فروردین ۰۵، ۱۳۹۴

علم دولت نوروز به دلها برخاست


مقاله‌ای در مورد نوروز در زیر میاید که نوشته یکی‌ از بظاهر دوست داران ایران بزرگ است. درستی‌ مطالب آن به پای نویسنده است و جدا سازی سره از ناسره به پای شعور و خرد خواننده‌. چون این روز‌ها مقالات، سخنرانی ها، کتب، فیلم‌ها و بسیار تلاش‌های رسانه‌ای صورت می‌گیرد تا تاریخ واقعی‌ و با شکوه ایرانیان را که تا قرن ۱۹ ایران هنوز یک امپراتوری بود، تحریف کنند. 
مثلا، از حکیم علیقدر ایران زمین و افتخار جهان، فردوسی‌ کبیر، سخن به تحسین گفته میشود و در آخر اضافه میکنند البته شاهنامه را از روی خدای نامه نوشته شده! و همش کار فردوسی‌ نیست!! و احمقانه می‌پندارند میشود گودرزی را به شقیقه ربط داد و در بین اهل فنّ و دانا کبود نشد. این احمق‌ها می‌پندارند اگر انگلیس‌ها چند اشتباهی را که بطور عمد در دیگر کتب آورده اند، به نوکر خود نشان داده و صحیح آنرا که از روی جلد اصلی‌ شاهنامه که در اختیار آنان است، درآورده و به یک نوکر بدهند، و به او بگویند برو این را اصلاح کن، تا احمق‌ها را بفریبی و عوام تصور کنند چیزی بارت هست، و بپندارند که واقعا شاهنامه شناسی‌ و به اینتریب اعتماد مردم را بدست آورده و پس از آن هر حماقتی را بتوانی‌ به راحتی‌ به خورد ملت بدهی‌!! و یا مثلا این طرفند که دو تا راست بگو یک دروغ، تا آنچه را که میخواهی به هدف بزنی‌، و دیگر شیادی‌ها که آدمی‌ حال تهوع می‌گیرد، و می‌اندیشد اینها برای از بین بردن فرهنگ و هنر و تمدن واقعی‌ بشر تا چه حد حماقت بار رفتار کرده و جدیت دارند، و نه خود میتوانند، بلدند، و قدرت ساخت شاهکار‌های ادبی‌ دارند، و نه چشم دیدن نوابغ دیگر ملت‌ها را دارند، فقط بلدند تخریب کنند، ویران بسازند و آخر چه بشود؟؟؟ خود احمقشان هم نمیدانند. و همه اینها پیشینه درازی دارد و سوغات نیرنگ بازان ، خودفرشان نوکر صفت و مزدور بیگانه و بیگانه پرست است.

( در زمان قاجار‌ بیش از نیمی از ایران را تجزیه کردند، آنچه که میتوانستند ببرند، بردند، و آنچه که در دیگر کشور‌ها ثبت بود و نمی‌شد به نام خود زد، آنچنان مخدوش کردند که آدمی‌ انگشت تحسر به دندان میگیرد. مثلا اشعار و شاهکار‌های بزرگان این سرزمین را دست هر میرزا بنویس مافنگی که کمی‌ از قواعد چکامه سرائی را می‌دانست دادند تا در جای جای آن یکی‌ دو بیت در مدح اعراب و دین کثیفشان بگنجاند تا بدین گونه به دین ساخت انگلیس و فرانسه اعتباری ببخشند. و تاریخ جعلی که شیعه در زمان امپراطوری شگرف صفوی به ایران آورده شد را بخورد من و تو دادند، در حالی‌ که تاریخ و آثار بجا مانده از دوران پر شکوه صفوی، می‌گوید که آنها به هیچ دینی بجز ملیگرای ایرانی‌ تعلق خاطری نداشتند. و اسلام تا پیش از قاجار‌های کثیف در ایران به هیچ وجه جایگاه ای نداشته است. دلیل آن هم وجود انبوه شاهکار‌های هنری است که فقط از کتاب شاهنامه فردوسی‌ در دوره امپراطوری صفوی ساخته شده، و افتخار امپراتوران صفوی به حکیم علیقدر ایران زمین تا آنجا بوده که با فرستادن یک جلد از شاهنامه فردوسی‌ به عنوان بهترین هدیه درباری، به دیگر کشور‌ها به دنیا فخر می‌‌فروختند ، یک جلد شاهنامه که به استادانه‌ترین و زیباترین نقاشی‌ها مزین و با زیبا‌ترین خط با جوهر طلا نگاشته شده بود .


