کاروان ختنی مشک ختا میآرد
یا صبا نکهت آن زلف دوتا میآرد
لاله دل در دم جانبخش سحر میبندد
غنچه جان پیشکش باد صبا میآرد
مرغ را گل باشارت چه سخن میگوید
باز هدهد چه بشارت ز سبا میآرد
میرسد قاصدی از راه و چنان میشنوم
که ز سلطان خبری سوی گدا میآرد
ای عزیزان چه بشیرست که از جانب مصر
مژده یوسف گمگشتهٔ ما میآرد
ظاهر آنست که مرغ دل مشتاقانرا
دانهٔ خال تو در دام بلا میآرد
میگشاید مگر از نافهٔ زلفت کارش
ورنه باد این دم مشکین ز کجا میآرد
هندوی پر دل شوریده که داری ز قفا
ای بسا دل که کشانت ز قفا میآرد
خواجو از قول مغنی نشکیبد ز آنروی
هر زمان پردهسرا را بسرا میآرد.
خواجوی کرمانی
یا صبا نکهت آن زلف دوتا میآرد
لاله دل در دم جانبخش سحر میبندد
غنچه جان پیشکش باد صبا میآرد
مرغ را گل باشارت چه سخن میگوید
باز هدهد چه بشارت ز سبا میآرد
میرسد قاصدی از راه و چنان میشنوم
که ز سلطان خبری سوی گدا میآرد
ای عزیزان چه بشیرست که از جانب مصر
مژده یوسف گمگشتهٔ ما میآرد
ظاهر آنست که مرغ دل مشتاقانرا
دانهٔ خال تو در دام بلا میآرد
میگشاید مگر از نافهٔ زلفت کارش
ورنه باد این دم مشکین ز کجا میآرد
هندوی پر دل شوریده که داری ز قفا
ای بسا دل که کشانت ز قفا میآرد
خواجو از قول مغنی نشکیبد ز آنروی
هر زمان پردهسرا را بسرا میآرد.
خواجوی کرمانی