یورو نیوز در مقاله ی بنام "گونتر گراس، وجدان معذب جامعۀ آلمان" مینویسد :
گونتر گراس، داستان نویس، شاعر و نمایشنامه نویس آلمانی که در سن ۸۷ سالگی درگذشت، از مهمترین و برجستهترین نمایندگان ادبیات داستانی و نمایشی مدرن جهان بود.
گراس، نویسندهای بود که تمام عمرش برای برقراری صلح و عدالت اجتماعی تلاش کرد. او در داستانها، نمایشنامهها، مقالهها و گفتارهای ادبی و سیاسیاش، همواره از آلمانی آزاد و فارغ از ایدئولوژی توتالیتر دفاع کرده و از روشنفکران آلمانی میخواست که مسئولیت پذیر باشند و برای حفظ صلح و اجرای عدالت بکوشند.
گونتر گراس در ۱۶ اکتبر ۱۹۲۷ در شهر دانتسیگ (گدانسک فعلی) به دنیا آمد. شهری که مکان اصلی رویدادهای تریلوژی دانتسیگ او یعنی طبل حلبی، موش و گربه و سالهای سگی محسوب میشود و عنصر پیوند دهنده این سه رمان بزرگ است.
گراس در خاطرات جنجالی خود که در سال ۲۰۰۶ با عنوان «پوست کندن پیاز» در آلمان منتشر شد و دوران زندگی او از سال ۱۹۳۹ تا ۱۹۵۹ را دربر میگیرد، از تجربههای کودکیاش در این شهر نوشته است. پدر او بقال بود و آنها در آپارتمان کوچکی در بالای مغازه پدرش زندگی میکردند. گراس مجبور بود به عشق بازیهای آخر هفته پدر و مادر و حرفهای بیپایان آنها در باره بیپولی گوش کند. مادر او نوازنده پیانو بود و زمانی که سربازان ارتش سرخ در ۱۹۴۵ وارد شهر آنها شدند، او مجبور شد برای اینکه آنها به خواهر کوچک گراس دست درازی نکنند، خود را به آنها تسلیم کند و آنها بارها به او تجاوز کردند.
گراس، بعد از انتشار این کتاب در گفتگوی خود با روزنامه گاردین در این باره چنین گفته است: «من در این کتاب نه تنها برای اولین بار در باره دوران زندگیام در سازمان جوانان هیتلری یا دوران کوتاه خدمتم در اس اس مینویسم، بلکه در باره آنچه که بر سر مادرم آمد نیز توضیح میدهم. داستان مادرم یک داستان منحصر به فرد نبود. او در دوران اشغال شهر دانتسیگ بارها به وسیله سربازان ارتش سرخ مورد تجاوز قرار گرفت. این چیزی بود که من نمیتوانستم فورا بعد از جنگ و در شروع کار نویسندگیام راجع به آن بنویسم بلکه به زمان نیاز داشت. چیزهای مهمتر دیگری بود که باید راجع به آنها مینوشتم مثل جنایتهایی که آلمانیها مرتکب شدند و شیفتگی ایدئولوژیک آنها.»
انتشار اتوبیوگرافی گراس در آلمان، جنجال زیادی به پا کرد و باعث شد که این نویسندۀ برجستۀ آلمانی که به خاطر آثار و دیدگاههایش مورد احترام و ستایش ملت آلمان بود، ناگهان از چشم این ملت بیفتد.
کتاب گراس، اعتبار و شهرت چندین سالهاش را زیر سوال برد چرا که گراس در آن برای نخستین بار به همکاریاش با نیروهای هیتلری و عضویتاش در سازمان مخوف اس اس (سس) در روزگار جوانی اعتراف کرده بود.
گراس در خاطراتش مینویسد که در جنگ جهانی دوم زخمی شد و به یکی از بیمارستانهای نظامی آلمان انتقال یافت. در همان زمان به اسارت ارتش آمریکا درآمد و تا پایان جنگ جهانی دوم در اسارت ارتش آمریکا باقی ماند. او در آن زمان تنها ۱۷ سال داشت و به گفتۀ خودش در کتاب «پوست کندن پیاز»، در زمان جنگ، حتی یک گلوله هم شلیک نکرده است. در این باره نوشته است: «واقعیت این است که در آن چند روزی که من درخط مقدم جبهه بودم (اگر بتوان آن را خط مقدم نامید چون بیشتر عقب نشینی بود) هرگز با اسلحه شلیک نکردم و این چیزی نیست که بخواهم به خاطر آن متهم شوم. نویسندگانی هستند که فکر میکنند باید اتوبیوگرافیشان را در ۳۰ سالگی بنویسند اما من در هشناد سالگی نوشتهام.»