و یا ترک بودن امپراتوران صفوی از دروغ‌های بیشرمانه و خنده داری است که باز برای ساخت صورت موجه برای ترک‌های نوکر ساخته‌اند. و یا نامه نگاری‌های بزرگان ایران به یکدیگر را که در قالب چکامه و شعر صورت میگرفت، به عنوان مداحی از یکدیگر ثبت کردند، در حالی‌ که هیچ وقت نفهمیدند، سخن گفتن ایرانیان با یکدیگر پر از مهر و محبت بوده و آنچه که آنان به عنوان نقطه ضعف و مداحی نامیده اند، در واقع شیوه برخورد این بزرگان با یکدگر به زبان شعر در اجتماع آنروز‌ها میبوده که نشان از قدرت کلام و سخن این بزرگان داشته است.
و یا نفهمیدند، که فردوسی‌ کبیر، شاهنامه را میسراید تا اعتبار زبان پارسی را جاودان گرداند، و تا آنجا پیش میرود که از آوردن حتی یک لغت بیگانه در آن خوداری می‌کند، و آنوقت آمدند و در ابتدای شاهنامه ، از قول او مدح علی‌ و محمد و حسن و اره و اوره و شمسی‌ کوره بیابان گرد وحشی بی‌سواد بربر عرب داعشی را می‌آورند!! (ظاهرا در دوره اشغالگری ایران توسط انگلیس و فرانسه، تحت عنوان قاجار‌ها، مدح فتعلیشاه را نیز از زبان فردوسی‌ در ابتدای شاهنامه نوشته بودند، که موجب خنده شده بود. )
بهر حال مقاله زیر نوشته من نیست و از یک سایت بسته شده برگرفته شده، همانطوری که گفتم خواندش بیضرر است و تفکر در آن واجب.
علم دولت نوروز به دلها برخاست
زحمت لشکر سرما ز سَرِما برخاست
بر عروسان چمن بست صبا هر گهری
که به غواصی ابر از دل دریا برخاست
سعدی
نوروز پیروز از راه رسید.





نیاکان خردمند ما اساس زندگی را بر جشن و شادی بنیاد نهاده و به میراث به ما سپرده اند جشن همان یسن اوستایی از ریشه یز یاز است که به معنای ستایش و پرستش بوده و جالب اینکه با شادی و شادمانی عجین است و مترادف آن قرار می گیرد و از گاه باستان اینگونه بوده است و برای همین داریوش بزرگ اهورامزدا را پس از ستایش بواسطه آفرینش انسان از برای آفرینش شادی آنهم برای آدمیان می ستاید. ستایش و نیایش خداوند دارای بار مینوی و شوند افزونی و پیروزی است و شادی نیز نیروبخش و سازنده بوده و هم پیوندی این دو سبب همازوری و هم افزایی می گردد.

یکی از بزرگترین جشن‌های ملی ما آریاییان و پارسی زبانان جشن زیبا و پویای نوروز است که ریشه در سده‌ها دیرینگی دارد و بر اساس پژوهش دکتر مهرداد بهار شاید نوروزاز بومیان ایران به بین النهرین و آسیای غربی رفته باشد. این جشن به شوند کارکرد ویژه‌اش ، جشنی ملی قرار داده شده و پیروان ادیان گوناگون در سرزمين بزرگ ايران آنرا به نیکی پذیرفته و بر پایداری آن کوشیده اند و به همین روی ویژگی پیروز را بر خود دارد. و با هم خوانی و پیوندش با آغاز بهار و زیبایی طبیعت یکی از شادی بخش‌ترین جشن هاست و امسال نیز با جهانی اعلام شدن آن, این ویژگی دوچندان شده و به قول فرخی سیستانی « بهار امسال پنداری همي خوشتر زپار آید» اما این جشن بزرگ در واقع یک مجموعه جشن است که با نزدیک شدن به آن ، جشن و مراسم‌های پیشواز و باگذر از آن جشن و آداب بدرقه را شاهد هستیم و در ششمین روز آن نیز نوروز بزرگ جشن زایش اشوزرتشت را برگزار می کنیم که هر کدام از این مراسم و آداب پیشین و پسین نوروز خود فلسفه برگزاری و کارکرد ویژه دارند.

پیش از نوروز ما پنجه کوچک و بزرگ را داریم که ده روز پایانی سال هستند و به آن فروردینگان(۱) هم مي گويند و از اشتاد ایزد و اسفند ماه آغاز و با وهشتوایش روز پایان می یابد که اوستای خواندنی این روزها همازور فروردینگان است.

