درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند
جهان جوان شد و یاران بعیش بنشستند
بساط سبزه لگد کوب شد به پای نشاط
ز بس که عارف و عامی برقص برجستند
برآمد باد صبح و بوی نوروز
بکام دوستان و بخت پیروز
بهاری خرمست ای گل کجائی
که بینی بلبلان را ناله و سوز
بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی
بغلغل در سماع آیند هر مرغی بدستانی
بوی گل و بانگ مرغ برخواست
هنگام نشاط و روز صحراست
فراش خزان ورق بیفشاند
نقاش صبا چمن بیاراست
وقتی دل سودائی میرفت ببستانها
بیخویشتنم کردی ، بوی گل و ریحانها
گه نعره زدی بلبل ، گه جامه دریدی گل
با یاد تو افتادم ، از یاد برفت آنها.
سعدی