مترسکانه نشاندی مرا بخاک سیاه
سفید بخت شوی ای عروسک خودخواه
من و تو از دو جهان از دو کهکشان دو زمین
دو روز همسفر هم شدیم در یک راه
تو رفته رفته عزیز و عزیز تر شدی و
من از بلندی عزت رها شدم در چاه
دل کبوتری و بخت پر کلاغی من
درخت پر ثمر و دست چیدنم کوتاه
خیال بود رسیدن به تو ولی شیرین
محال بود ولی غیر ممکنی دلخواه
کجای این شب پر غصه آفتاب شدی
چراغ مرده شب پرسه های بی همراه
سیاهچال مخوفی ست هر شبم بی تو
سری بزن به من ای نور از دریچه ماه.
مجید آژ