مهر ۲۷، ۱۳۹۴

زیرا که چنین مستی تا روز حساب اولی


این سر که بتن دارم مست می ناب اولی
این کاسه که من دارم سرشار شراب اولی

این است اگر ساقی، می خور ز حساب افزون
زیرا که چنین مستی تا روز حساب اولی

هر جا بت سر مستی با جام شراب آید
مرغ دل هشیاران البته کباب اولی

آن خواجه که می‌دانم جرم همه می‌بخشد
پیش کرمش رفتن ناکرده ثواب اولی

دوشینه سیه چشمی در خواب خوشم گفتا
کز نشعه بیداری کیفیت خواب اولی

گفتم ز لب نوشت صد بوسه طمع دارم
گفتا که سؤالت را ناگفته جواب اولی

از چشم بد مردم ایمن نتوان بودن
رخسار نکوی او در زیر نقاب اولی

ابروی کمان دارش پیوسته به چین خوشتر
گیسوی گره گیرش همواره به تاب اولی

این پسته که او دارد خندان ز قدح خوشتر
این چهره که او دارد گلگون ز شراب اولی

گنجینهٔ مهر او در سینه نمی‌گنجد
کاشانه بدین تنگی یکباره خراب اولی

تخمی که بدل کشتم آب از مژه می‌خواهد
چشمی که بسر دارم سرچشمهٔ آب اولی

اشعار فروغی را با نافه رقم باید
آن شعر مسلسل را شستن بگلاب اولی.

فروغی بسطامی