ه
قطره ای از اقیانوس بیکران ادبیات ایران که از موسیقی میگوید:
مولانا و بربط:
چون بربط شد مومن در ناله و در زاری
بربط ز کجا نالد بیزخمه زخم آور
خو کرد دل بربط نشکیبد از آن زخمه
اندر قدم مطرب میمالد رو و سر
جانی که فسانه داند این را
او را همگی فسانه دیدم
نالنده و بیخبر ز نالش
چون بربط و چون چغانه دیدم
بلبل رسد بربط زنان وان فاخته کوکوکنان
مرغان دیگر مطرب بخت جوان بخت جوان
مطرب ناهید بربط مینواخت
هر چه میگفت آن چنان آمد بلی
ای لولی بربط زن تو مست تری یا من
ای پیش چو تو مستی افسون من افسانه
بس جرهها در جو زند بس بربط شش تو زند
بس با شهان پهلو زند سرهنگ ما سرهنگ ما
مزن نگارا بربط به پیش مشتی خربط
مران تو کشتی بیشط بگیر راه اوسط
بربط عشرت مرا گاه سه تا همی کنی
پرده بوسلیک را گاه حجاز میکنی
گفت گر می ندهی بوسه بده باده عشق
گفت این هم ندهم باش حزین جفت حزن
گفت من نیز تو را بر دف و بر بط زنم
تنن تن تننن تن تننن تن تننن
تو بمال گوش بربط که عظیم کاهل است او
بشکن خمار را سر که سر همه شکست او
بنواز نغمه تر به نشاط جام احمر
صدفییت بحرپیما که درآورد بدست او
چه سماع هاست درجان چه قرابههای ریزان
که بگوش میرسد زان دف و بربط و اغانی
حافظ و ادوات موسیقی:
بنوش جام صبوحی به ناله دف و چنگ
ببوس غبغب ساقی به نغمه نی و عود
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند
پنهان خورید باده که تعزیر می کنند
زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت كس ندارد ذوق مستی، میگساران را چه شد؟
بدان سان سوخت چون شمعم که بر من
صراحی گریه و بربط فغان کرد
وانگهم درداد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربط زنان میگفت، نوش
ز باده خوردن پنهان ملول شد حافظ
ببانگ بربط و نی رازش آشکاره کنم
مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم
در کار چنگ و بربط و آواز نی کنم
تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک
بدر صومعه با بربط و پیمانه روم
بیا و از غبن این سالوسیان بین
صراحی خون دل و بربط خروشان
باشاهد شوخ شنگ و با بربط و نی کنجی
و فراغتی و یک شیشه می
چون گرم شود ز باده ما را رگ و پی
منت نبریم یک جو از حاتم طی
که حافظ چو مستانه سازد سرود
ز چرخش دهد زهره آواز رود
مغنی کجایی به گلبانگ رود
بیاد آور آن خسروانی سرود
کیست حافظ تا ننوشد باده بیآواز رود
عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش
شاهنامه فردوسی و موسیقی:
پادشاهی بهرام گور:
ازان لوریان برگزین ده هزار
نر و ماده بر زخم بربط سوار
وزانجا بیامد به پرده سرای
می آورد و خوبان بربط سرای
پادشاهی بلاش پیروز چهار سال بود:
همه چامه گر سوفزا را ستود
ببربط همی رزم شاهان سرود
منوچهر:
همه شهر ز آوای هندی درای
ز نالیدن بربط و چنگ و نای
پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران:
بگفتا که رامشگری بر درست
ابا بربط و نغز رامشگرست
بفرمود تا پیش او خواندند
بر رود سازانش بنشاندند
به بربط چو بایست بر ساخت رود
برآورد مازندرانی سرود
داستان بیژن و منیژه:
پرستندگان ایستاده بپای
ابا بربط و چنگ و رامش سرای
داستان سیاوش:
می و بربط و نای برساختند
دل از بودنیها بپرداختند
در بعضی از این اشعار از كلمه "رود" استفاده شده كه نام دیگر بربت است، عربها اسم عود را ازین كلمه گرفته ند!