پنج روز دوم جشن گاهنبار چهره همس پت میدیم گاه است و گاه آفرینش انسان و این چهره گهنبار در گذشته اهمیت زیادی داشته است و به گفته شادروان دستور شهزادی مهمترین چهره و برگزاری گهنبارِ آن کرفه مندترین گهنبار بوده است زیرا مردمان از زمستان سخت و سیاه عبور کرده و در پایان سال کم آذوقه‌ترین زمان در طول سال بوده و آنان نیازمند دستگیری و هم نوایی و همازوری بوده اند و اصلا برخی اوستاشناسان «همس پت میدیم » را «همه رد شدن سپاه» معنی می کنند به این معنا که چون به گاه باستان نظام دامپروری و بعدا کشاورزی بین آریاییان مرسوم بوده و در آغاز دامپرور بوده اند در پایان زمستان و در همین زمان بزرگان عشیره مردان و اسبان و احشام خود را از تنگه‌ای عبور داده و خود بر فراز تنگه به شمارش می پرداختند و موقعیت و وضعیت خویش را در سال نو ارزیابی کرده و برای آن سال برنامه ریزی می کردند که به گفته دکتر دستغیب بهشتی تا پنجاه سال پیش از این، در میان عشایر فارسی عینا این عمل تکرار می شده است.

به هر روی جشن گاهنبارِ آخر سال مقدمه‌ای است برای پذیرگی جشن نوروز و در عین حال یاد درگذشتگان و خانه تکانی و پذیرایی از فروهر درگذشتگان که بنا بر باور آیینیِ زرتشتیان ، در این روزها فروهر نیاکان به خان و مان و کاشانه خویش سر زده و خویشکاریِ فزون بخشی و پشتیبانی از خانواده‌های خود را به انجام می رسانند بر این باور ، فروهر یا فروشی از اجزای تشکیل دهنده وجود آدمی بوده و ذره‌ای از ذرات الهی است که برای راهنمایی روان بسوی اهورامزدا در وجود انسان به امانت گذاشته شده است و پس از مرگ ، بی‌آلایش و پاک به سرچشمه اصلی خود باز می گردد ولی نسبتش با روان ماندگار می ماند و روان مسئولیت پاسخگویی اعمال را در دوره زندگی گیتیایی در مینو بر عهده دارد و تا ۳۰ سال رابطه‌اش را با گیتی حفظ می کند(برای همین تا سی سال مراسم سال درگذشته برگزار می شود) ولی بعد از آن یکسره سروکار با فروهر ، این جزءِ پاکِ مینوی است و اوست که نگران و دلسوز خانواده و آیندگان خود است و فزون بخش و پشتیبان ،انجام وظیفه می نماید و گهنبار پنجه در واقع پذیرایی از فروهر و روان درگذشتگان است و مراسم به یاد آنها برگزار می شود و بازمانده این باور را در مراسم پنج شنبه آخر سال هم میهنانمان می بینیم.

در پایانِ گهنبار و پنجه در «بامداد وه» یعنی بامداد نوروز پیش از سرزدن آفتاب بر بام‌ها آتش افروزی داریم که در حقیقت راهنمایی و همراهی و پذیرایی از فروهران درگذشته است که به خان و مان خود فرود آیند و با خود برکت (فزون بخشی) آورند و در آغاز سال نو مینوانه در کنار خانواده خود باشند و این آتش افزوری بامداد وه و این روشنایی بخش نوروزی که نشان از باور به اشا (اشه) هنجار و داد اهورایی حاکم بر جهان دارد و راستی و درستی و پاکی را گواست بعدها توسط هم میهنانمان به شب چهارشنبه آخر سال کشانده شد که هم اکنون زیر عنوان چهارشنبه سوری برگزار ميشود که سوری آن پیوندی با سور و جشن ندارد و از واژه «سوخرَ» اوستایی به معنای سرخ است و یادآور سرخی آتش و آتش افروزی است و اما بعد از جشن نوروز جشن نوروزِ بزرگ یا جشن زایش اشوزرتشت این پیامبر نور و سرور و اندیشه است که ششمین روز بهار زایش یافت و چهل سال بعد در همین روز اعلام پیامبری و رهنمایی آدمیان نمود که در این ویژگی نوشتاری جداگانه فراهم آمده است.

پس از ششم فروردین یا «هفدرو» مراسم سیزده فروردین«سیزده بدر» را داریم که به گفته روانشاد دکتر بهار نشان از آیین اُرجی بومیان آسیای غربی و باورآشوب همگانیِ قدما دارد و روایت شده حتی بر این مبنا تا دوران صفویه در روز سیزدهم فروردین زنان بی‌روپوش و روبنده در کوچه و خیابان رفت و آمد می کردند و مردمان به جشن و پایکوبی می پرداختند(۲) و در دوره قاجار پولاک در سفرنامه‌اش یادآور می شود که:

«سرانجام روز سیزدهم فروردین یعنی آخرین روز عید فرا می رسد مطابق با یک رسم کهن گویا تمام خانه‌ها در چنین روزی معروض خطر ویرانی هستند. به همین دلیل همه از دروازه شهر خارج می شوند و به باغ‌ها روی می آورند.»