با این حال منتقدان گراس به خاطر سالها سکوت و پنهان کاریاش درباره این گذشتۀ تاریک، به او حمله کردند.
گراس پس از آزادی از زندان متقین به کشاورزی پرداخت و سپس به عنوان کارگر در یک مرکز تولید پتاسیم مشغول به کار شد. او فعالیت ادبیاش را با سرودن شعر آغاز کرد. بعد اشعار و نقاشیهایش را با عنوان «امتیازات مرغان باد»، به چاپ رساند.
اما این انتشار رمان «طبل حلبی» در سال ۱۹۵۹ بود که شهرتی جهانی برای گونتر گراس به ارمغان آورد. رمانی که به عنوان یک شاهکار ادبی تلقی شد و او را در راس ادبیات پس از جنگ آلمان قرار داد.
«طبل حلبی»، روایتی سوررئال و طنزآمیز از تاریخ معاصر آلمان و ظهور فاشیسم بود. رمان به شیوه اول شخص از دید پسرکی به نام اسکار روایت میشود که رشدی غیرطبیعی دارد و در همان سن کودکی و کوتوله باقی مانده است. اسکار از نظر فکری رشد میکند در حالیکه اطرافیانش او را کودک میپندارند. او که شاهد روی کار آمدن هیتلر بوده، در تمام مدت به نشانه اعتراض بر طبل حلبی کوچکش میکوبد.
با اینکه درونمایه اصلی «طبل حلبی» سیاسی است اما رویکرد اسطورهای، تمثیلی و شاعرانه گراس و چند صدایی بودن رمان، جایگاهی فراتر از یک رمان سیاسی محض به آن داده است.
«طبل حلبی» همچنین از طرف گروههای مذهبی و برخی اخلاق گرایان جامعه آلمان به خاطر داشتن درونمایه «کفرآمیز» و جنبههای «پورنوگرافیک»، مورد انتقاد قرار گرفت. در سال ۱۹۷۹ فولکر اشلندورف، کارگردان سینمای نوین آلمان، فیلمی بر اساس این رمان ساخت که جایزه نخل طلای جشنواره فیلم کن را به دست آورد و نیز برنده جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی شد.
گونتر گراس در سال ۱۹۹۹ به خاطر دستاوردهای ادبیاش، جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد. آکادمی نوبل هنگام اعطای این جایزه به گراس، از نقش مهم او در مرور تاریخ معاصر آلمان و و یادآوری قربانیان و بازندگان فراموش شدۀ آن تقدیر کرد و «طبل حلبی» را یک اثر ادبی ماندگار قرن بیستم خواند.
رمان بعدی گراس که با عنوان «موش و گربه» در سال ۱۹۶۱ منتشر شد و دومین رمان از مجموعهٔ سهگانهٔ دانتسیگ او به شمار میرود، در زمان جنگ جهانی دوم و حکومت نازیها بر آلمان اتفاق میافتد و شرح زندگی جوانی خجالتی و دست و پا چلفتی به نام یواخیم مالکه است که از دید فردی به نام پیلنتس که خود را دوست مالکه میداند روایت میشود.
رمان مشهور دیگر گراس، «سالهای سگی» نام دارد که در سال ۱۹۶۳ منتشر شد و و همانند «طبل حلبی»، روایتی غیرمتعارف از زندگی جوان هنرمند و نابغهای به نام ادوارد امسل است.
گراس، جوایز ادبی بیشماری از جمله جایزه گئورگ بوشنر در سال ۱۹۶۵، جایزه توماس مان در سال۱۹۹۶ و جایزه پرنس آستوریاس در سال ۱۹۹۹ را به دست آورد. او در سال ۱۹۸۳ به عنوان رئیس آکادمی هنرهای برلین برگزیده شد.
از دفتر خاطرات یک حلزون، کفچه ماهی و ماده موش (ادامۀ طبل حلبی)، قرن من، بر گام خرچنگ و آخرین رقص از جمله آثار دیگر گونتر گراس به شمار میروند.
گونتر گراس در سالهای اخیر به خاطر موضع گیریهای سیاسی و اعترافات تاریخیاش مطرح بود تا به خاطر کارهای ادبی و داستانیاش. او که از جوانی طرفدار حزب سوسیال دموکرات و رهبر آن ویلی برانت بود با تغییر دولت آلمان در سال ۱۹۸۲ به فعالیت بیشتر در ارتباط با حزب سوسیال دموکرات آلمان روی آورد و به هواداری از گرهارد شرودر پرداخت. گراس مخالف اتحاد دو آلمان بود چرا که به نظر او آلمانِ متحد میتواند صلح جهانی را به خطر بیندازد و به خاطر این موضع گیریاش مورد انتقاد شدید آلمانیها قرار گرفت و آنها او را یک «فضل فروش اخلاق گرا» خواندند.