از اقیانوس ادبیات بینظیر پارسی که بزرگترین و گسترده ترین ادبیات جهان است، این ابیات نمونه ای از خروارند که نقش موسیقی و ادوات موسیقی را در زندگی ملت ایران از نظر عرفانی و جنبههای دیگر نشان میدهند، ملتی که خود موسیقی و ادوات و نت آنرا به دنیا هدیه داده و امروزه از پرورش آن جبارانه توسط بربرهای تازه بدوران رسیده که ایران را اشغال کرده اند، محروم شده است، همانگونه که از شراب و آبجو و الکل که مخترعشان هستند و به دنیا داده اند، محروم است.
هارپ (چنگ)
ماندولین
تار
سه تار
دو تار
تنبور
رباب
قانون
بربط (عود)
بربط. بربت بمعنی سینه بط (مرغابی)زیرا که ساز بربط شبیه است به سینه ٔ بط. (مرغابی ). کلمه ٔ پارسی است مرکب از بر بمعنی سینه و بت بط و یا مرغابی است، چه هیأت آن بسینه ٔ مرغابی و گردن آن ماند. (مقالات خوارزمی ). و آن مرکب از چهار تار است نام زفت ترین آن چهار بم است و تاری را که بعد از بم است مثلث خوانندو تار بعد از مثلث را مثنی نامند و چهارمین را که از همه باریکتر است زیر گویند و بعضی گویند بربط ساز عود است و آن طنبور مانندی باشد کاسه بزرگ و دسته کوتاه . وتر بربط از روده و زه بوده است . ;بربط با زخمه و مضراب زده میشده است اسدی در کلمه ٔ شکافه گوید
شکافه زخمه ٔ مطربان بود که بدو
بربط تار امروزین است و آنرا عود نیز خوانند در
اول صاحب چهار تار بوده و اکنون چهارده تار دارد.
عود یا بربط و یا رود از جمله معمولترین سازهای موسیقی ایران باستان است با ظاهری به شکل گلابی، از جنس چوب در خت توت یا آبنوس با کاسه طنینی بزرگ و دسته کوتاه ساز عود در گروه سازهای زهی - زخمهای قرار میگیرد، طول آن تقریبا ۸۵ سانتی متر است و هنگام نواختن به صورت افقی روی ران پا گذاشته میشود.این ساز در حقیقت نوعی سمبل تاریخی برای سازهای ایرانی بشمار میآید و از آن در موسیقی سنتی خاورمیانه و شرق آفریقا استفاده میشود.
عود دارای دسته ای کوتاه و کاسهای نسبتاٌ بزرگ به شکل گلابی است و بر خلاف سازهای زهی- زخمهای دیگر ایران فاقد پرده بندی بوده و دارای ۱۰ تا ۱۳ سیم است.چون سطح ساز بربط از چوب پوشیده شده بود، اعراب آن را عود نامیدند.(العود در زبان عربی به معنای چوب است). این واژه در اصل عربی شده واژه رود فارسی میباشد که هم نام دیگر بربط است و هم به معنای سیم در سازهای زهی میباشد.
بربط امروزه نقش بسیار کمتری در موسیقی ایرانی دارد. این ساز پس از اینکه به اروپا برده شد، نام لوت بر آن نهادند. دیدگاه دیگر این واژه را برگرفته از نام «باربد» نوازنده رود در دربار خسرو پرویز میداند. این واژه به صورت بربت نیز نوشته شده است.
در قدیم بربط را دو نوع به حساب میآوردند: یکی بربط با کاسه بزرگ و دستهٔ کوتاه و دیگری با کاسه کوچک اما دسته بزرگ.امروز به اشتباه ساز دسته بلند را بربط و ساز دسته کوچک را عود مینامند.
