شهریور ۱۸، ۱۳۹۵

این چنین پیدا زما پنهان چراست


کی ببینم چهرهٔ زیبای دوست
کی ببویم لعل شکرخای دوست

کی درآویزم بدام زلف یار
کی نهم یک لحظه سر برپای دوست

کی برافشانم بروی دوست جان
کی بگیرم زلف مشک‌آسای دوست

این چنین پیدا زما پنهان چراست
طلعت خوب جهان پیمای دوست

همچو چشم دوست بیمارم کجاست
شکری زان لعل جان‌افزای دوست

در دل تنگم نمی‌گنجد جهان
خود نگنجد دشمن اندر جای دوست

دشمنم گوید که ترک دوست گیر
من برغم دشمنان جویای دوست

چون عراقی واله و شیدا شدی
دشمن ار دیدی رخ زیبای دوست.

عراقی