فروردین ۱۳، ۱۳۹۴

من عاشق خود توام ای عشق



سرما اگر غلاف کند تازیانه را
غرق شکوفه می کنی ای عشق خانه را

با سرخ گل بگوی که تیغی به من دهد
تیغی چنان که بگسلد این تازیانه را

هر میوه باغ و باغ بهاری شود اگر
تأئید تو به بار رساند جوانه را

کوچکترین نسیمت اگر یاریم کند
طی می کنم خزان بزرگ زمانه را

با اشکم آب دادم و با نورت آفتاب
وقتی دلم بیاد تو افشاند دانه را

ای عشق ما که با تو کناری گرفته ایم
سر سبز و پر شکوفه بدار این کرانه را

با دست خود بشاخه ببندش وگرنه باز
توفان زجای میکند این آشیانه را

عشق ای بهار مستتر ای آنکه در چمن
هر گل نشانه ایست توِ بی نشانه را

من هم غزلسرای بهارم چو بلبلان
با گل اگرچه زمزمه کردم ترانه را

من عاشق خود توام ای عشق وهر زمان
نامی زنانه بر تو نهادم بهانه را.

حسين منزوی