بربط یا عود، بمترین صدا را در بین سازهای زهی دارد. صدای بربط بم، نرم و در عین حال گرم و جذاب و نسبتاً قوی است. این ساز هم در تکنواز و هم در گروهنوازی مورد استفاده قرار میگیرد.از جملهٔ عود نوازان معروف میتوان به منصور نریمان، حسن منوچهری، محمود رحمانی پور، اکبر محسنی، عبدالوهاب شهیدی، ارسلان کامکار، حسین بهروزینیا، محمد فیروزی و جمال جهانشاه اشاره کرد.
از عود نوازان معروف خطه جنوب کشور استادانی چون؛ علی محبوب، علی میرشکال، محمد رفیع اشعری، محمد منصور وزیری از جزیره قشم و حسین وفادار از بندر عباس چهره شاخص هستند.همچنین عودسازانی چون؛ برادران محمدی، محمد اژدری، عرفاتی، مانی جفرودی، عابدینی، ملکشاهی و نریمان آبنوسی در ساخت عود تبحر دارند.
قسمت های مختلف ساز بربطعبارتند از:
کاسه طنینی و صفحه رو: این قسمت به شکل گلابی است و از طول به ۲ قسمت مساوی تقسیم شده و از ترکهای چوبی متعدد به هم پیوسته تشکیل شده است. صفحه روی بربط از جنس چوب است که به منظور صدادهی بهتر از چوب کاج استفاده میشود. دو دایره کوچک و یک دایره بزرگتر مشبک از جنس استخوان برای خرج صدا از کاسه روی صفحه تعبیه شده است و خرک در پایین صفحه قرار میگیرد.
پل: در ۵ نقطه از صفحه به طرف داخل کاسه، پلهایی افقی متصل به صفحه وجود دارند که از تغییر شکل یافتن صفحه جلوگیری میکنند.
خرک و سیمگیر: خرک بربط قطعهای چوبی به طول تقریبی ۱۰ سانتی متر است که در قسمت پایین کاسه قرار میگیرد و روی آن شیارهای کم عمقی و ترها ایجاد شدهاند. در ساخت برخی بربط ها، وترها به سیمگیری که در انتهای بدنه کاسه است وصل میشوند و در برخی دیگر، خرک وظیفه سیمگیر را نیز به عهده دارد، به این صورت که وتر روی سوراخهایی که روی وتر قرار دارند گره میخورند و به طرف گوشیها میروند. معمولا خرک را مستقیما روی صفحه نمیچسبانند و بین خرک و صفحه، تکهای چوب یا صدف قرار میدهند.
دسته: بربط دارای دسته کوتاه چوبی، تقریبا به اندازه یک سوم طول کاسه و قطر حدود ۱۰ سانتیمتر است. در قدیم روی دسته بربط دستانبندی میشد ولی امروزه دسته این ساز فاقد دستان بندی است.
سر پنچه: سرپنجه یا جعبه گوشیها محفظهای است تو خالی که در ابتدای طول دسته قرار دارد و کمی متمایل به طرف عقب ساخته میشود. سر پنجه محل قرار گرفتن گوشیهاست و در هر طرف ۵ گوشی قرار دارد.
شیطانک: قطعه چوب باریک و کم ارتفاعی است به عرض دسته و ار تفاع حدود یک میلیمتر بین دسته و سر پنجه قرار میگیرد و وترها از درون شیار های کم عمق آن عبور می کنند.
تعداد و جنس وترها: بربط دارای ۱۰ وتر است که ۲ به ۲ با هم همصدا کوک میشوند. در بعضی بربطها بمترین وتر را تکی میبندند و بیشتر برای صدای واخوان در نظر گرفته میشود. جنس وترها از زه (روده تابیده گوسفند) یا ابریشم تابیده با روکش فلزی و یا سیمهای نایلونی با ضخامتهای مختلف است.