اکنون در سیزده بدر مردم به دامان طبیعت، پارک، باغ و جنگل روی آورده و به شادی و گردش می پردازند و بر باوری پیشین سیزده نوروز را نحس می دانند و بدین وسیله نحسی و بدشگونی را از خود دور ساخته و با پایان یافتن تعطیلات نوروزی به پذیره کامل سال نو رفته و زندگی عادی را از سر می گیرند اما در ویژگیِ این باورِ نحوست و بدشگونی سیزدهم فروردین دلایلی را بر شمرده اند که در زیر به آنها اشاره می شود:

۱.بنا بر اساطیر ایرانی عمر جهان دوازده هزار سالِ اساطیری است که در پایان آن ، جهان را آشوب فرا می گیرد و رستاخیز (ایریستَ آخَئِز=برخاستن مرده، مرده خیزان) انجام می شود که در این زمان بی‌نظمی و در هم ریختگی بیداد می کند و دوازده روزِ فروردین نیز به پیروی از دوازده هزار سالِ آرامش فرض شده و آخرش را چون آشوب پایان دوازده هزار سال تصور کرده و مردمان بر پایه این باور اسطوره‌ای به دامن صحرا و طبیعت پناه می برند تا در کنار هم بوده و با شادی و خوشگذرانی دلهره این آشوب را به فراموشی سپرده و از پریشان حالی احتمالی این روز که برابر پایان جهان تصور شده به دور باشند.

۲.نحسی و بدشگونی سیزده ( یک دروغ کثیف دیگریست، چرا که عدد سیزده درواقع عدد شانس در ایران باستان بوده است )را برخی بر اساس ذهنیت انسان بربر غربی می دانند که وارد فرهنگ ایرانی‌ گشته، و نحوست سیزده مسخره است. روز سیزده که با پیوستن به طبیعت همراه است آخرین جشن از سری جشن‌های نوروزی است که مردم به شکرانه برگزاری روز‌های خوش نوروز و سپاس یزدان بزرگ و احترام به طبیعت آنرا در خارج از منزل خود و در کنار هم برگزار میکنند.

نکته درخور این است که مردم در این روز بیشتر در اندیشه شادی و گردش و همنشینی با یکدیگرند تا نحس اندیشی سیزده که به ایرانی‌‌ها نسبت داده اند. و کار دیگری که در این روز توسط جوانان و به ویژه دختران دم بخت انجام می شود سبزه گره زدن است که پژوهشگران ریشه این کار را در ساختار وجودی مشیه و مشیانه نخستین زوج بشری می دانند که از دو ساقه ریواس بهم پیچیده و با بن مایه گیاهی پدید آمده اند و به پاس آفرینش آنان و پیوند این دو و پدیداری نسل آدمی سبزه‌ها را گره می زنند و بخت گشایی و ازدواج و پیوند و همسرنيك را آرزو می کنند.

در پایانِ سلسله جشن‌های نوروز جشن فروردینگان«فرودگ» را داریم که جشنی ویژه بزرگداشت روان و فروهر درگذشتگان است.

واژه فروردین برگرفته از واژه فروهر بوده و این ماه ویژه فروهران و بزرگداشت آنان است و با برگزاری جشن فروردینگان در حقیقت پاسداشت و بدرقه نهایی فروهران انجام مي پذيرد که معمولا این مراسم در آرامگاه‌ها برگزار می شود و شایان توجه اینکه برای درگذشتگان مراسم سوگواری وجود ندارد و در روز جشن یاد و ویر آنها مرسوم است.

و به اینگونه جشن‌های آغازین سال نو پایان می پذیرد. لزوم یادآوری است که در گذشته و اکنون نیز در برخی نقاط کشور پهناورمان آداب و رسومی ویژه نوروز چون میرنوروزی، قاشق زنی، فالگوش نشینی، فال کوزه، آب پاشی بازی و نمایش‌های نوروزی و گردش و شادی فزایی (که نماد بازگشت سیاوش این ایزد گیاه شهيد شونده به دنیا است) انجام می شده و می شود که پرداختن به آنها در این مجال نمی گنجد.

اهورامزدا نوروز را بر ايرانيان و جهانيان خجسته گرداند و سال آينده را سالی‌ پربار وهمراه با شادی و مهر و پيروزی و همازوری برای همگان قرار دهد.

چنين باد

(۱)اردشیر آذرگشسب، خرده اوستا- چاپ راستی ۱۳۷۱-رویه ۱۷۷

(۲) پولاک ادوارد یاکوب، سفرنامه: ایران و ایرانیان ترجمه کیکاوس جهانداری- خوارزمی ۱۳۶۱-رویه ۲۵۵