زمستان سردی بود.
جوجه کلاغ ها گرسنه بودند وخوراکیی پیدانمیشد.
مادر کلاغ ها برای اینکه جوجه هایش را سیر کند هربار تکه ای ازگوشت بدنش را میکند وبه جوجه ها میداد!
زمستان گذشت ومادرهیچ گوشتی به تنش نماند و مرد.
جوجه هایش گفتند:"خوب شد مرد، خسته شدیم ازبس غذای تکراری خوردیم!"
و این اتفاقی است که در بین آدما میافتد و فرزندان وقتی خود پا به سنّ میگذرند، اکثرا از دست پدر و مادر خود خسته شده و گاهان آرزوی مرگشان را دارند، و زمانی که آنها میمیرند با جمله "راحت شد " وجدان خود را تسکین میدهند.
جوجه کلاغ ها گرسنه بودند وخوراکیی پیدانمیشد.
مادر کلاغ ها برای اینکه جوجه هایش را سیر کند هربار تکه ای ازگوشت بدنش را میکند وبه جوجه ها میداد!
زمستان گذشت ومادرهیچ گوشتی به تنش نماند و مرد.
جوجه هایش گفتند:"خوب شد مرد، خسته شدیم ازبس غذای تکراری خوردیم!"
و این اتفاقی است که در بین آدما میافتد و فرزندان وقتی خود پا به سنّ میگذرند، اکثرا از دست پدر و مادر خود خسته شده و گاهان آرزوی مرگشان را دارند، و زمانی که آنها میمیرند با جمله "راحت شد " وجدان خود را تسکین میدهند.