وسعت: وسعت معمول صدای بربط حدود ۲ اکتاو است که به علت کوتاهی دسته ساز، حدود یک اکاو و نیم از منطقه صوتی وسط، صدادهی بهتری دارد.
مضراب: جنس مضراب بربط از پر پرندگان بزرگ یا پلاستیک نرم است که با انگشتان دست راست گرفته میشود.
گهی سماع زنی گاه بربط و گه چنگ
گهی چغانه و طنبور و شوشک و عنقا.
زینتی .
آنرا که با مکوی و کلابه بود شمار
بربط کجا شناسد و چنگ و چغانه را.
شاکر بخاری .
چو نومید برگشت از آن بارگاه
ابا بربط آمد سوی باغ شاه .
فردوسی .
چو من دست کردم به بربط دراز
سرشکش زدیده برون راند راز.
فردوسی .
بدو شادمان گشت بهرام و زن
نشستند و گفتند بربط بزن .
فردوسی .
حاسدم گوید که شعر او بود تنها و بس
باز نشناسد کسی بربط زچنگ رامتین .
منوچهری .
نوآئین مطربان داریم و بربطهای گوینده
مساعد ساقیان داریم و ساعدهای چون فله .
منوچهری .
با طرب دارم و مرد طرب آرایت
با سماع خوش و با بربط و با نایت .
منوچهری .
بگوشم قوت مسموع و سامع
بسازد نغمه ٔ بربط شنیدن .
ناصرخسرو.
چون بگوش آیدت از بربطی آن راهک نو
روی پژمردت چون گل شود و طبع کریم .
ناصرخسرو.
یاد نکنی چون همی از روزگار پیشتر
تو تبوراکی بدست ومن یکی بربط بچنگ .
حکیم غمناک (از فرهنگ اسدی ).
بربط که به طفل خفته ماند
بانگ از بردایگان برآورد.
خاقانی .
درآمد باربد چون بلبل مست
گرفته بربطی چون آب در دست .
نظامی .
خردمند را که در زمره ٔ اجلاف سخن ببندد شگفت مدار که آواز بربط از غلبه ٔ دهل برنیاید. (گلستان سعدی ).
چو آهنگ بربط بود مستقیم
کی از دست مطرب خورد گوشمال .
سعدی (گلستان ).
دگر هرکه بربط گرفتی بکف
قفا خوردی از دست مردم چو دف .
سعدی .
- بربطزن ؛ عواد. کران نواز. بربط نواز. بربطی :
خنیاگر او ستوه و بربطزن
از بس شکفه شد در اشکنجه .
منوچهری .
من رانده بهم چو پیش گه باشد
طنبوری و پای کوب و بربطزن .
ناصرخسرو.
نشاندند مطرب بهر برزنی
اغانی سرایی و بربطزنی .
نظامی .
- بربطسرای ؛ بربطسرا. بربطنواز. بربطزن :
غو کوسشان زخم بربطسرای
دم گاودم ناله واوای نای .
اسدی (گرشاسب نامه ).
خروش رباب و هواهای نای
ره چنگ و دستان بربطسرای .
اسدی (گرشاسب نامه ).
هست بردن علم و دانش نزد نادان همچنانک
پیش کر بربطسرای و پیش کور آیینه دار.
(ازسندبادنامه ).
چون در آواز آمد آن بربطسرای
کدخدا را گفتم از بهر خدای .
سعدی .
- بربطنواز ؛ بربطزن . بربطسرای ؛ کسی که بربط مینوازد:
نشستند خوبان بربطنواز
یکی عودسوز و یکی عودساز.
فردوسی .
|شبوط نوعی از ماهی نرم بدن خردسر، باریک دم ، گشاده میان بر شکل بربط.
