ای دل، چو در خانهٔ خمار گشادند
مینوش، که از می گره کار گشادند
از خود بدرآ، در رخ خوبان نظری کن
در خان منشین چون در گلزار گشادند
بنگر که دو صد مهر بیک ذره نمودند
از یک سر مویی که ز رخسار گشادند
تا مهر گیاهی ز گل تیره برآید
بر روی زمین چشمهٔ انوار گشادند
تا لاله رخی در چمن آید به تماشا
از چهرهٔ گل پردهٔ زنگار گشادند
از پرتو مل پردهٔ خورشید دریدند
وز خندهٔ گل مبسم اشجار گشادند
تا کرد نسیم سحر آفاق معطر
در هر چمنی طبلهٔ عطار گشادند
مانا که صبا کرد پریشان سر زلفین
کز بوی خوشش نافهٔ تاتار گشادند
در گوش دلم گفت صبا دوش: عراقی
دربند در خود، که در یار گشادند.
عراقی