شهریور ۱۵، ۱۳۹۵

آخر ای دوست این چه آیین است


شاد کن جان من که غمگین است
رحم کن بر دلم، که مسکین است

روز اول که دیدمش گفتم
آنکه روزم سیه کند این است

روی بنمای، تا نظاره کنم
کارزوی من از جهان این است

دل بیچاره را بوصل دمی
شادمان کن، که بی‌تو غمگین است

بی‌رخت دین من همه کفر است
با رخت کفر من همه دین است

گه گهی یاد کن بدشنامم
سخن تلخ از تو شیرین است

دل بتو دادم و ندانستم
که تو را کبر و ناز چندین است

بنوازی و پس بیازاری
آخر ای دوست این چه آیین است

کینه بگذار و دلنوازی کن
که عراقی نه در خور کین است.

عراقی