قطره ای از اقیانوس بیکران ادبیات ایران که از موسیقی میگوید:
مولانا و بربط:
چون بربط شد مومن در ناله و در زاری
بربط ز کجا نالد بیزخمه زخم آور
خو کرد دل بربط نشکیبد از آن زخمه
اندر قدم مطرب میمالد رو و سر
جانی که فسانه داند این را
او را همگی فسانه دیدم
نالنده و بیخبر ز نالش
چون بربط و چون چغانه دیدم
بلبل رسد بربط زنان وان فاخته کوکوکنان
مرغان دیگر مطرب بخت جوان بخت جوان
مطرب ناهید بربط مینواخت
هر چه میگفت آن چنان آمد بلی
ای لولی بربط زن تو مست تری یا من
ای پیش چو تو مستی افسون من افسانه
بس جرهها در جو زند بس بربط شش تو زند
بس با شهان پهلو زند سرهنگ ما سرهنگ ما
مزن نگارا بربط به پیش مشتی خربط
مران تو کشتی بیشط بگیر راه اوسط
بربط عشرت مرا گاه سه تا همی کنی
پرده بوسلیک را گاه حجاز میکنی
گفت گر می ندهی بوسه بده باده عشق
گفت این هم ندهم باش حزین جفت حزن
گفت من نیز تو را بر دف و بر بط زنم
تنن تن تننن تن تننن تن تننن
تو بمال گوش بربط که عظیم کاهل است او
بشکن خمار را سر که سر همه شکست او
بنواز نغمه تر به نشاط جام احمر
صدفییت بحرپیما که درآورد بدست او
چه سماع هاست درجان چه قرابههای ریزان
که بگوش میرسد زان دف و بربط و اغانی
حافظ و ادوات موسیقی:
بنوش جام صبوحی به ناله دف و چنگ
ببوس غبغب ساقی به نغمه نی و عود
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند
پنهان خورید باده که تعزیر می کنند
زهره سازی خوش نمیسازد مگر عودش بسوخت كس ندارد ذوق مستی، میگساران را چه شد؟
بدان سان سوخت چون شمعم که بر من
صراحی گریه و بربط فغان کرد
وانگهم درداد جامی کز فروغش بر فلک
زهره در رقص آمد و بربط زنان میگفت، نوش
ز باده خوردن پنهان ملول شد حافظ
ببانگ بربط و نی رازش آشکاره کنم
مطرب کجاست تا همه محصول زهد و علم
در کار چنگ و بربط و آواز نی کنم
تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک
بدر صومعه با بربط و پیمانه روم
بیا و از غبن این سالوسیان بین
صراحی خون دل و بربط خروشان
باشاهد شوخ شنگ و با بربط و نی کنجی
و فراغتی و یک شیشه می
چون گرم شود ز باده ما را رگ و پی
منت نبریم یک جو از حاتم طی
که حافظ چو مستانه سازد سرود
ز چرخش دهد زهره آواز رود
مغنی کجایی به گلبانگ رود
بیاد آور آن خسروانی سرود
کیست حافظ تا ننوشد باده بیآواز رود
عاشق مسکین چرا چندین تجمل بایدش
شاهنامه فردوسی و موسیقی:
پادشاهی بهرام گور:
ازان لوریان برگزین ده هزار
نر و ماده بر زخم بربط سوار
وزانجا بیامد به پرده سرای
می آورد و خوبان بربط سرای
پادشاهی بلاش پیروز چهار سال بود:
همه چامه گر سوفزا را ستود
ببربط همی رزم شاهان سرود
منوچهر:
همه شهر ز آوای هندی درای
ز نالیدن بربط و چنگ و نای
پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران:
بگفتا که رامشگری بر درست
ابا بربط و نغز رامشگرست
بفرمود تا پیش او خواندند
بر رود سازانش بنشاندند
به بربط چو بایست بر ساخت رود
برآورد مازندرانی سرود
داستان بیژن و منیژه:
پرستندگان ایستاده بپای
ابا بربط و چنگ و رامش سرای
داستان سیاوش:
می و بربط و نای برساختند
دل از بودنیها بپرداختند
در بعضی از این اشعار از كلمه "رود" استفاده شده كه نام دیگر بربت است، عربها اسم عود را ازین كلمه گرفته ند!