اما از دید مدافعان گراس، نفوذ سیاسی و اجتماعی گراس برای آلمان بعد از جنگ بسیار مثبت بوده و باعث شده که این کشور با دیدی باز با گذشته تاریک و دردناکش مواجه شود.
اعتراف گراس در رمان اتوبیوگرافیک «پوست کندن پیاز» در سال ۲۰۰۶ مبنی بر عضویت او در «یگان ویژه جوانان هیتلری» در نیروی «اس اس»، اعتبار و شهرت ادبی او را خدشه دار کرد. در واقع گراس این راز بزرگ را ۶۰ سال پنهان کرده و از آن سخن نگفته بود.
رسانهها و افکار عمومی آلمان او را به دو رویی و ریاکاری متهم کرده و از او پرسیدند که چرا تا این تاریخ از ارتباط خود با رژیم هیتلر حرف نزد و این همه سال آن را مخفی نگاه داشت در حالی که به عنوان یک نویسنده چپ و ضد نازیسم، همیشه از آلمانیها انتقاد میکرد و به آنها میگفت که وظیفه اخلاقیشان حکم میکند که با صراحت از گذشته خود حرف بزنند.
روزنامه ولتآم زونتاگ آلمان، کار او را یک خودکشی اخلاقی خواند و رولف هوخوث نمایشنامه نویس آلمانی در انتقاد از گراس نوشت: یادآوری این موضوع که آقای گراس رونالد ریگان و هلموت کوهل صدراعظم آلمان را به خاطر بازدید از گورستان محل دفن سربازان اس اس در بیبرگ محکوم کرد در حالی که خودش جزو نیروهای اس اس بود، مشمئز کننده است.
اعتراض گراس به «سیاستهای جنگ طلبانه» دولت اسرائیل علیه ایران در سال ۲۰۱۲ که در قالب یک شعر بیان شد، بار دیگر نام گراس را در رسانهها مطرح کرد.
گراس در ۴ آوریل ۲۰۱۲ در اوج تنشهای سیاسی ایران و غرب بر سر برنامه هستهای ایران و احتمال حمله نظامی غرب و اسرائیل به ایران، شعری سرود با عنوان «آنچه باید گفته شود» که در روزنامه آلمانی دویچه سایتونگ، نیویورک تایمز و روزنامه ایتالیایی رپبابلیکا منتشر شد و جنجال فراوانی به پا کرد. او در این شعر، از فعالیتهای هستهای اعلامنشدۀ اسرائیل انتقاد کرد و آن را تهدیدی برای صلح جهانی خواند.
امانوئل ناهشون، سفیر وقت اسرائیل در برلین، شعر گراس را «تحریکات ضدیهودی که یک قرن قدمت دارند» خواند و گفت: «این سنت اروپاست که یهودیان را به جنایت متهم کنند.»
دیتر گراومن، مدیر مرکز یهودیان آلمان نیز شعر گراس را «جزوه نفرت» نامید و گفت: «یک نویسنده برجسته بههیچ وجه یک کارشناس برجسته سیاسی نیست.»
بنیامین نتانیاهو نیز از اینکه گونتر گراس در شعر خود، ایران را با اسرائیل مقایسه کرد به شدت انتقاد کرد.
گراس علاوه بر شعر و رمان در عرصه تئاتر و نمایشنامه نویسی نیز مطرح بود و نمایشنامههای تک پردهای او در زمره آثار نمایشی ابسورد شمرده میشوند.
نمایشنامههای سیل، فقط ده دقیقه تا بوفالو، آشپزهای بدجنس و “آقا، آقا“، از جمله نمایشنامههای گونتر گراساند که در یک مجموعه و با مقدمهای از مارتین اسلین، نظریهپرداز تئاتر ابسورد منتشر شدهاند.
گونتر گراس، در ایران، چهره کاملا شناخته شدهای است و بسیاری از رمانها و نمایشنامههای او به وسیله مترجمان ایرانی به فارسی ترجمه شدهاند. نخستین بار کامران فانی، با ترجمه و انتشار رمان موش و گربه در سال ۱۳۵۰، گونتر گراس را به خوانندگان ایرانی معرفی کرد.
رمان طبل حلبی نیز یک بار توسط سروش حبیبی و بار دیگر توسط محمود صدریه به فارسی برگردانده شده است.
قرن من با ترجمه کامران جمالی، سیل با ترجمه جاهد جهانشاهی، خیزاب (همان سیل است) با ترجمه عباس شادروان و نمایشنامه کوتاه رفت و برگشت به تاخت با ترجمه علی اصغر حداد، از جمله آثار دیگری از گونتر گراساند که در ایران منتشر شدهاند.
نگارش از پرویز جاهد
منبع: یورو نیوز