جمشید شاه که جام جمش در تمامی دنیا معروف است و آنچه او در جام جم میدید، هیچ تنابندهای ندیده و نخواهد دید، و بسیاری ویژگیهای استثنایی که تنها به او در شاهنامه فردوسی داده شده، از ساخت جاده و کاخ و حمام و بزرگراه و کشتی و و و گرفته تا ساخت جواهرات و دارو برای درمان همه بیماریها و خط و نوشتار و تربیت و پرورش حیوانات و کشاورزی کنترل شده و و و. تا جایی که او را تنها پیغمبر واقعی دنیا مینامند. جمشید شاه انگشتری هم داشت که این انگشتر دیوها را در فرمان او قرار میداد و انگشتر و یا خاتم جمشید بارها از طرف اهریمن ربوده شده ولی خاتم زمانی کارگر میافتد که به انگشت جمشید باشد و بجز آن تنها انگشتری است ولی جمشید همچنان همان است که هست و یا بقول حافظ:
دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد
از ویژگیهای دیگر جمشید شاه این بود که زبان طبیعت را میفهمید و میتوانست طبیعت را در خدمت خود درآورد و حیوانات را تربیت کند و زبان آنان را بفهمد.
روزی جمشید شاه از ایزد یکتا خواست تا یك روز تمام مخلوقات خود را به میهمانی او در یک جا جمع کند.
از خدا پیغام رسید ، مهمانی خوب است ولی هیچ كس نمی تواند همه مخلوقات خدا را در یک جا جمع کرده و از آنان پذیرایی كند.
جمشید که مغرور به تواناییهای خود بود، پیام پرورگار را نشنیده گرفت و به همه آنها كه در فرمانش بودند دستور داد تا برای جمع آوری خوراک بكوشند و قرارگذاشت كه فلان روز در ساحل دریا وعده مهمانی است .
روزی كه مهمانی بود به اندازه یك كوه خوراكی جمع شده بود. در شروع مهمانی یك ماهی بزرگ سرش را از آب بیرون آورد و گفت: خوراك مرا بدهید.
یك گوسفند در دهان ماهی انداختند. ماهی گفت : من سیر نشدم. بعد یك شتر آوردند ولی ماهی سیر نشده بود.
جمشید شاه فرمان داد به او آنقدر خوراک بدهید تا سیر شود.
كم كم هر چه خوراكی در ساحل بود به ماهی دادند ولی ماهی هنوز سیر نشده بود.
از ماهی پرسیدند: مگر یك وعده خوراک تو چقدر است ؟
ماهی گفت: خوراك من در هر وعده سه قورت است و این چیزهائی كه من خوردهام فقط به انداره نیم قورت بود و هنوز دو قورت ونیمش باقی مانده است.
ماجرا را برای جمشید تعریف كردند و پرسیدند چه كار كنیم هنوز مهمانها نیامده اند و خوراکها تمام شده و این ماهی هنوز سیر نشده است.
جمشید به فکر فرو رفت و چون بسیار باهوش بود، دستور داد تا ران یك ملخ را به دریا انداختند و گفت: به ماهی بگویید برایش آبگوشت پای ملخ درست کرده و دو قورت و نیمش را آبگوشت بخورد.
از آن هنگام تاکنون این ضرب المثل بوجود آمده و اگر شخصی با هدف خیر خواهی به دیگری محبت كند و فرد مورد مهر و لطف هنوز ناسپاس است گویند: هنوز دو قورت ونیمش باقی است.
میگویند از آن زمان پروردگار به جمشید خشم گرفت و به او گفت که تقلب کرده و مانند همیشه با راستی که تنها راه است رفتار نکرده و در نتیجه سرو کارش با اهریمن است. پس آدمیان از کنار جمشید پراکنده شدند و دنبال ضحاک را گرفتند و ضحاک که دست پرورده اهریمن بود، او را پیدا کرده و به دو نیم شقه کرد.