از اقیانوس ادبیات بینظیر پارسی که بزرگترین و گسترده ترین ادبیات جهان است، این ابیات نمونه ای از خروارند که نقش موسیقی و ادوات موسیقی را در زندگی ملت ایران از نظر عرفانی و جنبههای دیگر نشان میدهند، ملتی که خود موسیقی و ادوات و نت آنرا به دنیا هدیه داده و امروزه از پرورش آن جبارانه توسط بربرهای تازه بدوران رسیده که ایران را اشغال کرده اند، محروم شده است، همانگونه که از شراب و آبجو و الکل که مخترعشان هستند و به دنیا داده اند، محروم است.
هارپ (چنگ)
ماندولین
تار
سه تار
دو تار
تنبور
رباب
قانون
بربط (عود)
بربط. بربت بمعنی سینه بط (مرغابی)زیرا که ساز بربط شبیه است به سینه ٔ بط. (مرغابی ). کلمه ٔ پارسی است مرکب از بر بمعنی سینه و بت بط و یا مرغابی است، چه هیأت آن بسینه ٔ مرغابی و گردن آن ماند. (مقالات خوارزمی ). و آن مرکب از چهار تار است نام زفت ترین آن چهار بم است و تاری را که بعد از بم است مثلث خوانندو تار بعد از مثلث را مثنی نامند و چهارمین را که از همه باریکتر است زیر گویند و بعضی گویند بربط ساز عود است و آن طنبور مانندی باشد کاسه بزرگ و دسته کوتاه . وتر بربط از روده و زه بوده است . ;بربط با زخمه و مضراب زده میشده است اسدی در کلمه ٔ شکافه گوید
شکافه زخمه ٔ مطربان بود که بدو
بربط تار امروزین است و آنرا عود نیز خوانند در
اول صاحب چهار تار بوده و اکنون چهارده تار دارد.
عود یا بربط و یا رود از جمله معمولترین سازهای موسیقی ایران باستان است با ظاهری به شکل گلابی، از جنس چوب در خت توت یا آبنوس با کاسه طنینی بزرگ و دسته کوتاه ساز عود در گروه سازهای زهی - زخمهای قرار میگیرد، طول آن تقریبا ۸۵ سانتی متر است و هنگام نواختن به صورت افقی روی ران پا گذاشته میشود.این ساز در حقیقت نوعی سمبل تاریخی برای سازهای ایرانی بشمار میآید و از آن در موسیقی سنتی خاورمیانه و شرق آفریقا استفاده میشود.
عود دارای دسته ای کوتاه و کاسهای نسبتاٌ بزرگ به شکل گلابی است و بر خلاف سازهای زهی- زخمهای دیگر ایران فاقد پرده بندی بوده و دارای ۱۰ تا ۱۳ سیم است.چون سطح ساز بربط از چوب پوشیده شده بود، اعراب آن را عود نامیدند.(العود در زبان عربی به معنای چوب است). این واژه در اصل عربی شده واژه رود فارسی میباشد که هم نام دیگر بربط است و هم به معنای سیم در سازهای زهی میباشد.
بربط امروزه نقش بسیار کمتری در موسیقی ایرانی دارد. این ساز پس از اینکه به اروپا برده شد، نام لوت بر آن نهادند. دیدگاه دیگر این واژه را برگرفته از نام «باربد» نوازنده رود در دربار خسرو پرویز میداند. این واژه به صورت بربت نیز نوشته شده است.
