آدمی برای برقراری ارتباط شناختی با دیگران احتیاجی بگفتگو و در میان گذاشتن احساس و اندیشه خود ندارد. آنچه که دیگران را بطور "واقعی" جذب و یا دور میسازد، برخورد ناخود آگاهانهای است که آدمیان در نخستین دیدار با یکدیگر از طریق روحی* دارند. و این برخورد که بدون دخالت زبان و نگاه و اراده صورت میگیرد، واقعی و مهم است و احساس آدمی را نسبت به شخص مقابل میسازد. ارواح پلید هیچگاه محبوب راستین دیگران نخواهند بود، هر چند زبانی چرب، صورتی زیبا، نگاهی نافذ داشته و هر چند صاحب شهرت و ثروت باشند. **
در حالی که کودکان*** بدون انجام کردار ویژه ای، محبوبند، افرادی هستند که باز بدون انجام کار خاصی، هر جا میروند بشدت مورد نفرت دیگران واقع میشوند. و این مطلب در مورد افراد مسن بیشتر دیده میشود و آنان کمتر مقبولند. و این بدلیل آنست که ارتباط ناخودآگاه و نادیدنی روحی افراد با یکدیگر، ارتباطی واقعی و بیپرده و بی نقاب است و چهره راستین افراد را در مقابل یکدیگر قرار داده و میشناساند. ارواح بیکدیگر نمیتوانند دروغ گفته و برای هم نقش بازی کنند. آدمی ناخودآگاه دیگران را میشناسد و این شناخت از طریق احساسی که در او برانگیخته میشود، بروز میگردد. پس برای داشتن آرامش و صلح در اطراف خود میبایستی از سرچشمه یعنی درون شروع کرد.
...............................................
* بحث روح بحث مذهبی نیست و منظور از روح و روان در اینجا همان "جان" ایرانی است که مورد نظر است و این "جان" را کمتر کسی به مفهوم و معنای واقعی درک میکند. بهمین دلیل و بناچار از همان واژه "روح و روان" استفاده میشود، هر چند که این استفاده بدون درد و نکات منفی نیست چرا که اکثرا وقتی سخن روح در میان است ناخودآگاه بیاد دین و مذهب و اینگونه مطالب که در این بحث کلا جایی ندارد، میافتند.
** برخی میپرسند پس تکلیف افرادی که در همه دنیا مشهورند و بهمین سبب هم محبوبند بدون اینکه آدمِ خوبی باشند چه میشود؟ در پاسخ باید گفت که : این بحث بسیار گسترده و پهن است. نخست آنکه در جامعه کنونی آنچنان بر روی مخ افراد کار شده و آنچنان آنچه که سرمایهداری و عشاق مال و ثروت بخواهند از طریق انواع و اقسام وسایل ارتباط جمعی بخورد آدمیان میدهند که آدمی در واقع از ماهیت اصلی خود خارج گشته و بیشتر ربات برنامه ریزی شدهای را میماند تا موجود زنده و با اراده و مستقلی را!
تا جای که حتی خود نمیداند چه میخواهد و چه میکند. بعنوان مثال: برخی از مردم دنیا، همین جنایاتی که در گوشه و کنار گیتی توسط جوانان و نوجوانان معمولی و بدون پیشینه جنایی و پلیدی صورت میگیرد و جوانان بیتجربه مانند جانیان حرفهای دست به کشتارهای جمعی میزنند، نتیجه آزمایشاتی از این دست یعنی تاثیر گذاری افکار مردم از طریق روشهایی که کشف شده میدانند، و معتقدند که انجام جنایاتی از این دست و به این صورت، بدون اراده خود شخص بوده و در واقع به او دیکته شده است. هرچند این یک تئوری است ولی همگان میداند که همیشه مقداری حقیقت در پشت هر تئوری پنهان است و زمان اثبات آنرا بر عهده دارد. و درست بهمین خاطر هم هست که نمیشود در بست و چشم بسته، هر ایدهای را بطور کامل ردّ کرد.
دو اینکه منظور من از برخورد بین آدمیان، برخورد از نوع نزدیک است و نه از طریق صفحههات پر زرق و برق رسانهها ، تبلیغات دروغین و تکراری که بر اثر تکرار در مخ آدمیان جا میافتند، و از همه اینها مهمتر: "فشار گروه" در جامعه که نوعی احساس کاذب ایجاد میکند. یعنی شما وقتی در بین گروهی( هر چند بزرگ یا کوچک) قرار میگیری که نسبت به موردی حساسیت نشان میدهند، ناخودآگاه به همان طرفی میروی که جماعت میروند، اصطلاحا به این مطلب "جو گیری" و یا اسیر "جو سازی" میگویند. و ما ایرانیها در فتنه ۵۷ دقیقا شاهد این جو گیری که به "کاریزمای خمینی" معروف است بوده ایم. و همانطوری که در اول گفتم این یک بحث بسیار گسترده است که در این چند خط نمیگنجد.
*** منظور از کودکان اکثر کودکان دنیا است بجز کودکانی که در غرب تربیت میشوند، چرا که معصومیت اینگونه کودکان از همان نخستین روزهای تولد مورد هجوم است و از آنان تا سنّ ۴ سالگی گرفته میشود. و بدون پیش داوری و اغراق، میتوان گفت که ارواح اکثر کودکان ۵-۶ ساله غربی به اندازه یک آدم بزرگسال آلوده است. و این حقیقت را میتوان در فیلمهایی که میسازند و اکثرا از کودکان بجای افراد پلید استفاده میشود را در بین خود غربیها هم دید.