شهریور ۲۸، ۱۳۹۵

در سرش بادهٔ الست افتاد


هر کرا جام می بدست افتاد
رند و قلاش و می‌پرست افتاد

دل و دین و خرد زدست بداد
هر کرا جرعه‌ای بدست افتاد

چشم میگون یار هر که بدید
ناچشیده شراب، مست افتاد

وانکه دل بست درسر زلفش
ماهی‌آسا میان شست افتاد

لشکر عشقباز بیرون تاخت
قلب عشاق را شکست افتاد

عاشقی کز سر جهان برخاست
زود با دوستش نشست افتاد

هر که پا برسر جهان ننهاد
همت او عظیم پست افتاد

سر جان و جهان ندارد آنک
در سرش بادهٔ الست افتاد

وآنکه از دست خود خلاص نیافت
در ره عشق پایبست افتاد

هان عراقی، ببر ز هستی خویش
نیستی بهره‌ات ز هست افتاد.

عراقی