در قدیم بربط را دو نوع به حساب میآوردند: یکی بربط با کاسه بزرگ و دستهٔ کوتاه و دیگری با کاسه کوچک اما دسته بزرگ.امروز به اشتباه ساز دسته بلند را بربط و ساز دسته کوچک را عود مینامند.
بربط یا عود، بمترین صدا را در بین سازهای زهی دارد. صدای بربط بم، نرم و در عین حال گرم و جذاب و نسبتاً قوی است. این ساز هم در تکنواز و هم در گروهنوازی مورد استفاده قرار میگیرد.از جملهٔ عود نوازان معروف میتوان به منصور نریمان، حسن منوچهری، محمود رحمانی پور، اکبر محسنی، عبدالوهاب شهیدی، ارسلان کامکار، حسین بهروزینیا، محمد فیروزی و جمال جهانشاه اشاره کرد.
از عود نوازان معروف خطه جنوب کشور استادانی چون؛ علی محبوب، علی میرشکال، محمد رفیع اشعری، محمد منصور وزیری از جزیره قشم و حسین وفادار از بندر عباس چهره شاخص هستند.همچنین عودسازانی چون؛ برادران محمدی، محمد اژدری، عرفاتی، مانی جفرودی، عابدینی، ملکشاهی و نریمان آبنوسی در ساخت عود تبحر دارند.
قسمت های مختلف ساز بربطعبارتند از:
کاسه طنینی و صفحه رو: این قسمت به شکل گلابی است و از طول به ۲ قسمت مساوی تقسیم شده و از ترکهای چوبی متعدد به هم پیوسته تشکیل شده است. صفحه روی بربط از جنس چوب است که به منظور صدادهی بهتر از چوب کاج استفاده میشود. دو دایره کوچک و یک دایره بزرگتر مشبک از جنس استخوان برای خرج صدا از کاسه روی صفحه تعبیه شده است و خرک در پایین صفحه قرار میگیرد.
پل: در ۵ نقطه از صفحه به طرف داخل کاسه، پلهایی افقی متصل به صفحه وجود دارند که از تغییر شکل یافتن صفحه جلوگیری میکنند.
خرک و سیمگیر: خرک بربط قطعهای چوبی به طول تقریبی ۱۰ سانتی متر است که در قسمت پایین کاسه قرار میگیرد و روی آن شیارهای کم عمقی و ترها ایجاد شدهاند. در ساخت برخی بربط ها، وترها به سیمگیری که در انتهای بدنه کاسه است وصل میشوند و در برخی دیگر، خرک وظیفه سیمگیر را نیز به عهده دارد، به این صورت که وتر روی سوراخهایی که روی وتر قرار دارند گره میخورند و به طرف گوشیها میروند. معمولا خرک را مستقیما روی صفحه نمیچسبانند و بین خرک و صفحه، تکهای چوب یا صدف قرار میدهند.
دسته: بربط دارای دسته کوتاه چوبی، تقریبا به اندازه یک سوم طول کاسه و قطر حدود ۱۰ سانتیمتر است. در قدیم روی دسته بربط دستانبندی میشد ولی امروزه دسته این ساز فاقد دستان بندی است.
سر پنچه: سرپنجه یا جعبه گوشیها محفظهای است تو خالی که در ابتدای طول دسته قرار دارد و کمی متمایل به طرف عقب ساخته میشود. سر پنجه محل قرار گرفتن گوشیهاست و در هر طرف ۵ گوشی قرار دارد.
شیطانک: قطعه چوب باریک و کم ارتفاعی است به عرض دسته و ار تفاع حدود یک میلیمتر بین دسته و سر پنجه قرار میگیرد و وترها از درون شیار های کم عمق آن عبور می کنند.
تعداد و جنس وترها: بربط دارای ۱۰ وتر است که ۲ به ۲ با هم همصدا کوک میشوند. در بعضی بربطها بمترین وتر را تکی میبندند و بیشتر برای صدای واخوان در نظر گرفته میشود. جنس وترها از زه (روده تابیده گوسفند) یا ابریشم تابیده با روکش فلزی و یا سیمهای نایلونی با ضخامتهای مختلف است.
