروز
مرا بخت بر گنبد افشاند گوز.
فردوسی .
رفیقا بیش ازین پندم میاموز
که بر گنبد نپاید مر تورا گوز.
(ویس و رامین ).
تو در گنجتای زاغ رخ تیره روز
نهفتی چو اندر زمین زاغ گوز.
اسدی .
بر وفای زمانه کینه مدوز
هیچ گنبد نگه ندارد گوز.
سنایی .
من بر سر میدان تو گردانم چون گوی
وَاندر کف هجران تو غلطانم چون گوز
گر می بخوهی کشت چه امروز و چه فردا
ور داد خوهی داد چه فردا و چه امروز.
سوزنی .
خرد آن است که بیشت نفرستم به سفر
که شد این بار فراقت خردآموز پدر
به سلامت چو به من بازرسیای فرزند
راست غلتد بسوی خانج همه گوز پدر.
سوزنی .
دو کس را حق حرمت دارد و بس
بدرّد دیگران را یال و بتفوز
یکی آن را که دارد آب انگور
یکی آن را که دارد هیزم گوز.
سوزنی .
گفتمش هان چگونه داری حال
زیر این ورطه تاب حادثه سوز
گفت ویحک خبر نداری تو
که بگو بازگشت آخر گوز.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ج ۱ ص ۳۶۱).
نرفته فرو دانه از نای نوز
که بر گنبد افشاندشان بخت گوز.
ادیب پیشاوری .
ز زیتون و از گوز و از میوه دار
که هر مهرگان شاخ بودی به بار.
فردوسی .
بتکوب ؛ ریچالی است که از مغز گوز و سیر و ماست کنند و ترش باشد. (فرهنگ اسدی نخجوانی ).
دیوت از راه ببرده ست بفرمای هلا
تات زیر شجر گوز بسوزند سپند.
ناصرخسرو.
چنانک در هر باغی درخت گوز و ترنج و نارنج و انگور و انجیر و مانند این ... باشد. (فارسنامه بلخی ص ۱۳۰).
از پی خرس حرص و موش طمع
گاه گوز و گهی پنیر مباش .
سنائی .
هست آسمان چو سفره و خورشید قرص او
انجم چو گوزو مه چو پنیر اندر آسمان .
سوزنی .
|| درخت گوز. درخت گردکان . ضبر [ ض َ /ض َ بِ ] :
کاین فاخته زین گوز و دگر فاخته زآن گوز
بر قافیه ٔ خوب همی خواند اشعار.
منوچهری (دیوان چ ۲ ص ۱۷۴).
- امثال :
چو نتوانی نشاندن گوز و خرما
نباید بید و سنجد را فکندن .
ناصرخسرو (از امثال و حکم ج ۲ ص ۶۵۹).
گوز بر پشت قبه کی پاید ؟
سنایی (از امثال و حکم ج ۳ ص ۱۳۲۹).
منه دل بر سرای دهر سعدی
که بر گنبد نخواهد ماند این گوز.
سعدی (غزلیات ).
- گوز ارغ ؛ گردوی پوسیده ٔ گندیده . (ناظم الاطباء).
- گوز باختن ؛ گردوبازی کردن .
- گوز بر گنبد افشاندن (فشاندن ) ؛ کار عبث و بیهوده کردن :
تو با این سپه پیش من راندهای
همی گوز بر گنبد افشاندهای .
فردوسی .
گوز بر گنبد ایچ کس نفشاند.
سنایی (از امثال و حکم ج ۳ص ۱۳۲۹).
گوز بر گنبد فشان و روز همچون شب گذار
یعنی از ظلمت میا بیرون چو مرغ شب پری .
ادیب پیشاوری .
- گوز بلغار ؛فندق . (ناظم الاطباء).
- گوز پوده شکستن ؛ کار بیفایده کردن : این جوان را بگوئید تا... نابوده نجوید و گوز پوده نشکند. (سندبادنامه ص ۱۸۵).
- گوزکنا ؛ تاتوله و جوز ماثل . (ناظم الاطباء).
(۲)
همیشه تو را جاودان باد روز
به شادی و بدخواه را پشت گوز.
فردوسی .
جوان را شود گوز بالای راست
ز کار زمان چند گونه بلاست .
فردوسی .
شده گوز بالای سرو سهی
گرفته گل سرخ رنگ بهی .
فردوسی .
بدوگفت کای پشت بخت تو گوز
کسی از شما زنده مانده ست نوز.
اسدی .
پیرزنی موی سیه کرده بود
گفتمشای مامک دیرینه روز
موی به تلبیس سیه کردهای
راست نخواهد شدن این پشت گوز.
(گلستان ).
(۳)
مگر آمد خبر تعزیت میر کبیر
آنکه در جنگ به چنگش چو گوز بود پلنگ .
شهاب الدین عبدالرحمن (از جهانگیری و رشیدی ).