وسعت: وسعت معمول صدای بربط حدود ۲ اکتاو است که به علت کوتاهی دسته ساز، حدود یک اکاو و نیم از منطقه صوتی وسط، صدادهی بهتری دارد.
مضراب: جنس مضراب بربط از پر پرندگان بزرگ یا پلاستیک نرم است که با انگشتان دست راست گرفته میشود.
گهی سماع زنی گاه بربط و گه چنگ
گهی چغانه و طنبور و شوشک و عنقا.
زینتی .
آنرا که با مکوی و کلابه بود شمار
بربط کجا شناسد و چنگ و چغانه را.
شاکر بخاری .
چو نومید برگشت از آن بارگاه
ابا بربط آمد سوی باغ شاه .
فردوسی .
چو من دست کردم به بربط دراز
سرشکش زدیده برون راند راز.
فردوسی .
بدو شادمان گشت بهرام و زن
نشستند و گفتند بربط بزن .
فردوسی .
حاسدم گوید که شعر او بود تنها و بس
باز نشناسد کسی بربط زچنگ رامتین .
منوچهری .
نوآئین مطربان داریم و بربطهای گوینده
مساعد ساقیان داریم و ساعدهای چون فله .
منوچهری .
با طرب دارم و مرد طرب آرایت
با سماع خوش و با بربط و با نایت .
منوچهری .
بگوشم قوت مسموع و سامع
بسازد نغمه ٔ بربط شنیدن .
ناصرخسرو.
چون بگوش آیدت از بربطی آن راهک نو
روی پژمردت چون گل شود و طبع کریم .
ناصرخسرو.
یاد نکنی چون همی از روزگار پیشتر
تو تبوراکی بدست ومن یکی بربط بچنگ .
حکیم غمناک (از فرهنگ اسدی ).
بربط که به طفل خفته ماند
بانگ از بردایگان برآورد.
خاقانی .
درآمد باربد چون بلبل مست
گرفته بربطی چون آب در دست .
نظامی .
خردمند را که در زمره ٔ اجلاف سخن ببندد شگفت مدار که آواز بربط از غلبه ٔ دهل برنیاید. (گلستان سعدی ).
چو آهنگ بربط بود مستقیم
کی از دست مطرب خورد گوشمال .
سعدی (گلستان ).
دگر هرکه بربط گرفتی بکف
قفا خوردی از دست مردم چو دف .
سعدی .
- بربطزن ؛ عواد. کران نواز. بربط نواز. بربطی :
خنیاگر او ستوه و بربطزن
از بس شکفه شد در اشکنجه .
منوچهری .
من رانده بهم چو پیش گه باشد
طنبوری و پای کوب و بربطزن .
ناصرخسرو.
نشاندند مطرب بهر برزنی
اغانی سرایی و بربطزنی .
نظامی .
- بربطسرای ؛ بربطسرا. بربطنواز. بربطزن :
غو کوسشان زخم بربطسرای
دم گاودم ناله واوای نای .
اسدی (گرشاسب نامه ).
خروش رباب و هواهای نای
ره چنگ و دستان بربطسرای .
اسدی (گرشاسب نامه ).
هست بردن علم و دانش نزد نادان همچنانک
پیش کر بربطسرای و پیش کور آیینه دار.
(ازسندبادنامه ).
چون در آواز آمد آن بربطسرای
کدخدا را گفتم از بهر خدای .
سعدی .
- بربطنواز ؛ بربطزن . بربطسرای ؛ کسی که بربط مینوازد:
نشستند خوبان بربطنواز
یکی عودسوز و یکی عودساز.
فردوسی .
|شبوط نوعی از ماهی نرم بدن خردسر، باریک دم ، گشاده میان بر شکل بربط.